یکی از مهم‌ترین فرازهای زندگانی امام سجاد علیه‌السلام حضور در شام و در دارالخلافه یزید است. مهم از این جهت که حضرت گام‌های بسیار بزرگی در جهت معرفی خاندان بنی‌امیه و رسوایی آن‌ها و نیز معرفی خاندان اهل‌بیت و پاسداشت مقام رفیع آن‌ها انجام داد. چه تحلیلی از خطبه حضرت سجاد (ع) در دارالخلافه بنی‌امیه دارید؟ و این خطبه حضرت چه بار معنایی مهمی با خود داشت؟

همانگونه که می دانید این خطبه را تنها نمی‌توان در چارچوب جملات و واژگانش تحلیل کرد. مقدمتا بگویم شرایط، طوری بود که بایستی در مدت بسیار بسیار کوتاه، حداکثر استفاده می‌شد. واقعا باید آفرین گفت به رفتارشناسی حضرت زینب و امام سجاد علیهما‌السلام. صرف نظر از این‌که قدرت تکلم این‌ها را می‌دانیم، اما باید قبول کرد که حضرات، در مقام یک بشر، اقدام بشری کردند، به عنوان یک معجزه نشد. بعضی‌ها می‌خواهند کاری بکنند که ما را از روش‌مندی آنان بطوری که بتوان رفتار آن‌ها را بازتولید کرد جدا کنند. یعنی می‌خواهند القا کنند که کار آن بزرگواران فرا بشری بوده و قابل الگوگیری توسط ما نیست. اتفاقا این‌ها الگو هستند و در واقع درسی برای ما انسان­‌های عادی نیز هست. حضرت در صحبت خود چند چیز را به صورت روشن برای مخاطبین خاص این جلسه و کسانی که نقل این جلسه را می‌شنوند، یعنی اهالی این منطقه چه شهر دمشق و چه منطقه شام و در مرحله بعدی، تاریخ بشر مد نظر قرار دهند. در این‌جا حضرت نام‌هایی از خدا می‌شمارند که عملا پاسخگوی برخی شبهات هست.

آن حضرت را متهم می‌کردند به «بد دینی»، دیگر حضرات معصومین (ع) را سال­‌ها به «بد دینی» متهم می‌کردند و اگر چنین نمی‌کردند، بنی‌امیه نمی‌توانستند در به شهادت رساندن حضرات موفق شوند. در حقیقت بنی‌امیه برای توجیه عمل خود می‌خواستند دین­داریِ آن حضرات را زیر سوال ببرند. می‌خواستند بگویند آن خدایی که مردم می‌پرستند با آن خدایی که اهل‌بیت (ع) می‌پرستند فرق می‌کند و یکسان نیست. خوب در ذهن مردم بعد از ظهور اسلام، یک خدایی در قرآن معرفی شده. حال یک کسانی مدعی هستند که آن «الله» و آموزه‌هایش و آن دین توسط افرادی از اهل‌بیت به خطر افتاده. یعنی بنی‌امیه می‌خواستند برای عامه مردم این‌طور جا بیاندازند که پیامبر (ص) آمده و خدایی را معرفی کرده اما حالا علی (ع)، امام مجتبی (ع) و امام حسین (ع) دارند آن‌ها را منحرفانه به مردم القا می‌کنند. بنی‌امیه خود، مدعی دین و سوابق مهم بودند و بر همین اساس، خود را محق می‌دانستند که اهل‌بیت (ع) را به اتهام کسانی که «بد دین» هستند مورد مؤاخذه قرار دهند. این تعبیر در مورد آن‌ها به کار رفته، حالا حضرت می‌آیند بی آن‌که این شبهه را صریحا مطرح کنند شبهه را در لفافه جواب می‌دهند که یعنی: اتفاقا خدایی که می‌پرستیم دقیقا همان خدایی ست که در قرآن آمده و خدایی که پیامبر اسلام معرفی کردند، همان خدا را ما هم می‌شناسیم هم می‌پرستیم و هم تبلیغ و معرفی می‌کنیم. این قسمتی از فرمایشات حضرت است.

