- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۵۹۷
- شماره مطلب: ۲۰۷۲
-
چاپ
مرا رها مکن اینجا که خصم بیپرواست
کنون که برق نگاه تو در نگاه من است
زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است
به من مگو که بسازم ز درد دوری تو
پس از تو حالت من لحظهلحظه سوختن است
من از شکایت تو از زمانه دانستم
که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است
نمیشود که به سوی مدینه برگردیم؟!
دل غریب من اینجا هوایی وطن است
سپرده کهنه لباسی برای تو مادر
چقدر کرده سفارش: حسین من بیکفن است
چقدر نیزه برای تن تو ساختهاند
چقدر مرکبشان بیقرار تاختن است
چقدر چشم جسارت به خیمه میافتد
هراس من همه از سایهسر نداشتن است
مرا رها مکن اینجا که خصم بیپرواست
مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است
-
ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم
به دریا رود آب جویی که داریم
به می میرسد این سبویی که داریم
میسّر نگردد به بال «وبالی»
هوای پریدن به کویی که داریم
-
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای واسط فیض دو سرا! آجرکالله
وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرکالله
با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت
همنالۀ امّالنّجبا! آجرکالله
-
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
-
یک کاروان دل
یک کاروان دل، همره دلبر رسیده
زینب بیا که منزل آخر رسیده
یاران فرود آئید، این وادی طور است
وعده ز سوی حضرت داور رسیده
مرا رها مکن اینجا که خصم بیپرواست
کنون که برق نگاه تو در نگاه من است
زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است
به من مگو که بسازم ز درد دوری تو
پس از تو حالت من لحظهلحظه سوختن است
من از شکایت تو از زمانه دانستم
که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است
نمیشود که به سوی مدینه برگردیم؟!
دل غریب من اینجا هوایی وطن است
سپرده کهنه لباسی برای تو مادر
چقدر کرده سفارش: حسین من بیکفن است
چقدر نیزه برای تن تو ساختهاند
چقدر مرکبشان بیقرار تاختن است
چقدر چشم جسارت به خیمه میافتد
هراس من همه از سایهسر نداشتن است
مرا رها مکن اینجا که خصم بیپرواست
مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است