- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
- بازدید: ۷۰۷۰
- شماره مطلب: ۱۵۱
-
چاپ
زبان حال حضرت زینب در اسارت
دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت
در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت
در کوچههای سنگی نامرد کوفه
از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت
از آن نگاه بی حیا، فهمیدهام من
دیگر النگو، گوشواره، زیورم ریخت
هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه
دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت
وقتی تو را کنج تنوری، جای دادند
یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت
نذری نموده پیرمردی با عصایش
وقتی تو را زد، خاکِ آن روی سرم ریخت
دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد
یکباره دیدم آیههای پیکرم ریخت
در پایتخت عدل مولای یتیمان
بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت
آن آتشی که از مدینه شعلهور شد
در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت
-
رایحۀ گلشن فردوس
جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد
ظلمت از یمن تجلای تو ناپیدا شد
ماه در کوچۀ تنهایی خود حیران بود
ناگهان هم نفس باد صبا پیدا شد
-
ذکر حسین
هرچند که خسته از گناه آمدهام
با حال بد و روی سیاه آمدهام
امشب شب قدر است، یقین میبخشی
با ذکر حسین و اشک و آه آمدهام
-
جود بی انتها
ای عزیز خدا، امام زمان
صاحب روضهها، امام زمان
بر سر و سینه میزنی ای وای!
فرق او شد دو تا، امام زمان
-
مشق نوکری
عاشق اگر به شوق تو پرواز مىکند
احساس خویش را به تو ابراز میکند
مهر زیارت است کلیدى که عاقبت
درهاى بسته را به دلم باز میکند
زبان حال حضرت زینب در اسارت
دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت
در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت
در کوچههای سنگی نامرد کوفه
از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت
از آن نگاه بی حیا، فهمیدهام من
دیگر النگو، گوشواره، زیورم ریخت
هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه
دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت
وقتی تو را کنج تنوری، جای دادند
یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت
نذری نموده پیرمردی با عصایش
وقتی تو را زد، خاکِ آن روی سرم ریخت
دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد
یکباره دیدم آیههای پیکرم ریخت
در پایتخت عدل مولای یتیمان
بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت
آن آتشی که از مدینه شعلهور شد
در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت
عجب اشعاری داره این سایت شما خداییش دمتون گرم خدا ب شاعرانش سلامتی بده . زینب بساط کاخ ستم را به هم زده زینب به روی قله ی عصمت علم زده مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست زینب درون سینه ی ما هم حرم زده یا حق