یکی از جنگهای مسلمانان صدر اسلام، جنگ احد بوده که در پانزدهم شوال واقع شده است. روزی که برخی از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به شهادت رسیدند. در صدر این شهدا نام عموی بزرگوار پیامبر جناب حمزه میدرخشد. همو که پیش از امام حسین علیهالسلام با لقب سیدالشهدایی خوانده میشد. به قول شاعر خوش ذوق و پیشکسوت آقای سید رضا مؤید:
شیر خدا و شیر رسول خدا تویی
ای نام سیدالشهدایی سزای تو!
شاید اشاره به جنگ احد و شهادت عم بزرگوار حضرت خاتم المرسلین (ص) در برخی منظومههای قدیمی و مطول شاعران شیعی آمده باشد ولی به عنوان یک شعر مجزا چندان اشعاری در این باب دیده نمیشود و پیشینه ادب پارسی از این توفیق بینصیب مانده است.
در سالهای اخیر به برکت مجالسی که در این شب و روز گرفته میشود و به اهتمام شاعران جوان این خلأ کمی پر شده است. دو سروده (یکی ترکیببند و دیگری مثنوی) از دو شاعر جوان یعنی «علی زمانیان» از مشهد و «یوسف رحیمی» از قم، شاکله این نوشته است منتهی با ذکر دو نکته:
• گریز: در لغت به معنای فرار است و در اصطلاح ستایشگری، آن است که مداح و ذاکر، هنگام روضهخوانی، از ذکر مصیبتی به ذکر مصیبت دیگری روی نهد و دلها را از جایی به جای دیگری انتقال دهد. هر دو شاعر فوق الذکر در شعرهای ذیل از این فن بهره بردهاند یعنی هر دو از مصیبت سرزمین احد به مصائب دشت کربلا گریز زدهاند.
• تضمین: آوردن بیتی یا مصراعی از شاعری در شعر خود را یکی از اقسام تضمین بر میشمرند. در پایان شعر رحیمی، دو بیت از ترکیببند مشهور محتشم تضمین شده است که ملاحظه خواهید کرد.
علی زمانیان (ترکیببند)
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت؛ قبول، حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای واعطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خدا کند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یا نه؟
تو نیزه خوردهای اصلا ز پشت سر یا نه؟
به جای دفن، زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یا نه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یا نه؟
عبور کردهای از کوچه یهودیها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یا نه؟
به غیر شام که در آن نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب آوردند
برای دست یتیمان، طناب آوردند
مگر که تشت زر و چوب خیزران کم بود؟
که بعد چند دقیقه شراب آوردند
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب آوردند
برای این که دلش بیشتر به درد آید
مدام روبهرویش ظرف آب آوردند
به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
یوسف رحیمی (مثنوی)
حمزه که جان عالم و آدم فدای او!
لب باز میکنم که بگویم رثای او
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
شیر خدا و شیر نبی، فارس العرب
در انتهای جاده مردانگی، ادب
هم یکهتاز عرصه جنگ و نبردها
هم آشنای بیکسی اهل دردها
هنگام رزم و حادثه، مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود
شبهای مکه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه او از سخاوتش
او صاحب تمام صفات حمیده بود
دل را به نور حضرت حق پروریده بود
الگوی اهل سر و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه میشد عبادتش
در آسمان مکه دلها ستاره بود
بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود
بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز، تارِ تار
آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت
از آسمان و خاک زمین، خون تازه ریخت
حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله دشمن، مجال شد
آن قدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزهای به سینه آن نازنین زدند
حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست
لبریز زخم بود و جراحت، دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی
میدان خروش ناله واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت
جانم فدای پیکر پاک و مطهرش!
جانم فدای زخم فراوان پیکرش
اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود
خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله پرپر کشید و بعد
پیمانههای صبر دل او که جوش رفت
آن قدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت
آری؛ دلم گرفته ز اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری
زینب، غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال میدوید
ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه
«پس با زبان پُر گله، آن بضعه بتول
رو کرد در مدینه که یا أیها الرسول!
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست»
برای مشاهده مجموعه اشعار علی زمانیان اینجا و مجموعه اشعار یوسف رحیمی اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.