احساس غرور نمی‌کردید؟

به هر حال کار اولم بود که از تلویزیون پخش شده بود و از اینکه می‌دیدم مورد رضایت مردم قرار گرفته و توانسته‌ام حس و حال جنگ و شرح حال مردم خوزستان را به مردم سایر شهرها منتقل کنم، خیلی خوشحال بودم. همان‌جا فهمیدم که مسیر تازه‌ای در زندگی‌ام آغازشده و به لطف خدا توانستم هشت سال دفاع مقدس را همراه رزمندگان باشم. البته اوایل کمتر مداحی می‌کردم و بیشتر برای کسانی که به استخدام سپاه درمی‌آمدند کلاس‌های عقیدتی می‌گذاشتم. ولی لابه‌لای درس، نامه می‌دادند که کی می‌خوانی؟ فهمیدم که اصلاً کسی حواسش به درس نیست و ظاهراً از من فقط خواندن برمی‌آید. یادم هست بعدها که تقاضا بیشتر شد، رفتم حرم امام رضا (ع) و توسل کردم که من نمی‌خواهم مدیر شوم یا مسئولیتی داشته باشم. دعا کردم خدا کمک کند تا آخرش خادم اهل بیت (ع) باشم و خدا را شکر این سرنوشت برای ما رقم خورد. الحمدلله که نه مدیریت بلد بودم و نه دنبال آن رفتم.

کار شما فقط محدود به جبهه‌های جنگ بود یا در پشت جبهه هم فعالیت می‌کردید؟

اوایل فقط در جبهه بود، اما وظیفه‌ای که بر عهدۀ من گذاشته شده بود را می‌توان در سه بخش تعریف کرد: بخش اول قبل از آغاز حمله و برای جمع کردن نیرو از شهرهای مختلف بود؛ به‌طوری‌که هلیکوپتری در اختیار من گذاشته بودند و من در یک روز به سه چهار استان می‌رفتم تا صفحه 51 ؟؟؟ مردم شور و اشتیاق ایجاد کنم. بخشی از مسئولیتم هم روحیه دادن به کسانی بود که مدتی را در جبهه سپری کرده بودند. به هر حال چون گاهی اوقات رزمنده‌ها زمان طولانی در جبهه می‌ماندند، خسته می‌شدند. برای همین در خیمه‌هایشان برنامه می‌گذاشتیم. من هم گردان به گردان و لشگر به لشگر می‌رفتم و برایشان دعای توسل می‌خواندم و مداحی می‌کردم. قبل از عملیات هم رمز را به من می‌گفتند تا به آقای معلمی بگویم و ایشان آن رمز را در اشعار بگنجانند. بیشتر عملیات ایشان همراه من بود و اگر هم به دلایلی در جبهه نبود، از طریقی رمز عملیات را به ایشان می‌رساندیم. علاوه بر این، فردای عملیات برای روحیه دادن به بچه‌هایی که با پاتک دشمن مواجه شده بودند هم برنامه داشتیم. مرحلۀ بعد هم رفتن به شهرهایی بود که شهدایی را تقدیم اسلام و انقلاب کرده بودند. درهرصورت به قول شهید ]سید مرتضی[ آوینی، مردم ایران در این هشت سال بی‌وفایی کوفیان را جبران کردند.

اشعار نوحه‌ها هم طبق همین برنامه‌هایی که داشتید سروده می‌شد؟

اشعار را بر اساس عملیاتی که داشتیم در چند مرحله آماده می‌کردیم. مثلاً برای جذب نیرو، نوحۀ «کاروان منتظر ماست بیا تا برویم...» و در زمان حمله اشعاری که حماسی باشد و شور حسینی را در میان رزمندگان ایجاد کند می‌خواندیم. البته این حماسی شدن اشعار مربوط به زمان جنگ نبود. خیلی از شعارهایی که قبل از پیروزی انقلاب داده می‌شد هم حماسی بود. سوز و پیام هم نداشت.

