- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۱۶
- بازدید: ۳۰۰۳
- شماره مطلب: ۲۱۴
-
چاپ
تشرف سبز
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از امیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگهان
عجب تشرف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
-
خلقت دوباره
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروهای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربـــلا سر بریده دیدن است -
کعبۀ من
دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست
بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست
ورد زبانم امسال، ذکر مصیبتت بودامسال عالم من، در فکر عالم توست
-
چه سایهای!
اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست
حسین، پیش تو، انگار در کنار علی است
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
-
احرام خون
فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»
این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد
دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:
این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد
تشرف سبز
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از امیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگهان
عجب تشرف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد