دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کشتۀ اشک، چه داریم برایت بدهیم؟

ای غبار حرمت تاج سر نوکرها

نوکری‌ات شده تنها هنر نوکرها

 

 با بی انت و امی ‌یا اباعبدالله

به فدایت همه مادر پدر نوکرها

گودال

 

بی تو ببین کبوتر بی بال می‌شوم

از گریۀ زیاد چه بد حال می‌شوم

 

تا پلک می‌نهم به روی هم حسین من

گویا دوباره وارد گودال می‌شوم

 

دختر شیرین زبان

رونمایم از سفر کوه غم است

قامتم از کوله بار غم خم است

 

از  میان  این همه  طفل  یتیم

دختر شیرین زبان تو کم است

غارت

 

تمام دشت به حالم نظاره می‌کردند

به یکدگر پی غارت اشاره می‌کردند

 

برای بردن یک گوشوارۀ ناچیز

حرامیان به خدا گوش پاره می‌کردند

 

حرمت مثل کربلا زیباست

تا که پایم به این حرم وا شد

غصه از روی سینه‌ام پا شد

درد بی دردی‌ام مداوا شد

طبع خشکیده‌ام شکوفا شد

 

سوز آتشین

وقتی که از مقابل چشم تری حسین

رفتی، شده است مرگ خودم باورم حسین

 

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است

اما هنوز دور و برت می‌پرم حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×