دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
برگرد

تلفیق امید و آرزو آمدنت

مضمون هزار پرس‌وجو آمدنت

 

برگرد و بدون آب سیرابم کن

با آمدنت فقط عمو! آمدنت

چشم به راه

من چشم به راه مشک بر گردن اسب

تا هدیه کنم نوازشی بر تن اسب

 

از کون و مکان نمی‌رسد چیزی جز

اخبار فجیع بی تو برگشتن اسب

ارتفاع بی‌سر

تشییع کردیم خود را در ظهر داغی مکدر

تشییع کردیم خود را تا بارگاهت، کبوتر

 

عصیان سرخ شکنجه، بر جانت افکند پنجه

ما را بپران به اوجت، ای ارتفاع تو بی سر

آستانه

با روشنی نام تو شب‌ها منورند

نام تو را همیشه و هر جای می‌برند

 

نام تو آستانۀ صبح سعادت است

شب را به شوق خاک درت سر می‌آورند

امیر

همیشه ساکن ما طی سالیان مدید!

امیر! فاتح دیرین قلعه‌های جدید!

 

شکوه شعله‌ورت، شاه آسمان ابد

که روشن است هنوز از گذشته‌های بعید

کمی خنک‌تر از جهنم

مرا ببر به زادگاه شوق، به ابتدای گرم عالم

مبدلم نما به عاشق، به برترین نژاد آدم

 

ببر مرا به سرزمینی، که تکه‌ای از آسمان است

نه تکه‌ای از آسمان، نه! تمام تار و پود عالم

تعظیم

شکوه نام تو را صبح و شام می‌خوانم

زیارتی است که با احترام می‌خوانم

 

مسافرم که به خاکت نماز عشقم را

شکسته می‌رسم، اما تمام می‌خوانم

تشنگی دریا

جغرافیای درد پر از انتقام شد

دنیا که سال شصت‌ویک قتل عام شد

 

تا سی هزار کوفۀ عریان، میان ظهر

منت‌پذیر سفرۀ رنگین شام شد

تمجید

هر شعر می‌گویم فقط یک مشت تمجید است

در صحت اشعار من بسیار تردید است

 

این بار می‌خواهم روایت واقعی باشد

در هالۀ ابهام، شاعر رو به تهدید است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×