دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
کجاوۀ تو

همراه تو بی بدیل باید باشد

ابراهیم خلیل باید باشد

 

از کرب و بلا، کجاوۀ تو، تا شام

                                     بر شانۀ جبرییل باید باشد                                 

 

تو پرچم افراشتۀ توحیدی

نام تو قلم روی اساطیر کشید ایمان تو مرگ را به زنجیر کشید

قرآن مجسمی که آیاتت را در کرب و بلا خدا به تصویر کشید

کوتاه سروده
ستون عرش

نزدیک شد آسمان بیفتد به زمین

یک مرتبه کهکشان بیفتد به زمین

دستان بریده‌ات ستون عرش است

 نگذاشت که ناگهان بیفتد به زمین

 

 

کوتاه سروده
با سر پی خواهرش دویده

حق دارد اگر که خون ببارد زینب

همراه، برادری ندارد زینب

 

با سر پی ِ خواهرش دویده تا شام

عباس چگونه می‌گذارد زینب...

کوتاه سروده
زینب زینب گفت

"یا زینب" گفت وقتی افتاد حسین

"زینب !"زینب!" گفت و جان داد حسین

 

حتی نگذاشت تا که تنها برود

با او سر ِ خویش را فرستاد حسین

 

کوتاه سروده
لب‌های رقیه از عطش خشک شده

افتاد تب هلاک توی سرتان

یک آتش سهمناک توی سرتان

لب‌های رقیه از عطش خشک شده

ای این همه آب! خاک توی سرتان

کوتاه سروده
مباد از اینجا برویم

یاران همه دارند کفن می‌پوشند

عطشانند و غرق بانگ نوشانوشند

 

من هستم و تو، مباد از اینجا برویم

هرچند چراغ ها همه خاموشند

کوتاه سروده
زینب دیگر در این سفر تنها نیست

من هستم و تو، علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

 

من هستم و تو، به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

کوتاه سروده
یک دختر

اشک و غربت خرابه و یک دختر

آه و حسرت خرابه و یک دختر

تشتی از زر میان آن یک خورشید

شام و ظلمت خرابه و یک دختر

کوتاه سروده
قرآن سر حسین

ماندم که چه حکمتی است در سر نیزه

قرآن و علی، حسین و سر، سر نیزه

 

صفین شده دوباره ، حالا رفته

                                    قرآن سر ِ حسین بر سر نیزه

کوتاه سروده
سجادۀ آفتاب

افتاد در آغوش زمین سرو تنت

پیچید میان دشت عطر بدنت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×