دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دشت پر از یاس سفید

ابر خون می‌بارید

عطر گل می‌پیچید

بین یک دشت پر از یاس سفید

کاروان عاقبت از راه رسید

همه از ناقه زمین افتادند

 

باغ گل سرخ

یا حسین بن علی

خون گرمِ تو هنوز

از زمین می‌جوشد

 

او، ما

ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ

کربلا یعنی عشق

کربلا موج خروشان و صفاست

کربلا مهد ثناست

کربلا حسّ ادب می‌باشد،

کربلا محور زیبای یقین می‌باشد

کربلا حافظ برجستۀ دین می‌باشد

شب اول

دوباره اشک می‌ریزم به پای ماجرایی سرخ

دوباره یار می‌آید وَ بر دوشش عبایی سرخ

 

دوباره روضه می‌خوانند مردم با صدایی سرخ

که بر پا می‌شود یک بار دیگر کربلایی سرخ

کربلای نخست

یک چشم در بهشتم و

یک چشم

دوزخی!

 

از عشق و خون

بال فرشته بود که می‌ریخت بر زمین

وقتی‌که آفتاب

فرود آمد

آب

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال خویش نظر می‌­کرد

ظهر عاشورا

آسمان کبود می‌­نمود

آفتاب می­‌مکید

خون تازۀ  زمین تفته را

یلدا

یلداست آن شبی که چهل روز

بی روی ماه

شب شده باشد!

قرآن ناطق

قرآن ناطقی

بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله 

جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه

هنگام غارت

وقتی‌که آتش در میان خیمه‌ها افتاد

هنگامِ غارت شد ..

ناگه سران کوفه لرزیدند

بین وسایل نامه‌های خویش را دیدند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×