در اشعاری که می‌خواندید ذکر مصیبت هم بود یا اینکه احساس می‌شد فقط با اشعار حماسی می‌توان آن شور را در رزمندگان ایجاد کرد؟

زمان جنگ بیشتر اشعار حماسی بود، اما در آن‌ها ذکر مصیبت هم گنجانده می‌شد. بعضی‌اوقات می‌گفتند که باید رجز خواند، ولی وقتی با شعر حماسی شروع می‌کردم و بعدازآن ذکر مصیبت امام حسین (ع) را می‌خواندم، خیلی تأثیرگذار بود و در آن‌ها تحولی ایجاد می‌کرد که با انگیزۀ بیشتری در عملیات شرکت کنند. فراموش نکنیم که در ذکر مصیبت هم حماسه وجود دارد. مثلاً وقتی حضرت قاسم (ع) به میدان می‌رود، می‌گوید: «إنی انا القاسم من النسل علی» همه حماسه است. یا وقتی که حضرت علی‌اکبر (ع) شهید می‌شوند، امام حسین (ع) می‌آیند بر بالین حضرت و می‌گویند: «علی الدنیا بعدک العفا» این‌ها هم ذکر مصیبت است، هم حماسه دارد. هم پیام دارد، هم سوز.

صفحه 52 با اینکه شما مرتباً مداحی می‌کردید، اما نوحه‌هایتان کمتر از نظر آهنگ و وزن اشعار تکراری می‌شد.

مردم خوزستان به‌خصوص اهواز و دزفول روحیه‌ای داشتند که اگر شعری را یک‌بار با نوای خاصی بشنوند دیگر نمی‌توانید آن را تکرار کنید. باید حتماً نوآوری در خواندن اشعار وجود داشته باشد. برای همین در سال‌های دفاع مقدس همۀ وقتم یا در جبهه و شهرستان‌ها می‌گذشت یا در خانۀ آقای معلمی. از جبهه که برمی‌گشتم به منزل ایشان می‌رفتم. ایده را می‌دادم و ایشان شعر را می‌سرودند و بعد هم چگونگی خواندن آن را امتحان می‌کردم تا اگر لازم باشد تغییراتی در آن داده شود. ایشان کشاورز بودند، اما چند برابر من انرژی داشت. گاهی اوقات من تا ساعت دو نیمه‌شب بیدار می‌ماندم و بعد خوابم می‌برد. اما ایشان تا صبح روی اشعار کار می‌کرد و صبح صدایم می‌کرد و می‌گفت: «آقا صادق! پاشو برای نماز!». خانواده‌ام همیشه می‌گفتند تو یا در جبهه هستی یا منزل آقای معلمی. انصافاً همسرم خیلی صبوری کرد و اگر تحمل و حمایت ایشان نبود هیچ‌وقت نمی‌توانستم مسئولیتی که بر عهدۀ من گذاشته‌شده بود، انجام دهم.

سبک خاصی را در خواندن اشعار حماسی استفاده می‌کردید؟

اوایل جنگ خیلی از ملودی‌هایمان مربوط به سی چهل سال گذشتۀ نوحه‌های شهرهای جنوبی مانند دزفول، اهواز و بوشهر بود. آن شعرها را زمزمه می‌کردیم و روی ملودی‌ها اشعار حماسی می‌گذاشتیم.

بنابراین شما بیشتر به‌عنوان یک مداح در جبهه حضور داشتید و کمتر در عملیات‌ها شرکت می‌کردید؟

اوایل شرکت می‌کردم، اما بعد آقا محسن [رضایی]، آقای [علی] شمخانی و آقای [غلامعلی] رشید که فرماندهان ما بودند، اجازۀ حضور در شب عملیات را به من ندادند. به‌هرحال آن زمان تب و تاب شهادت بود و من هم دوست داشتم در عملیات‌ها حضور داشته باشم. اما آن‌ها هم فرمانده‌ام بودند و نباید خلاف دستور آن‌ها عمل می‌کردم. به دلایل امنیتی و حفاظتی این تشخیص را داده بودند که در شب عملیات حضور نداشته باشم.

