دسترسی سریع به موضوعات اشعار
گودال
بی تو ببین کبوتر بی بال میشوم
از گریۀ زیاد چه بد حال میشوم
تا پلک مینهم به روی هم حسین من
گویا دوباره وارد گودال میشوم
دختر شیرین زبان
رونمایم از سفر کوه غم است
قامتم از کوله بار غم خم است
از میان این همه طفل یتیم
دختر شیرین زبان تو کم است
غارت
تمام دشت به حالم نظاره میکردند
به یکدگر پی غارت اشاره میکردند
برای بردن یک گوشوارۀ ناچیز
حرامیان به خدا گوش پاره میکردند
حرمت مثل کربلا زیباست
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینهام پا شد
درد بی دردیام مداوا شد
طبع خشکیدهام شکوفا شد
سوز آتشین
وقتی که از مقابل چشم تری حسین
رفتی، شده است مرگ خودم باورم حسین
با اینکه تازیانه پرم را شکسته است
اما هنوز دور و برت میپرم حسین