دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شکوه ماتم

سرودم از غم دستی که هرگز...

شکوه ماتم دستی که هرگز...

 

خدا قسمت کند بر شانۀ من

بماند پرچم دستی که هرگز...

 

عموی ماه

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!

جدا از پیکر سقا، چه دستی!

 

عموی ماه! بعد از دست‌‌هایت

بگیرد دست بابا را چه دستی؟

 

دست‌‌های مهربان

من و یک درد، یک اندوه رایج

و بیم روز اعلام نتایج

 

بدون دست‌‌های مهربانت

چه خواهم کرد، یا باب‌الحوائج؟

 

شور محرم

به دل شور محرم داشت باران

هزاران قطره ماتم داشت باران

 

خودم دیدم، میان دسته آن شب

به روی شانه پرچم داشت باران

 

غنچه‌‌های تشنۀ باغ

اگر هر چشم تر می‌‌سوخت، می‌‌شد

دل از این بیشتر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

به حال غنچه‌‌های تشنۀ باغ

دل باران اگر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

بی خبر

رسید و بی خبر بارید باران هزاران چشم تر بارید باران

شب دلتنگی من یادتان هست؟ از آن هم بیشتر بارید باران

 

 

باران اشک

رسید و خیس آبم کرد باران دچار التهابم کرد باران همین که شانه خالی کردم از اشک دوباره انتخابم کرد باران

 

غم از جنس محرم

غم از جنس محرم داشت باران هزاران قطره ماتم داشت باران

میان دستۀ زنجیرزن‌ها به روی شانه پرچم داشت باران

 

باران

هزاران چشم اشک آلود، باران دوتا دست و تن یک رود، باران

همین دیشب میان هیئت ما یکی از سینه زن‌ها بود باران

 

دشت لاله

دوباره پرپر یک دشت لاله به روی نی سر یک دشت لاله

من و باران، من و مشتی دوبیتی من و چشم تر یک دشت ل ا ل ه

 

ردیف باران

نگاهی تر، دلی غمدیده دارد دو دسته اشک‌های چیده دارد

ردیفش گرچه باران است، اما دوبیتی هم لب خشکیده دارد  

دست سقا

دلم رود است و دریا چشم‌هایم فدای دست سقا چشم‌هایم

هزاران قطره باران می‌فرستم برای خیمه‌ها با چشم‌هایم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×