دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بابا دلم پر است

چشم حسود کور، که بابای من رسید

‌ای دختر پلید گفتی یتیمی و پدرت را کسی ندید

دیدی به من رسید امروز باز حرمله شالی جدید داشت

بر گردنش گذاشت شاید دوباره جامه‌ای از دختری کشید

یا معجری درید  

تیر تماشا

به روى دامن من ‌امشب استراحت کن

چو من به خاک نشینى بیا و عادت کن

 

چقدر دور سر روى نیزه پر بزنم

بمان و مثل همیشه کمى محبت کن

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×