مشخصات شعر

قلب مرا از جا کند

ارباَ اربا بدنت، قلب مرا از جا کند

زخمِ صد پاره تنت، قلب مرا از جا کند

 

با شتاب آمدم از تل سوی مقتل، ای وای

خنجری در دهنت، قلب مرا از جا کند

 

کهنه پیراهنی هم روی تنت نیست چرا؟

غارت پیرُهنت، قلب مرا از جا کند

 

بوریا گشته مقدّر ز برایت، صد حیف

بدن بی کفنت، قلب مرا از جا کند

 

قاتلت همسفرم هست، عزیزم چه کنم

دشمنِ بس لجنت، قلب مرا از جا کند

 

خیزران هست به دستش که جسارت بِکند

بر لب و آن دهنت، قلب مرا از جا کند

 

شمس رویت ز نوک نیزه قمر را دیده

وَ تبسّم زدنت، قلب مرا از جا کند

 

جان عبّاس بگو از سرِ نیزه چه خبر؟

روی نی پر زدنت، قلب مرا از جا کند

 

طفل بی تاب تو، هر لحظه پدر می‌خواهد

اشک این یاسمنت، قلب مرا از جا کند

 

تو که رفتی، ولی ای کاش نمایی نظری

دائماً این مِحنت، قلب مرا از جا کند

قلب مرا از جا کند

ارباَ اربا بدنت، قلب مرا از جا کند

زخمِ صد پاره تنت، قلب مرا از جا کند

 

با شتاب آمدم از تل سوی مقتل، ای وای

خنجری در دهنت، قلب مرا از جا کند

 

کهنه پیراهنی هم روی تنت نیست چرا؟

غارت پیرُهنت، قلب مرا از جا کند

 

بوریا گشته مقدّر ز برایت، صد حیف

بدن بی کفنت، قلب مرا از جا کند

 

قاتلت همسفرم هست، عزیزم چه کنم

دشمنِ بس لجنت، قلب مرا از جا کند

 

خیزران هست به دستش که جسارت بِکند

بر لب و آن دهنت، قلب مرا از جا کند

 

شمس رویت ز نوک نیزه قمر را دیده

وَ تبسّم زدنت، قلب مرا از جا کند

 

جان عبّاس بگو از سرِ نیزه چه خبر؟

روی نی پر زدنت، قلب مرا از جا کند

 

طفل بی تاب تو، هر لحظه پدر می‌خواهد

اشک این یاسمنت، قلب مرا از جا کند

 

تو که رفتی، ولی ای کاش نمایی نظری

دائماً این مِحنت، قلب مرا از جا کند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×