- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۹
- بازدید: ۳۰۵۴
- شماره مطلب: ۲۰۸۶
-
چاپ
به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
امام صادق (ع)
ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه
ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه
دو جهان زندۀ چشم تو به یک نیم نگاه
تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه
شهریاران سر کوی تو گدای سر راه
شیخ والای ائمّه ولی امر الّه
صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو
علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو
عرشیان دستهای از خاک نشینان تواند
فرشیان از همه سو دست به دامان تواند
علمها گوهری از لعل دُرافشان تواند
حلمها ذکر خوشی بر لب خندان تواند
بحرها تشنۀ یک قطرۀ باران تواند
سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند
علم از روز ازل سائل دیرینۀ توست
آنچه در سینهۀ خلق است در آیینۀ توست
لالهای نیست که از دامن بستان تو نیست
طایری نیست که در باغ، ثناخوان تو نیست
آیهای نیست که محتاج به برهان تو نیست
گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست
ذرّهای نیست که از مهر درخشان تو نیست
پدر شیمی، جز جابر حیّان تو نیست
علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی
آیه الکرسی، از کرسی درست سخنی
سرّ سروّ علن از توست، امام صادق
فیض هر انجمن از توست، امام صادق
حسن خلق حسن از توست، امام صادق
سبزی این چمن از توست، امام صادق
سیر چرخ کهن از توست امام صادق
همگان را سخن از توست امام صادق
تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است
مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است
دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو
کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو
حق به دور تو کند گردش و میزانش تو
مؤمن پاک بود پایۀ ایمانش تو
درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو
علم نور است ولی مشعل تابانش تو
تا زمان است و به هر مرحله میتازد علم
از تو میگوید و دائم به تو مینازد علم
پیشر تر بسی از دور زمان، مکتب توست
ثمر خون حسین ابن علی بر لب توست
راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب توست
آسمان شیفتۀ زمزمههای شب توست
نفس سوختگان شعلۀ تاب و تب توست
نور قرآن ز درخشندگی کوکب توست
اهل توحید که این قدر مجلّل دارند
هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند
باغبانی و بود ملک جهان گلزارت
گرم تا دامنۀ حشر بود بازارت
گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت
بوسۀعلم بود بر لب گوهر بارت
دیدن روی خداوند بود دیدارت
ای طبیبانِ همه خلقِ جهان، بیمارت
ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی
خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی
ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت
نوری و سینۀ خوبان دو عالم طورت
ملک جان خانۀ دلها همگان معمورت
انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت
چه جفاها که رسید از ستم منصورت
کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت
بود آگاه عدو از محن جانکاهت
برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت
کثرت سنّ تو و این همه آزار، ای وای
آفتاب حق و بیداد شب تار، ای وای
برق شمشیر و رخ حجّت دادار، ای وای
دوست در سلسۀ دشمن غدّار، ای وای
خانۀ حجّت حقّ و شرر نار، ای وای
صدمۀ خار ستم بر گل بی خار، ای وای
پاسخ آن همه خوبی، شرر آذر بود
بیت آتش زده ارثیّهای از مادر بود
آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب
جگر خونجگر پارۀ زهرا شد آب
ریخت از دیدۀ یاران به عزای تو گلاب
جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب
بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب
بوتراب دگری باز نهان شد به تراب
در عزای تو جهان صحنۀ محشر گردید
تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید
ای سلام همه بر تربت بی زوّارت
غم بسیار محبّان ز غم بسیارت
به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت
وامصیبت که چه کردند به قلب زارت
برد سر بر فلک از خانه شرار نارت
ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت
شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت
بیشتر از همه زین غم، جگر میثم سوخت
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
امام صادق (ع)
ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه
ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه
دو جهان زندۀ چشم تو به یک نیم نگاه
تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه
شهریاران سر کوی تو گدای سر راه
شیخ والای ائمّه ولی امر الّه
صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو
علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو
عرشیان دستهای از خاک نشینان تواند
فرشیان از همه سو دست به دامان تواند
علمها گوهری از لعل دُرافشان تواند
حلمها ذکر خوشی بر لب خندان تواند
بحرها تشنۀ یک قطرۀ باران تواند
سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند
علم از روز ازل سائل دیرینۀ توست
آنچه در سینهۀ خلق است در آیینۀ توست
لالهای نیست که از دامن بستان تو نیست
طایری نیست که در باغ، ثناخوان تو نیست
آیهای نیست که محتاج به برهان تو نیست
گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست
ذرّهای نیست که از مهر درخشان تو نیست
پدر شیمی، جز جابر حیّان تو نیست
علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی
آیه الکرسی، از کرسی درست سخنی
سرّ سروّ علن از توست، امام صادق
فیض هر انجمن از توست، امام صادق
حسن خلق حسن از توست، امام صادق
سبزی این چمن از توست، امام صادق
سیر چرخ کهن از توست امام صادق
همگان را سخن از توست امام صادق
تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است
مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است
دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو
کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو
حق به دور تو کند گردش و میزانش تو
مؤمن پاک بود پایۀ ایمانش تو
درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو
علم نور است ولی مشعل تابانش تو
تا زمان است و به هر مرحله میتازد علم
از تو میگوید و دائم به تو مینازد علم
پیشر تر بسی از دور زمان، مکتب توست
ثمر خون حسین ابن علی بر لب توست
راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب توست
آسمان شیفتۀ زمزمههای شب توست
نفس سوختگان شعلۀ تاب و تب توست
نور قرآن ز درخشندگی کوکب توست
اهل توحید که این قدر مجلّل دارند
هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند
باغبانی و بود ملک جهان گلزارت
گرم تا دامنۀ حشر بود بازارت
گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت
بوسۀعلم بود بر لب گوهر بارت
دیدن روی خداوند بود دیدارت
ای طبیبانِ همه خلقِ جهان، بیمارت
ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی
خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی
ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت
نوری و سینۀ خوبان دو عالم طورت
ملک جان خانۀ دلها همگان معمورت
انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت
چه جفاها که رسید از ستم منصورت
کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت
بود آگاه عدو از محن جانکاهت
برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت
کثرت سنّ تو و این همه آزار، ای وای
آفتاب حق و بیداد شب تار، ای وای
برق شمشیر و رخ حجّت دادار، ای وای
دوست در سلسۀ دشمن غدّار، ای وای
خانۀ حجّت حقّ و شرر نار، ای وای
صدمۀ خار ستم بر گل بی خار، ای وای
پاسخ آن همه خوبی، شرر آذر بود
بیت آتش زده ارثیّهای از مادر بود
آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب
جگر خونجگر پارۀ زهرا شد آب
ریخت از دیدۀ یاران به عزای تو گلاب
جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب
بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب
بوتراب دگری باز نهان شد به تراب
در عزای تو جهان صحنۀ محشر گردید
تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید
ای سلام همه بر تربت بی زوّارت
غم بسیار محبّان ز غم بسیارت
به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت
وامصیبت که چه کردند به قلب زارت
برد سر بر فلک از خانه شرار نارت
ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت
شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت
بیشتر از همه زین غم، جگر میثم سوخت