آیا فعالیت‌های شما در دوران دفاع مقدس، در جبهه یا در شهرها در قالب هیئت و به‌طور سازمان‌دهی شده انجام می‌شد؟

صفحه 53 سازمان‌دهی شده بود، اما در قالب هیئت فعالیت نمی‌کردیم. «هیئت رزمندگان اسلام» بعدها شکل گرفت که زمینۀ تشکیل آن‌هم به یکی از برنامه‌های ما در دزفول برمی‌گردد. یادم است شب تاسوعا در دزفول بودیم. شهر خالی از سکنه بود و مردم به دلیل موشک‌باران، شب‌ها را در خارج از شهر سپری می‌کردند. درحالی‌که عزاداری‌های شهر دزفول معروف بود. خدا شهید حسین علم‌الهدی را رحمت کند! حسین گفت: «خیلی شهر سوت‌وکور است. شب تاسوعا و این‌قدر سکوت!» به من گفت: «بلند شو برویم در خیابان و دسته راه بیندازیم. امام حسین (ع) خودش کمک می‌کند و اتفاقی نمی‌افتد». ده نفر بیشتر نبودیم. به خیابان رفتیم و من شروع به خواندن کردم. یک کوچه که رفتیم، کم‌کم کسانی که در شهر مانده بودند از خانه‌ها بیرون آمدند. در آخر آن‌قدر جمعیت جمع شده بود که من روی دوش یکی از بچه‌ها رفتم و با بلندگوی دستی مداحی کردم. این برنامه هم باعث شد که «هیئت ثارالله» را تشکیل دهیم و بعد از جنگ هم هیئت رزمندگان ؟؟؟ را در تهران تأسیس کردیم. چون قبل از آن در اهواز و قم تشکیل شده بود.

از حال و هوای دوران بعد از دفاع مقدس برایمان بگویید؟

به‌هرحال ما در آن دوران و با آن حال و هوا زندگی کردیم. اشعاری که پس از جنگ خواندم عبارتند «شب است و سکوت است و ماه است و من و ...» و یا «سبک‌بالان خرامیدند و رفتند/ مرا بیچاره نامیدند و رفتند» شرح حال من و کسانی است که از قافلۀ شهیدان عقب ماندیم.

سال‌های دفاع مقدس شما خیلی معروف شده بودید. آیا بعد از جنگ، هیچ وقت به دنبال این بودید که از این موقعیت برای کسب درآمد استفاده کنید؟ همان‌طور که بعضی از مداح‌ها اقدام کردند.

کار این مداحان را نفی نمی‌کنم، چرا که خیلی‌ها مجبورند به شهرهای مختلف سفر کنند و برای این کار وقت می‌گذارند. بنابراین برای امرار معاش مجبورند مبلغی را دریافت کنند. اگرچه با تعیین نرخ و دادن شماره حساب و این‌جور شرط و شروط‌ها مخالفم. چرا که از نظر شرعی هم درست نیست. الحمدلله از نظر مالی مشکلی ندارم تا به اعتبار هشت سال دفاع مقدسم جنبۀ مادی ؟؟؟. بیشتر هم در هیئت رزمندگان مداحی می‌کنم و کمتر در مجالس دیگر حاضر می‌شوم. البته گاهی هدیه‌هایی را قبول می‌کنم که ممکن است نقدی هم باشد.

جنگ که تمام شد چند کار موسیقایی هم اجرا کردید. آیا این نگرانی را صفحه 54 نداشتید که به سابقۀ مداحی‌تان لطمه‌ای وارد شود؟

در اشعاری که با موسیقی خواندم از سبک سنگینی استفاده شده است. همان‌طور که در مراسم ماه محرم هم از سنج و دهل و موسیقی استفاده می‌کنند. البته این موضوع جای بحث مفصل دارد. فکر می‌کنم اشکالی ندارد شیوۀ خواندن را با توجه به نیاز جوانان کمی تغییر داد. ولی همیشه با کسانی که به تقلید از آهنگ‌های غربی نوحه‌خوانی و مداحی می‌کنند مخالفم و در برابر کار آن‌ها موضع می‌گیرم.

 

بخش اول این مصاحبه در این لینک


یکی از رسالت‌های «کرب‌وبلا» اطلاع‌رسانی در حوزه امام حسین علیه‌السلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش می‌دهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاه‌های مختلف منتشر می‌کند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کرب‌وبلا» نخواهد بود.