- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
- بازدید: ۱۹۷۹۵
- شماره مطلب: ۲۳۹۶
-
چاپ
ای کاش...
فغان میزد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش
و آغوشش به روی کاروانها وا نبود ای کاش
زمین کربلا برخاست بر پا، نیزهها را دید
و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش
یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش
سه شعبه تیر را میدید با خود زیر لب میخواند
ربابی هست اینجا که چنان لیلا نبود ای کاش
چه می شد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش
هزاران مرد تیرانداز را می دید و هی می گفت
علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش
نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو میکرد
اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
ای کاش...
فغان میزد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش
و آغوشش به روی کاروانها وا نبود ای کاش
زمین کربلا برخاست بر پا، نیزهها را دید
و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش
یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش
سه شعبه تیر را میدید با خود زیر لب میخواند
ربابی هست اینجا که چنان لیلا نبود ای کاش
چه می شد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش
هزاران مرد تیرانداز را می دید و هی می گفت
علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش
نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو میکرد
اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش