- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
- بازدید: ۱۰۲۰
- شماره مطلب: ۳۰۴۵
-
چاپ
آب روان سوخت
چو گفتم کربلا، جان جهان سوخت
نوشتم تشنگی، آب روان سوخت
از آن صحرا که شد صحرای محشر
زمین آتش گرفت و آسمان سوخت
ز اصحاب فتوّت در صف جنگ
سخن از دل چو آمد بر زبان، سوخت
قیام نور و ظلمت بود آن روز
که جسم و جان پیدا و نهان سوخت
چه گفت آن نایی آتش دم از نی
که هم نینامه هم نینامه خوان سوخت
من از شام غریبان چون بگویم
که آن شب تا سحر عمر زمان سوخت
چه گویم من ز سرهای بریده
که معنی برق خنجر شد، بیان سوخت
خزان در فصل گلهای بهشتی
هجوم آورد و باغ و باغبان سوخت
که زد آتش به بال خیمۀ عشق؟
چه دستی سرپناه کودکان سوخت؟
غروب غم رسید و لحظۀ کوچ
پرستو پر گشود و آشیان سوخت
تن زینالعباد از آتش تب
چو مشعل در میان کاروان سوخت
شهاب تیر دشمن از کمان جست
کمان شد پشت چرخ و کهکشان سوخت
آب روان سوخت
چو گفتم کربلا، جان جهان سوخت
نوشتم تشنگی، آب روان سوخت
از آن صحرا که شد صحرای محشر
زمین آتش گرفت و آسمان سوخت
ز اصحاب فتوّت در صف جنگ
سخن از دل چو آمد بر زبان، سوخت
قیام نور و ظلمت بود آن روز
که جسم و جان پیدا و نهان سوخت
چه گفت آن نایی آتش دم از نی
که هم نینامه هم نینامه خوان سوخت
من از شام غریبان چون بگویم
که آن شب تا سحر عمر زمان سوخت
چه گویم من ز سرهای بریده
که معنی برق خنجر شد، بیان سوخت
خزان در فصل گلهای بهشتی
هجوم آورد و باغ و باغبان سوخت
که زد آتش به بال خیمۀ عشق؟
چه دستی سرپناه کودکان سوخت؟
غروب غم رسید و لحظۀ کوچ
پرستو پر گشود و آشیان سوخت
تن زینالعباد از آتش تب
چو مشعل در میان کاروان سوخت
شهاب تیر دشمن از کمان جست
کمان شد پشت چرخ و کهکشان سوخت