یعنی مداحی، شغل شما نیست؟
نخیر، نوکری حضرت سیدالشهداء (ع) را برای دل و عشق خود انجام میدهم؛ در عمرم نه در عروسی و نه در ختم نخواندهام و بلد هم نیستم بخوانم. نه اینکه بگویم کسانی که در عروسی و در ختم میخوانند کار زشتی میکنند؛ بلکه آنهم یک رشته است و هرکسی میتواند در آن رشته هم باشد. عرض من این است که اگر نگاه انسان به این قصه نگاه کاسبی باشد؛ به همان اندازه رشد میکند؛ یعنی نگاه، باید نگاه خیلی دقیقی باشد. یادم هست که سال 1382 تازه ازدواج کرده بودم. بالاخره جوانی که تازه ازدواج میکند فشار اقتصادی به او میآید، زیر قرض میرود، یک هیئتی میخواست من را دعوت کند؛ به شیوهی دعوت دقت کنید، زمانی که من شدیداً نیاز مالی داشتم، یک روز که منزل نبودم، وقتی آمدم منزل دیدم پاکتی برای من آورده بودند؛ پاکت را باز کردم دیدم یک سررسید داخل آن است. ببینید چقدر محترمانه من را خریده بودند؛ یعنی بعضیها با احترام خاصی آدم را میخرند. در این سررسید ده شب را علامت زده بودند و یک چک در آن قرار داده بودند. وقتی نگاه به مبلغ چک میکردم تا آن زمان هنوز در عمرم این مبلغ چک را ندیده بودم. این مبلغ در آن زمان برای خودش مبلغ قابلملاحظهای بود و میتوانست خیلی از مشکلات من را حل کند. یادم هست که سه چهار روز از نظر فکری و روحی درگیر این چک بودم؛ هر روز میآمدم به این چک نگاه میکردم و به مشکلاتم نگاه میکردم. تا اینکه در همین سه چهار روز خدمت حاجآقای انسانی در تهران رفتم. ایشان خاطرهای تعریف کرد که انگار این خاطره برای من بود. بعضی وقتها این اتفاق میافتد. مثلاً شما جایی منبر یا سخنرانی میروید و گویا مخاطب اصلی منبر یا سخنرانی شما هستید. مثل اینکه خدا این حرف را به دهان گوینده گذاشته که برای شما بگوید. یادم هست که ایشان گفتند هیچ موقع قبل از خواندن از کسی صله نگیرید. همچنین گفتند بعد از اینکه صله را میگیرید، آن را نشمارید. این راههای تقویت مبارزه با شیطان بود. بعد ایشان گفتند من در جلسهای میخواندم و در شب قبل آخر قبل از اینکه جلسه و دهه تمام شود، چکی را به من دادند؛ ولی آن شب دیگر خواننده نبودم. برای اینکه این مبلغ مدام جلوی چشم من رژه میرفت. تا اینکه چک را درآوردم، پاره کردم و تا زمانی که این کار را نکرده بودم مثل اینکه قفل بزرگی به این جلسه خورده بود. این جمله ایشان یادم هست که میگفت 115 پشت میکروفن گفتم که هرچه فکر میکنم میبینم ارباب من بیشتر از این حرفها میارزد و چک را دقیقاً جلوی مستمع پاره کرده بود و میگفت که وقتی من چک را پاره کردم احساس میکردم یک آتش و حرارتی در جلسه انداخته شده است.
