- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۳۰
- بازدید: ۲۲۶۹
- شماره مطلب: ۱۵۵۴
-
چاپ
احیا کنندۀ کلمات محمدی
موّاج میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میشویم و به بالا نمیرسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمیرسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمیرسیم
تا بی کرانههای حضور خداییات
پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمیرسیم
این حرفها نشانۀ تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینۀ صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوههای جلالت کمیتها
کی میرسد به درک کمال تو بیتها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانۀ عرض ارادت است
هفت آسمان به درک حضورت نمیرسد
خورشید تا کرانۀ نورت نمیرسد
محراب را که عرصۀ معراج میکنی
جبریل هم به گرد عبورت نمیرسد
چشم مدینه مات سلوک دمادمت
بوی بهشت میوزد از خاک مقدمت
محو خودت تمام سماوات میکنی
از بسکه عاشقانه مناجات میکنی
آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم
با چهرۀ محمدی ات آشنا شدیم
ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینۀ شمایل پیغمبر خدا
شایستۀ سلام و تحیّات احمدی
احیا کنندۀ کلمات محمدی
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
قرآن همیشه آینۀ تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است
هر کس به آیهای ز مقام تو عارف است
روشن ترین ادلّۀ علمی است سیرهات
وقتی که حجّتند به عالم عشیرهات
هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود
علمش به جز زیان و تباهی نمیشود
هر قطره که به محضر دریا نمیرسد
سر چشمۀ علوم الهی نمیشود
بی بهره است از تو و انفاس قدسیات
اندیشهای که لا یتناهی نمیشود
جابر شدن، زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمیشود
کون و مکان اداره شود با ارادهات
عالم دخیل بسته به نعلین سادهات
فردوس دل اسیر خیال تو میشود
آئینه محو حسن جمال تو میشود
دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو میشود
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا
سائل کنار ساحل لطفت چگونه است؟
دستان با سخاوت دریا نمونه است
من را که مبتلای خودت میکنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت میکنی بس است
قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبستۀ خدای خودت میکنی بس است
در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایستۀ دعای خودت میکنی بس است
شبهای جمعه سمت مدینه که میبری
دلتنگ کربلای خودت میکنی بس است
امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافلهای سایهبان نداد
خورشید بود و سایۀ شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزهدارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویدهای
تا شام پا به پای سه ساله دویدهای
گلزخمهای سلسله یادت نمیرود
هرگز غروب قافله یادت نمیرود
هم ناله با صحیۀ ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
احیا کنندۀ کلمات محمدی
موّاج میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میشویم و به بالا نمیرسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمیرسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمیرسیم
تا بی کرانههای حضور خداییات
پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمیرسیم
این حرفها نشانۀ تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینۀ صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوههای جلالت کمیتها
کی میرسد به درک کمال تو بیتها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانۀ عرض ارادت است
هفت آسمان به درک حضورت نمیرسد
خورشید تا کرانۀ نورت نمیرسد
محراب را که عرصۀ معراج میکنی
جبریل هم به گرد عبورت نمیرسد
چشم مدینه مات سلوک دمادمت
بوی بهشت میوزد از خاک مقدمت
محو خودت تمام سماوات میکنی
از بسکه عاشقانه مناجات میکنی
آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم
با چهرۀ محمدی ات آشنا شدیم
ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینۀ شمایل پیغمبر خدا
شایستۀ سلام و تحیّات احمدی
احیا کنندۀ کلمات محمدی
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
قرآن همیشه آینۀ تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است
هر کس به آیهای ز مقام تو عارف است
روشن ترین ادلّۀ علمی است سیرهات
وقتی که حجّتند به عالم عشیرهات
هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود
علمش به جز زیان و تباهی نمیشود
هر قطره که به محضر دریا نمیرسد
سر چشمۀ علوم الهی نمیشود
بی بهره است از تو و انفاس قدسیات
اندیشهای که لا یتناهی نمیشود
جابر شدن، زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمیشود
کون و مکان اداره شود با ارادهات
عالم دخیل بسته به نعلین سادهات
فردوس دل اسیر خیال تو میشود
آئینه محو حسن جمال تو میشود
دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو میشود
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا
سائل کنار ساحل لطفت چگونه است؟
دستان با سخاوت دریا نمونه است
من را که مبتلای خودت میکنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت میکنی بس است
قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبستۀ خدای خودت میکنی بس است
در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایستۀ دعای خودت میکنی بس است
شبهای جمعه سمت مدینه که میبری
دلتنگ کربلای خودت میکنی بس است
امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافلهای سایهبان نداد
خورشید بود و سایۀ شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزهدارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویدهای
تا شام پا به پای سه ساله دویدهای
گلزخمهای سلسله یادت نمیرود
هرگز غروب قافله یادت نمیرود
هم ناله با صحیۀ ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی