تکانی خورد مشک و بر زمین افتاد

به راه افتاد اشک و بر زمین افتاد

در این مابین خورشید از سر حسرت

به دریا برد رشک و بر زمین افتاد

آسان‌تر از آن نیست، ولی ماه محرم

دشوارترین کار جهان، خوردن آب است

اگر هر چشم تر می‌‌سوخت، می‌‌شد

دل از این بیشتر می‌‌سوخت، می‌‌شد

به حال غنچه‌‌های تشنۀ باغ

دل باران اگر می‌‌سوخت، می‌‌شد

پیش از تو کسی خبر ز مهتاب نداد

یک لحظه مرا ر‌هایی از خواب نداد

وقتی که تمام دشت له له می‌‌زد

غیر از تو کسی به تشنه‌ها آب نداد

هرگاه عطش آمد و بی تاب شدم

با جرعه‌ای از مشک تو سیراب شدم

از شرم و خجالت دو دستت اما

مانند تمام رودها، آب شدم

بشنو از نی ناله‌های نینوا داستان جانگداز کربلا

قصۀ دریا دلان ماه وش بر لب دریا و سوزان از عطش

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است

سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

خروش رود و دریا: یا اباالفضل

پناه اهل دنیا: یا اباالفضل

به حق دست‌هایی که قلم شد

بگیر این دست‌ها را یا اباالفضل

سقا تویی و دست به دریا برسان

یک مشک پر از آب گوارا برسان

نجوای غریب کودکان را بشنو

عباس عمو! زود خودت را برسان

سقاى کربلا و علمدار شاه دین فرزند شیر حق و هژبر کنام‌ها

با کام تشنه آب ننوشیدى از فرات یاد لب حسین و دگر تشنه کام‌ها

بر توسن موج خشم، آوا زده بود مانند على بر صف هیجا زده بود

آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسین، دل به دریا زده بود

وفا و عشق، مانده زنده از تو

تمام قلب‌ها آکنده از تو

تو تشنه ماندی و بعد از تو ماندند

تمام رودها شرمنده از تو