این کلیپ به همت تحریریه وب‌سایت کرب‌و‌بلا به فارسی ترجمه شده و با تصاویری از پیاده‌روی عاشقان به سمت کربلا منتشر شده است.

متن و ترجمعه شعر در ادامه می‌آید:

صغیرا واحتوى قلبی هواک حسینا واحسینا واحسیناه
وجئتُ الیوم زحفا کی اراکَ حسینا واحسینا واحسیناه

سمعت بحروفک لهیب اطفوفک قبل ماشوفک نحت لمصابک
دلیلی هایم اجیتک عازم اصیراً خادم تراب احبابک
ترکت اصحابی وهلی وحبابی حملت اجدامی واجیت البابک
بدت دمعاتی على وجناتی تخط جلماتی على اعتابک

انا طفلً ولکن صوت حبی به قد اذن الرحمن ربی
فما للقلب محبوباً سواکَا حسین واحسیناً واحسیناه
وجئا الیوم زحفا کی اراکَ حسین واحسیناً واحسیناه

ابراءه زغری وترافه عمری دمعتی التجری الک عذریه
سمعت الناعی واجیتک ساعی احس اضلاعی الک محنیه
حرت بضنونی وتغیر لونی لون سألونی عالعشق البیـه
البصر ماشافک لمست ألطافک واحس بوصافک صور قدسیه

کأن العشق اوحى للفؤادی بنی قم وارتدی ثوب الحدادی
فأمسى بین احشائی نداکَاحسین واحسیناً واحسیناه
وجئا الیوم زحفا کی اراکَ حسین واحسیناً واحسیناه

بفطرتی ألکیتک امان وجیتک یمن عزیتک ملکت اقداری
نهاری ولیلی صرت ترتیلی وبدت توحیلی مواقد ناری
مثل ماشبلک یضحی لأجلک دلیلی یقلک قسم بالباری
حواسی کلها تظل شاغلها الک اجعلها بمه اذاری

بأیماناً سأمضی کالرضیعِ شهیدا یملئ الدنیا نجیعِ
دمائی سیدی تفدی دماکا حسین واحسیناً واحسیناه
وجئا الیوم زحفا کی اراکَ حسین واحسیناً واحسیناه

شعیره نوحی بمسیل اجروحی احفظتها بروحی یسر تکوینی
مثل انصارک تبعت اثارک اخدمت زوارک بمحاجر عینی
الخدامه علیها شرف تالیها قسم افدیها بزهور اسنینی
بعزائک حاضر وعلیها مثابر اریداً باجر اوفی بدینی

سأبقى خادما حتى المماتی بدرب السبطِ درب المکرماتِ
ترکت الخلق کی ارجوا رضاکَ حسین واحسیناً واحسیناه
وجئا الیوم زحفا کی اراکَ حسین واحسیناً واحسیناه

سبب هالخدمه دلیلی وهمه اردها بجلمه عمق ایمانی
نزیف اوداجک حفظ منهاجک یمن معراجک رمح مرانی
انوح لنحرک واحیر بصبرک واحس بسرک لغز ربانی
یضنوه حیدر دلیلی اتسجر خیام الخدر لهیب اشجانی

بیوم الطف قد شابت رؤوسُ وللعیاء قد فاضت نفوسُ
فذا قلبی بأشجاناً نعاکا حسین واحسیناً واحسیناه
وجئا الیوم زحفا کی اراکَ حسین واحسیناً واحسیناه

 

 

ترجمه :

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

حروف اسمت را شنیدم
عاشورایت چون آتش است
قبل از دیدنت بر مصیبت تو ناله کردم

قلبم سرگشته است
به سوی تو آمدم
که خادم و خاک پای عاشقان تو باشم
دوستانم را رها کردم
خانواده و عزیزانم را
با خاطراتم سوی تو آمدم
اشک هایم بر گونه هایم جاری شد
کلماتم را در بارگاهت می نویسم
من کودکم، ولی صدای عشقم را
خداوند رحمان به گوش ها رساند
و در قلبم محبوبی جز تو نیست

و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

با پاکی کودکی و تازگی عمرم
اشک جاری من از تو عذر می خواهد
ناله را شنیدم و به سوی تو آمدم
حس می کنم استخوان های سینه ام برای تو خم شده
خیالات مرا حیران کرد و رنگم پرید
اگر درباره ی عشق من بپرسند
با چشمم تو را ندیدم، لطفت شامل حال من شد
حس می کنم ویژگی های تو، تصاویری از خوبی هاست
همانا که عشق به قلب وحی کرد
فرزندم برخیز و جامه ی سیاه بر تن کن
صدای تو در وجودم شنیده شد

و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

در فطرتم تو را امن دیدم و به سویت آمدم
ای که مالک همه ی تقدیرات من شدی
روز و شب ورد زبانم شدی
و این سوز و ناله ها به من الهام می شود
همان طور که طفل تو جانش را فدای تو کرد
قلبم به تو می گوید و به خدا قسم می خورد
هم چنان همه ی احساساتم را دربرگرفته ای
تو در خاطرات کودکی ام باقی خواهی ماند
با ایمان، همانند طفل شیرخوار تو جان خواهم داد
شهید می شوم و دنیا را پر از ناله می کنم
خون من فدای خون تو خواهد شد

و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

با این ناله و زخم های تنم
در درونم آن را حفظ کردم، ای راز تکامل من
مانند یارانت تو را دنبال کردم
با چشمانم به زوار تو خدمت کردم
نتیجه ی این خدمت، عزت و شرف خواهد بود
و قسم می خورم جوانی ام را فدایت کنم
در عزای تو حاضرم و افتخار من است
می خواهم فردا ادای دِین کنم
تا مرگ، خادم باقی می مانم
همانا راه تو، راه کرامت است
ترک خلق نمودم که رضایت تو را جلب کنم

و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم

سبب این خدمت، قلب و غصه ی من است
در یک کلام، این ایمان من است
خون گردنت، راه تو را حفظ نمود
ای که معراج تو بر سر نیزه بود
برای رگ بریده ی تو ناله می کنم و بر صبر تو متحیرم
و احساس می کنم راز تو یک معمای خدایی ست
ای فرزند حیدر، قلبم آتش گرفت
حضور زنان در مجلس یزید، مرا سوزاند
در روز عاشورا، موها سپید شد
و جان ها به سوی آسمان پرواز کردند
قلب من با اندوه برای تو ناله کرد

از کودکی عاشقت بوده ام
و امروز پیاده آمدم که تو را ببینم