برخی بیانات ایشان به نوعی پاسخ دادن به اندیشه مرجئه‌گرایی بود که بنی‌امیه به شدت طرفدار آن بودند و از آن برای مشروعیت و مقبولیت حکومت خود استفاده می‌کردند. حضرت در بخشی از خطبه‌اش که خود و شجره‌اش را معرفی می‌کند خاندان اهل‌بیت را وارثان پیامبر و هدایت‌کنندگان امت معرفی می‌کند و می‌فرماید اتفاقا ما مصداق قرآنی اولی الأمر هستیم و در این زمان من آن کسی هستم که شایستگی هدایت امت را دارم.

 

بررسی رویکردهای مختلف بزرگان شهرهای اسلامی به قیام سیدالشهدا (ع) از موضوعات بسیار مهمی است که شایسته است بدان پرداخته شود. اما سوالی که در این‌جا مدنظر ما است این‌ است که بعد از قیام سیدالشهدا (ع) و اسارت خاندان اهل‌بیت (ع)، چرا امام سجاد (ع) از بین شهرهای بزرگ اسلامی مدینه النبی را انتخاب کرد و بدان شهر بازگشت؟

برخی بیانات ایشان به نوعی پاسخ دادن به اندیشه مرجئه‌گرایی بود که بنی‌امیه به شدت طرفدار آن بودند و از آن برای مشروعیت و مقبولیت حکومت خود استفاده می‌کردند. حضرت در بخشی از خطبه‌اش که خود و شجره‌اش را معرفی می‌کند خاندان اهل‌بیت را وارثان پیامبر و هدایت‌کنندگان امت معرفی می‌کند و می‌فرماید اتفاقا ما مصداق قرآنی اولی الأمر هستیم و در این زمان من آن کسی هستم که شایستگی هدایت امت را دارم.

دلایلی مختلفی را برای این امر می‌توان برشمرد. اولا در آن مقطع، کانون تحرکات سیاسی در عراق بود و این عراق و بخصوص کوفه بود که توانسته بود از دست حکومت مرکزی کمی خود را در بیاورد. آن‌ها [کوفیان] توانسته بودند نماینده حکومت را از آن‌جا برانند و از حسین‌بن‌علی (ع) دعوت کرده بودند. نه مدینه و نه شام چنین جرأتی را در آن زمان نداشتند. ضمنا اهل عراق از این که زیر چتر شام باشند رضایت نداشتند. اهل کوفه برای خود استقلال قائل بودند، حتی در مسائل علمی و فکری هم این­چنین است؛ آن‌ها برای خود استقلال قائلند. همچنین کوفه کانون تردد کسانی بود که به موالیان و علاقه‌مندان حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) مشهور بودند. در مجموع این‌طور احساس می‌شد که آن‌ها از حکومت مرکزی تمرد کردند. بنابراین کوفه درخواست‌کننده بود و امام حسین (ع) حرکت کردند وگر نه امام حسین (ع) به اقتضای این‌که حرم نبوی در مدینه بود و پایتخت زمان پیامبر اسلام (ص) بود، پایگاه‌شان مدینه بود. با در نظر گرفتن شرایط موجود، انتخاب حضرت سجاد(ع) یک انتخاب آگاهانه بود. تمرکزشان در مدینه به حکومت پیام می‌داد و آن این‌که ما فعلا با تو جنگ نداریم و شرایط، شرایط جنگ نیست. ازسوی دیگر، بودن در مدینه، شرایطی را فراهم می‌کرد که بر اساس آن حضرت بتوانند نیروی انسانی لازم را برای فعالیت های علمی و فرهنگی تربیت کنند. یعنی در محیط خفقان کوفه نمی‌شد. ضمن این‌که خُلق و خوی مردم مدینه نیز (بر اساس تبارشناسی عرض می‌کنم) نسبت به اهل کوفه مزایایی داشت. اهل کوفه آن­ روز اهل مجادله بودند اما اهل مدینه آن روز با مدارا پیش می‌رفتند. امام زین‌العابدین (ع) زمان خود را خوب می‌شناختند؛ مولفه‌های ایجاد یک حرکت زود بازده در آن دوران فراهم نبود.

