به گزارش کرب و بلا، در خجسته زادروز حضرت زینب کبری (س) ، نیایشی عارفانه به قلم دکتر علی شریعتی که سرشار از استغاثه و طلب یاری از آن حضرت با استفاده از عبارات و الفاظ نغز است را در ادامه میخوانید:
ای زینب
ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن!
ای زن ! ای که مردانگی، در رکاب تو، جوانمردی آموخت.
زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جانشان میافکند، بتو محتاجاند.
بیش از همه وقت… «جهل» از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازهشان میکشاند و از خویش و از تو بیگانهشان میسازد، آنان را بر «استحمار کهنه و نو»، بر بندگی «سنتهای پوسیده» و «دعوتهای عفن»، بر ملعبه سازان «تعصب قدیم» و «تفنن جدید»، به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر؛ شهر قساوت و وحشت ؛ میکوبیدی و پایههای یک قصر؛ قصر جنایت و قدرت را میلرزاندی... بر آشوب!
تا در خویش برآشوباند و تار و پود این پردههای عنکبوت فریب را بدرند و تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است «ایستادن» را بیاموزند و این «ماشین هولناک» را که از آنها «بازیچههای جدیدی» میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح «اشرافیت جدید» و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد «جامعه» رفاه در هم بشکنند، و خود را، از «حرمهای اسارت قدیم»، و «بازارهای بیحرمت جدید» ، به امامت تو نجات بخشند !
ای زبان علی در کام، ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا میآیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی غداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ میرسانی،
زینب! با ما سخن بگو.
مگو بر شما چه گذشت، مگو در آن صحرای سرخ چه دیدی، مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید، مگو خداوند، آن روز، عزیزترین و پُر شکوهترین ارزشها و عظمتهایی را که آفریده است، یکجا، در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان تف، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده میکردند!؟
آری زینب !
مگو که در آن جا بر شما چه رفت، مگو که دشمنانتان چه کردند و دوستانتان چه کردند؟ آری ای پیامبر انقلاب حسین!
ما میدانیم، ما همه را شنیدهایم، تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را به درستی گذاردهای، اما بگو، ای خواهر، بگو که ما چه کنیم!؟
لحظهای بنگر که ما چه میکشیم! دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گوییم، با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی!
ای رسول امین برادر که از کربلا میآیی و در طول تاریخ، بر همه نسلها میگذری و پیام شهیدان را میرسانی.
ای که از باغهای سرخ شهادت میآیی و بوی گلهای نوشکفته آن دیار را در پیراهن داری، ای دختر علی، ای خواهر، ای که قافلهسالار کاروان اسیرانی...
ما را نیز، در پی این قافله، با خود ببر!