مشخصات شعر

درد دل

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده‌ای از این گلوی بسته وا نکرد

 

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

 

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

 

غم‌های من ز عصر مصیبت شروع شد

وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

 

در گیر و دار غارت معجر ز دختران

خلخال و گوشواره‌ای آرام وا نکرد

 

عمه رسید و گفتم "علیکن باالفرار"

یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

 

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

 

اما میان این همه رنج و غم و بلا

جایی تلافی ستم "شام" را نکرد

 

بازار داغ برده فروشی شامیان

داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

 

در بین کوچه‌های یهودی نشین شهر

ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

 

دیدم میان بزم شراب حرامیان

چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

 

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

درد دل

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده‌ای از این گلوی بسته وا نکرد

 

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

 

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

 

غم‌های من ز عصر مصیبت شروع شد

وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

 

در گیر و دار غارت معجر ز دختران

خلخال و گوشواره‌ای آرام وا نکرد

 

عمه رسید و گفتم "علیکن باالفرار"

یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

 

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

 

اما میان این همه رنج و غم و بلا

جایی تلافی ستم "شام" را نکرد

 

بازار داغ برده فروشی شامیان

داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

 

در بین کوچه‌های یهودی نشین شهر

ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

 

دیدم میان بزم شراب حرامیان

چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

 

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×