 

بر اساس صحبت‌های شما یعنی امام سجاد (ع) در حال سرمایه‌گذاری هوشمندانه برای یک روز موعود بودند؟

بله دقیقا این‌گونه است. مهمترین دلیل ما این است که خود حضرت آمدند اساس یک مکتب فکری را بنا نهادند _ که مکاتب فکری مکاتب دیر بازده هستند _ ایشان آمدند نیروی انسانی ترتیب دادند. شما مدرسه‌ای که در دوران امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مشاهده می‌کنید پی آن مدرسه را امام زین‌العابدین (ع) برقرار کردند. ولی مدرسه ایشان تحت پوشش تربیت غلامان و خادمان و نهایتا دعا که ظاهر این است که با خدا حرف می‌زنیم بنا نهاده شد. ولی این­‌ها نشان‌­دهنده این بود که قرار است مسائل فکری و مباحث عمیق فکری به وجود آید. مثلا شما در صحیفه خیلی مباحث دقیق حقوقی را می‌بینید و گاهی هم در صحیفه حضرت شِکوه‌هایی را به جریان ظلم می‌کند. بنابراین این‌ها خودش بزرگترین دلیل است که حضرت دارند با یک رویکرد دیگری یک کار عمیقی را انجام می‌دهند.

 

به طور کلی رویکردهای مبارزاتی حضرت چگونه بود؟

به نظرم حضرت وقتی که قرار بود یک چهره بیرونیِ مورد توجه حکومت و تحت رصد و جاسوسی حکومت را مد نظر داشته باشند در چنین فضایی ایشان خود را به عنوان فردی آرام و دارای تعبد شخصی و نهایتا یک واعظ خوب نشان می‌دادند. یک عابدی که در عبادت، زین‌العابدین است در سجودش، زینت سیدالساجدین در بکائش، رئیس البکائین است و اما در قضایای حکومتی هیچ گونه ضرری برای یزید ندارد. چرا که هیچ گونه اقدام اشتباهی در این موضوع ندارد، این بیرونیِ حضرت است و اما وقتی می‌خواستند اقدامات جدی کنند در یک پوششی از کادرسازی مخفیانه عمل می‌کردند. نیروهای انسانی که حضرت دریافت می‌کردند سازماندهی بیرونی نداشت. اما این‌که خیلی از پیشوایان شیعه نیز در دوران طاغوت چنین کاری کردند یعنی نمی‌آمدند مجوز بگیرند و دانشگاه رسمی به راه بیاندازند بلکه به طور غیر رسمی کار می‌کردند، به تأسی از ایشان است. امام سجاد (ع) شبکه‌سازی می‌کردند. به هر حال فضا، فضای سختی بود. بنابراین کسانی دارند شما را نگاه می‌کنند؛ شما باید وانمود کنید که کار خاصی نمی‌کنید. حضرت رضا (ع) در مدینه مرغ و خروس‌هایی خریده بودند و مرتب به این مرغ و خروس‌ها در کوچه آب و دانه می‌دادند که جاسوس‌های هارون الرشید نوشتند علی‌بن‌موسی (ع) هیچ کاری به سیاست ندارد و دارد کار روزمره خود را می‌کند. امام زین‌العابدین (ع) نیز چنین مسیری را اجرا می‌کردند. خیلی هم سخت است که انسان سازمانی نداشته باشد و در عین حال سازمانِ نداشته را بخواهد ایجاد و سازماندهی کند و نیروی انسانی خوب تولید کند. چنین کاری کار آسانی نیست. نیروهای انسانی که حضرت می‌پروراندند لازم بود که عقیده و اندیشه درستی داشته باشند. چون اگر کسی صاحب اندیشه درستی نباشد رفتار درستی هم نمی‌کند رفتار نادرست هم به دردی نمی‌خورد و در مرام امامان نیست. بنابراین آمدند اندیشه‌ها را درست کنند. کاری که حضرت سجاد (ع) کرده‌اند بازسازی اندیشه‌ها بود. بازسازی اندیشه‌هایی بود که آسیب دیده بودند و این اصطلاح را هم تعمدا به کار می‌برم. چون بر جامعه آن­ روز تحریفات نشسته بود، مقداری اسرائیلیات نشسته بود، همه این‌ها جزئی از اسلام شده بود؛ یعنی یک آشتی‌کنان بین منکر و معروف رخ داده بود.