دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چراغ کربلا

در این صحرا که خارش، بوسه می‌زد دامن ما را  

به پای جان سماعی هست در خون گلشن ما را

 

سماعی بی سرو بی دست، اما آنچنان موزون  

که نی نجوا کند آهنگ از خود رفتن ما را

مادر دو آینه

بانوی صبر ای گهر عشق را امین

عاشق‌ترین نگاه اهورایی زمین

 

ای در طواف سایۀ چشم تو آفتاب

از خرمن شکوه تو احساس خوشه‌چین

تقدیم به جناب جبیب بن مظاهر
سرسبز

چون چشمه برآمده است سرسبز شود

با چشم تر آمده­ است سرسبز شود

 

با جاری خون به عرصۀ عاشورا

پیرانه سر آمده است سرسبز شود

داغ سرخ

هر چند نگاه تو مقیّد به رضاست

در باغ دلت عطر بهشت شهداست

 

در سینۀ مجروح تو داغی سرخ از

خورشیدِ به خون نشستۀ کرببلاست

به خلوتیان شب عاشورا
خونبها

امام قافله را گرم راز می‌دیدند

نشسته در تب و تاب نماز می‌دیدند

 

چراغ هستی او را که نور قرآن بود

کنار پنجره در سوز و ساز می‌دیدند

عطش عشق

در محرّم ثمر عشق و وفا را دیدم

حاصل کوشش یاران خدا را دیدم

 

عشق پرواز که در بالِ نگاهم گل کرد

صحنۀ پر تپش کرببلا را دیدم

نیمه‌ای از سیب

بالا ببر از دوشم سرو چمنم را

در قاب فلک سایۀ وجه حسنم را

 

ای زینت آغوش من ای فجر غزل‌خوان

پرواز بده بال قصیدت شدنم را

به سمت هدف

رگ‌های غیرت علوی در تب قیام

باید به قلب فاجعه زد تیغ انتقام

 

آشوب درد و داغ عطش سوخت باغ را

من باشم و حرم نبرد جرعه‌ای به کام؟!

 

مطلع سرخ

کبوتران غزل‌خوان مشرق دل‌­ها

دوباره آینه بستند سمت عاشورا

 

رها از آتش شب‌پوشی قفس شده‌اند

و دل به نور زده کربلا نفس شده‌اند

کوتاه سروده
خاطرات عاشورا

آیینه‌ات آغازگر شیدایی است

آیین تو مهد رویش زیبایی است

 

هر نقشی از آسمان راز تو حسین

یادآور خاطرات عاشورایی ا­ست

کوتاه سروده
اسم اعظم

موجی که به یاری‌ات مصمّم بودند

دستور زبان عشق آدم بودند

 

یاران تو در حکایت کرب و بلا

هفتاد و دو حرف اسم اعظم بودند

کوتاه سروده
حادثۀ شگرف

افتاد سری و پیکری می‌رقصید

با شعلۀ غم، چشم تری می‌رقصید

 

در حادثۀ شگرف خونین بالان

در بستر لاله کفتری می‌رقصید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×