مشخصات شعر

داغ ارث

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد

تشتی از خون دل خویش برابر دارد

 

چشم‏‌هایش به در و منتظر آمدنی ست

زیر لب زمزمه‏ «مادر، مادر» دارد

 

جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست

داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد

 

زهر، تنها کس و کار دل او گشت اگر

یادگاری ست که از کینۀ همسر دارد

 

پیش چشمش که توانسته به روی منبر

رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟!

 

لحظه‌های سفرش در بغلش می‌گیرد

چادری را که بوی یاس معطر دارد

 

آرزو داشت نمی‌دید در آن کوچۀ تنگ

مادرش روی زمین لالۀ پرپر دارد

 

گفت با گریه حسین جان... تو دگر گریه مکن

که حسن می‌رود و سایۀ خواهر دارد

 

آه... لا یوم کیوم تو، که در صحرا کیست

جسم صد چاک تو از روی زمین بردارد؟

داغ ارث

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد

تشتی از خون دل خویش برابر دارد

 

چشم‏‌هایش به در و منتظر آمدنی ست

زیر لب زمزمه‏ «مادر، مادر» دارد

 

جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست

داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد

 

زهر، تنها کس و کار دل او گشت اگر

یادگاری ست که از کینۀ همسر دارد

 

پیش چشمش که توانسته به روی منبر

رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟!

 

لحظه‌های سفرش در بغلش می‌گیرد

چادری را که بوی یاس معطر دارد

 

آرزو داشت نمی‌دید در آن کوچۀ تنگ

مادرش روی زمین لالۀ پرپر دارد

 

گفت با گریه حسین جان... تو دگر گریه مکن

که حسن می‌رود و سایۀ خواهر دارد

 

آه... لا یوم کیوم تو، که در صحرا کیست

جسم صد چاک تو از روی زمین بردارد؟

۱ نظر
 
  • طلا ۱۳۹۲/۱۱/۰۵

    زیبا بود خدا قوت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×