- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۹
- بازدید: ۱۷۹۴
- شماره مطلب: ۱۵۹۱
-
چاپ
به مناسبت روز حافظ
آن شب قدر که این تازه براتش دادند
آن شب قدر که این تازه براتش دادند
فرصت درک دعای عرفاتش دادند
گفت از: «نون و قسم بر قلم و آنچه نوشت»
جوهر و لیقه و اوراق و دواتش دادند
تا که بنشیند و از کربُبَلا بنویسد...
از مسیحی که در آن دشت حیاتش دادند
وزن سرگیجه گرفت و ز عروض آبادت
فعلاتُن فعلاتُن فعلاتش دادند
«مِن عَسَل» نام تو «أحلی» و به چشمم آقا...
شوری اشک که نه شاخه نباتش دادند
«مَن رَکِب» با تو «نَجَی» هرکه «تَخَلّف» نابود
نوح را در بر این عرشه ثباتش دادند
آدم از فضل شما گفت «قَدیمَ الإحسان»
تا پذیرفته شود آن «کلماتش» دادند
چوب از آن روز که شد مَحرم لبهای تو سوخت
هر که شد مَحرم دل بیشتر آتش دادند
روز اوّل که پدید آمدم از نور حسین
جرعه آبی به من از آب فراتش دادند
-
قصیدهای در نعت چهارده معصوم
به یمن آنکه گشودند پرنیان خیال
رمید شام فراق و دمید صبح وصال
رسید فصل بهار از پی خریف و شتا
مگر که وام بگیرد ز ابر مال و منال
-
ماه تمامی روی خاک
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو، ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
-
دلبند رضا
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترینهایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
-
جمال مرتضی
از روزن صبح تا تو را دیدم
گفتم به خودم تو را چرا دیدم
راضی نشدم که جز تو را بینم
حق را به جمال مرتضی دیدم
به مناسبت روز حافظ
آن شب قدر که این تازه براتش دادند
آن شب قدر که این تازه براتش دادند
فرصت درک دعای عرفاتش دادند
گفت از: «نون و قسم بر قلم و آنچه نوشت»
جوهر و لیقه و اوراق و دواتش دادند
تا که بنشیند و از کربُبَلا بنویسد...
از مسیحی که در آن دشت حیاتش دادند
وزن سرگیجه گرفت و ز عروض آبادت
فعلاتُن فعلاتُن فعلاتش دادند
«مِن عَسَل» نام تو «أحلی» و به چشمم آقا...
شوری اشک که نه شاخه نباتش دادند
«مَن رَکِب» با تو «نَجَی» هرکه «تَخَلّف» نابود
نوح را در بر این عرشه ثباتش دادند
آدم از فضل شما گفت «قَدیمَ الإحسان»
تا پذیرفته شود آن «کلماتش» دادند
چوب از آن روز که شد مَحرم لبهای تو سوخت
هر که شد مَحرم دل بیشتر آتش دادند
روز اوّل که پدید آمدم از نور حسین
جرعه آبی به من از آب فراتش دادند