- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۲۶
- بازدید: ۴۶۰۷
- شماره مطلب: ۱۷۴۸
-
چاپ
مدح حضرت عباس (ع)
با عشق تو ارامنه پیوند میخورند
ذکر تو اهلِ تزکیه را مست میکند
حتی ردیف و قافیه را مست میکند
بلخ و حجاز و قونیه را مست میکند
در ری به اشک، قرنیه را مست میکند
نام مبارکت چقدر چارهساز شد!
هرکس نیازمندِ تو شد، بی نیاز شد
در کشور عجم، عربی سروری کنی!
چیزی نمانده است که پیغمبری کنی!
دل نازکیم! وای اگر دلبری کنی
از کشته پشته سازی و ویرانگری کنی
آوازهات گرفته نجف تا دمشق را
ابرویِ ذوالفقاریِ تو کشته عشق را
گیسو به باد میدهی آخر برای چه؟
از رو کشیده هر مژه خنجر برای چه؟
صف بستهاند این همه لشکر برای چه؟
ترسیده است مالک اشتر برای چه؟
حیدر مرام، ای یلِ از پشت بی زره
خورده نگاه تو به نگاه علی گره
بخشندگیت، قصۀ دست و نخیل نیست
کوتاهی من است که دستم دخیل نیست
در خشکسال عاطفه، دستت بخیل نیست
باران بوسههایِ علی بی دلیل نیست
سینه به سینه تا به ابد عشق رایجی
یبن ابوترابی و باب الحوائجی
از ذکر تو لبانِ دعا قند میخورند
چینی شکستههایِ شفا بند میخورند
با عشق تو ارامنه پیوند میخورند
در کاروکسب شان به تو سوگند میخورند
ماندم چگونه این همه اعجاز میکنی؟
داری بدون دست، گره باز میکنی!
-
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
-
استاد درس رزم علمدار کربلا
شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن
اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن
یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف
یا مظهر العجایب عالم، شه نجف
-
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است
در کوچهها، نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه، جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
-
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
مدح حضرت عباس (ع)
با عشق تو ارامنه پیوند میخورند
ذکر تو اهلِ تزکیه را مست میکند
حتی ردیف و قافیه را مست میکند
بلخ و حجاز و قونیه را مست میکند
در ری به اشک، قرنیه را مست میکند
نام مبارکت چقدر چارهساز شد!
هرکس نیازمندِ تو شد، بی نیاز شد
در کشور عجم، عربی سروری کنی!
چیزی نمانده است که پیغمبری کنی!
دل نازکیم! وای اگر دلبری کنی
از کشته پشته سازی و ویرانگری کنی
آوازهات گرفته نجف تا دمشق را
ابرویِ ذوالفقاریِ تو کشته عشق را
گیسو به باد میدهی آخر برای چه؟
از رو کشیده هر مژه خنجر برای چه؟
صف بستهاند این همه لشکر برای چه؟
ترسیده است مالک اشتر برای چه؟
حیدر مرام، ای یلِ از پشت بی زره
خورده نگاه تو به نگاه علی گره
بخشندگیت، قصۀ دست و نخیل نیست
کوتاهی من است که دستم دخیل نیست
در خشکسال عاطفه، دستت بخیل نیست
باران بوسههایِ علی بی دلیل نیست
سینه به سینه تا به ابد عشق رایجی
یبن ابوترابی و باب الحوائجی
از ذکر تو لبانِ دعا قند میخورند
چینی شکستههایِ شفا بند میخورند
با عشق تو ارامنه پیوند میخورند
در کاروکسب شان به تو سوگند میخورند
ماندم چگونه این همه اعجاز میکنی؟
داری بدون دست، گره باز میکنی!