و شما هم آن چک را پاره کردید؟
من البته آن چک را پاره نکردم؛ ولی آن را بسته همانطور به حسینیه برگرداندم. به خود حضرت سیدالشهداء (ع) قسم این حرفها را به جهت منیت و ریا نزدم. امروز حتی نمکِ خانهی من هم از صدقهسری این خانواده است. بهجرئت میتوانم بگویم و باورم بر این است که همهچیز دست آنهاست؛ اصلاً روزیِ خلایق قبل از اینکه تقسیم شود دست آنهاست. در یک جایی آقای صدیقی میگفتند: تا حالا شده پاکتی را گرفتیم حس کنیم از دست خودش گرفتهایم؟ بعد هر چه آن را خرج میکنیم تمام نمیشود. این اتفاقات برای همه میافتد؛ شبی بوده که من حتی یک تومان هم در جیبم نبوده، خانواده اصرار کردند که جمکران برویم و آن موقع ماشین نداشتم. با دو بلیط اتوبوس شرکت واحد رفتیم جمکران و برای برگشت چیزی نداشتیم. ولی میدانستم و مطمئن بودم که برای برگشت بالاخره یک نفر ما را برمیگرداند و این اتفاق هم افتاد و کسی آنجا من را دید و میگفت یک ماه است که دنبال من میگشته تا هدیهای به من بدهد. این باور خیلی مهم است. یادم هست در یک دیدار که خدمت آقا بودیم، ایشان دربارهی یک کلمه یک ساعت صحبت میکردند؛ و آن کلمه «باور» بود؛ یعنی اینکه ما باور کنیم قرار است در چه خیمهای بخوانیم، برای چه کسانی بخوانیم، با چه احترام و چه شأنی بخوانیم، ایشان گفتند: قطعاً همهچیز نمیخوانیم، همهجا نمیرویم، همهچیز نمیگوییم. این اتفاق خیلی مهم است که ما باور کنیم برای چه کسی میخوانیم؛ هر وقت باور کردیم، مبلغ را طی نمیکنیم، چانه نمیزنیم، ناراحتی نمیکنیم. یکبار هم بعد از خواندن برای دستبوسی خدمتشان رفتم. ایشان میدانستند من از قم میآیم. جملهای فرمودند که برای من خیلی انگیزه شد. فرمودند: اینجا خیلی واجب نیست که شما بیایید، مهم همان جبههای است که در قم حفظ کردهاید. سعی کنید به آن جبهه خللی وارد نشود. این حسی بود که حضرت آقا به ما انتقال داد.
جالب این است که ایشان تعبیر «جبهه» را بهکار بردهاند.
بله، این اتفاق، انگیزهی خاصی به ما داد و باعث شد که ما یک گروه و یک اتاق فکر تشکیل دهیم. الآن خصوصاً شبهای محرم، شاید در ظاهر یک جلسهی یکساعته باشد، ولی بسیار کار
116 پرزحمتی است. من چند سال است که به دلیل محرم نمیتوانم به سفر حج بروم زیرا اگر حج بروم، عملاً کار محرم زمین میماند. ماه در ماه رمضان موضوع را میبندیم؛ با شعرا صحبت میکنیم و مطالب را دستهبندی میکنیم. ولی کار اجرایی به این صورت که روزی سه چهار ساعت کار کنیم معمولاً از یک ماه قبل از محرم شروع میشود. این حساسیت و اهمیت را مقام معظم رهبری برای ما ایجاد کردند که این موضوع واقعاً یک جبهه است و انسان باید با همهی توان در این خط مقدم قرار بگیرد.
آمار دارید چند نفر در این جلسات شما شرکت میکنند؟
سال گذشته [1390] شب عاشورا تقریباً سی هزار نفر آمده بودند. ببینید این اتفاق، در طول سال یک باز اتفاق میافتد. اولاً خود محرم یک موضوعیت دارد؛ شما در محرم یک جلسهی خلوت پیدا نمیکنی؛ میبینی تمام جلسات حتی محافل و مساجد محلی شلوغ است. همهی این مجالس، یک سفره است، گرمای آن، گرمایی است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لا تبرد ابدا»؛ یعنی اصلاً خاموشی و سردی ندارد. می دانید که از شب پنجم و ششم از ساعت چهار و پنج بعدازظهر باید درها را ببندیم؛ شما نمیتوانی به هیچ لطائف الحیلی و بهانهای یک جوان را چهار پنج ساعت یک جا بنشانی که اگر یکلحظه بیرون برود و بخواهد برگردد جای او برای کسی دیگر است. یادم هست زمستان 86 یا 87 بود که برف خیلی سنگینی آمده بود. شب حضرت قاسم بود. وقتی از خانه بیرون آمدم، آنقدر برف سنگین میبارید که با خود گفتم امشب باید برای خودم بخوانم. ولی وقتی به جلسه رسیدم، دیدم که حتی روی برفها نشستهاند. این موضوع تعهد ایجاد میکند و باید مداح حواسش باشد.
این نگاه، نگاهی جدی است؛ امروز من بهصورت قاطع عرض میکنم که نگاه ما به مداحی نگاهی کاملاً علمی است. هم از نظر مهارتهای فنی و هم از نظر مهارتهای معنوی، یعنی از نظر اعتقاد و محتوا اینگونه است. به خاطر همین فکر میکنم این موضوع، مسئلهای است که خواندن و مجلس را ماندگار میکند؛ یعنی جلسه، جلسهی یکبارمصرفی نمیشود. خیلی از جلسات ما به جلسات یکبارمصرف تبدیل شدهاند.
ادامه دارد...
قسمت قبلی این مصاحبه در این لینک
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.