- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
- بازدید: ۱۱۴۲
- شماره مطلب: ۲۷۲۸
-
چاپ
پدر و پسر
هر چه بالا ببرد هر چه سری را پسری
خم کند گاه به آنی کمری را پسری
دیدهای پشت در خانه به خود میبالی
روی تو باز کند چون که دری را پسری
دوست دارد به پسر اول سر عرضه کند
هر چه آموخته از هر هنری را پسری
لحظۀ جنگ پدر دست گرفتهست به چشم
چونکه برداشته باشد سپری را پسری
از عمو یاد گرفتهست به ابرو و به تیغ
شیوۀ کشتن عباس تری را پسری
دو قدم پیش پدر رفته و با میل خودش
دورانداخته بر نیزه سری را پسری
کربلا صحنۀ جنگیست که یک بار نشد
از شهیدی برساند خبری را پسری
علیِاکبرِ بعد از علیاصغر اینسان
سختتر کرده نبودِ پسری را پسری
پسری را پدری برده به کرات ولی
نشده تا که بیارد پدری را پسری
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
پدر و پسر
هر چه بالا ببرد هر چه سری را پسری
خم کند گاه به آنی کمری را پسری
دیدهای پشت در خانه به خود میبالی
روی تو باز کند چون که دری را پسری
دوست دارد به پسر اول سر عرضه کند
هر چه آموخته از هر هنری را پسری
لحظۀ جنگ پدر دست گرفتهست به چشم
چونکه برداشته باشد سپری را پسری
از عمو یاد گرفتهست به ابرو و به تیغ
شیوۀ کشتن عباس تری را پسری
دو قدم پیش پدر رفته و با میل خودش
دورانداخته بر نیزه سری را پسری
کربلا صحنۀ جنگیست که یک بار نشد
از شهیدی برساند خبری را پسری
علیِاکبرِ بعد از علیاصغر اینسان
سختتر کرده نبودِ پسری را پسری
پسری را پدری برده به کرات ولی
نشده تا که بیارد پدری را پسری