دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آتش اشک‌

ای خیمۀ عشق از تو بر پا مانده

ای از تو دهان علم هم وا مانده

 

از آتش اشک‌هایتان معلوم است

در کرب و بلا کودکی‌ات جا مانده

 

نسیم پرچم

ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می‌کند

 

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می‌کند

 

محرم مثل تو ناحیه می‌خوانم؟ نمی‌دانم

چرا آوارۀ کوه و بیابانم؟ نمی‌دانم

چه می‌خواهد غم عشق تو از جانم؟ نمی‌دانم

 

به سمت آسمان رو می‌کنم هر جمعه می‌پرسم

کجایی ماه پشت ابر پنهانم؟ نمی‌دانم

 

ذکر لبان ما صف محشر بُود: حسین

شکر خدا که نور ولایت به ما رسید

الطاف خاندان کرامت به ما رسید

 

وقتی برای خون خدا نوحه‌خوان شدیم

بالاترین مقام عبادت به ما رسید

 

خاطرات تلخ

پدرم مرد با خدایی بود

مهربان بود، مثل دریا بود

روی پیشانی پر از چینش

اثرات سجود پیدا بود

 

این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست

گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست

دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست

 

پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود

این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست

تا ابد قول بده یاور زینب باشی

معدن درد و غمم یار اگر بگذارد

سینه، این مخزن اسرار اگر بگذارد

 

دوست دارم که در آغوش تو آرام شوم

زهر، این هند جگر خوار اگر بگذارد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×