- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
- بازدید: ۱۲۱۶
- شماره مطلب: ۲۸۸۰
-
چاپ
عون و محمد
برگرد سمت خیمهها ... تنهای تنها
من بیتو خواهم مرد ای آقای تنها
آماده کردم هر چه باشد را برایت
آوردهام عون و محمد را برایت
***
حالا که پر وا میکنند آقا نگو نه
آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه
راضی نشو با گریه برگردند خیمه
هر آنچه میخواهی بگو اما نگو نه
من یادشان دادم که پیش تو بگویند:
«دایی به جان مادرت زهرا ... نگو نه»
***
حالا رها هستند و میدان روبروشان
پای رکاب تو شهادت آرزوشان
آن طور تربیت شدند اینها که بیتو
پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان
خونی که جاری میشود از جسم آنها
در بین مقتل میشود آب وضوشان
***
دل کندهام از دسته گلهایم برادر
حالا چنان کوهی سر پایم برادر
پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی
همواره با این اشک پیدایم برادر
تا که خجالت را نبینم در نگاهت
از خیمهام بیرون نمیآیم برادر
-
یتیمانه
مردن به زیر پای تو أحلی من العسل
پرپر شدن برای تو أحلی من العسل
بیشک برای من پدری کردهای ... عمو
آن طعم بوسههای تو أحلی من العسل
-
مثل سقّا
از میان خیمه تا گودال با سر آمده
این برادرزاده که جای برادر آمده
کیست این آزاده که پرواز دارد میکند
کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده
-
حبّ مادرم
یا غربت لشکرم نجاتت داده
یا گریۀ خواهرم نجاتت داده
با آن همه کاری که تو کردی بیشک
حب تو به مادرم نجاتت داده
-
توبه
با اشک و نوا و ماتم و حال عزا
جاری کردی روی لبت «یا زهرا»
برگرد که توبهات قبول است، قبول
با اینکه شکسته ای دل زینب را
عون و محمد
برگرد سمت خیمهها ... تنهای تنها
من بیتو خواهم مرد ای آقای تنها
آماده کردم هر چه باشد را برایت
آوردهام عون و محمد را برایت
***
حالا که پر وا میکنند آقا نگو نه
آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه
راضی نشو با گریه برگردند خیمه
هر آنچه میخواهی بگو اما نگو نه
من یادشان دادم که پیش تو بگویند:
«دایی به جان مادرت زهرا ... نگو نه»
***
حالا رها هستند و میدان روبروشان
پای رکاب تو شهادت آرزوشان
آن طور تربیت شدند اینها که بیتو
پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان
خونی که جاری میشود از جسم آنها
در بین مقتل میشود آب وضوشان
***
دل کندهام از دسته گلهایم برادر
حالا چنان کوهی سر پایم برادر
پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی
همواره با این اشک پیدایم برادر
تا که خجالت را نبینم در نگاهت
از خیمهام بیرون نمیآیم برادر