منابع قابل استناد در نقل قیام حسینی
با بررسی کتب موجود مشاهده می شودکه منابع متعدد قابل اتکایی از پنج قرن نخست پس از هجرت موجودند که به گزارش نهضت عاشورا پرداختهاند. این منابع را میتوان به دو دسته مستقل تقسیم کرد: منابعی که ویژه گزارشدهی نهضت عاشورا و حماسهسازان این واقعه بینظیر است و منابعی که تنها بخش و فصلهایی از آنها، درباره قیام امام حسین (ع) است.
گفتنی است این منابع از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند، اما همه آنها قابلیت ارجاع و استناد را دارند و بهوسیله پژوهشهای تاریخی روشمند، قابل بررسی و پذیرشاند:
- طبقات الکبری، ابن سعد (متوفی 230)
- انساب الاشراف، بلاذری (متوفی 279)
- اخبار الطوال، دینوری (متوفی 283)
- تاریخ طبری (متوفی 310) این کتاب از مهمترین منابع قیام حسینی است.
- الفتوح، ابن اعثم کوفی (متوفی حدود 314)
- مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356)
- معجمالکبیر طبرانی (متوفی 360)
- شرحالاخبار، قاضی نعمان (متوفی 363)
- کاملالزیارات، ابن قولویه (متوفی 368)
- امالی شیخ صدوق (متوفی 381)
- ارشاد، شیخ مفید (متوفی 413)
- روضه الواعظین، ابن فتال نیشابوری (متوفی 508)
- اعلام الوری، طبرسی (متوفی 548)
- مقتل الحسین خوارزمی (متوفی 568)
- تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر (متوفی 571)
- مناقب ابن شهرآشوب (متوفی 588)
- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (متوفی 630)
- مثیر الأحزان، ابن نما (متوفی 645)
- تذکره الخواص، سبط ابن جوزی (متوفی 653)
- الملهوف علی قتلی المطفوف (لهوف)، سید بن طاووس (متوفی 664)
- کشف الغمه، اربلی (متوفی 692)
- سیر اعلام النبلاء، ذهبی (متوفی 748)
منابع غیرقابل استناد در نقل قیام حسینی
حادثه عاشورا از پیشامدهای شگفت تاریخ است. قهرمانانی اندکشمار در برابر خیل عظیم جنگجویان سفاک و بیرحم تا واپسین لحظه حیات و آخرین قطره خون مقاومت کردند و از همهچیز در راه محبوب خود گذاشتند. این مقاومت شجاعانه و فداکاری قهرمانانه، از آغازین لحظههای پیدایش، در درازای تاریخ و تاکنون، چشمها را خیره کرده و زبانها و قلمها را بهسوی خود کشیده است. تاریخنگاران و سیره نویسان، از نخستین کسانی بودند که به گزارش این واقعه با بسیاری از رخدادهای پیرامونی و حادثههای جزئی آن پرداختند و حتی آن دسته مورخان حکومتی که نان امویان را میخوردند، نتوانستند آفتاب دلاوریها، رشادتها و حماسهسراییهای این تعداد بهظاهر اندک و به باطن، با همه انسانیت انسانها برابر را نادیده و یا آن را زیر ابر تیره گیرند.
کتابهای تاریخ و سیره، چه در میان شیعیان و چه اهل سنت و حتی غیرمسلمانان، واقعه عاشورا را بهعنوان یک نقطه عطف و یک پیشامد مسلم گزارش کرده و ارکان و وقایع اصلی آن از مشهورات، متواترات و قطعیات تاریخی است، اما تفصیلها و جزئیات آن، مانند هر واقعه تاریخی دیگری با تفاوتهایی در نقلها و یا کاستیها و مبالغههایی قابل انتظار همراه بوده است. این در حالی است که با گذشت زمان و دورتر شدن از اصل واقعه، انتظار تغییر و تحریف بیشتر میشود. نکته دیگر اینکه به منابع کهن تاریخی و سیره نگاری چنان دقیق و با تفصیل به عاشورا و کربلا پرداختهاند که غرضورزیها، اشتباهات و کمدقتیهای همزاد انسان را بهآسانی نشان میدهد.
مبنای ما در سنجش، اعتبار و سندیت کتابهای نوشتهشده در دورههای بعد، همین منابع کهن و مشترکات تاریخی در کنار حفظ معیارهای نقد متون و اسناد تاریخی است. همچنین ازآنرو که حادثه عاشورا، یکی از سرخترین جلوههای گلفام امامت شیعه است، گزارشها و مآخذ پیرامون عاشورا را باید با سنجه عصمت امام (ع) نیز سنجید و سیره رفتاری امامت شیعه را بر آنچه به آنان نسبت میدهند، حاکم کرد.
بر این اساس، کتابها و منابعی که گزارشهای خود را نقادی نکرده و آنها را با منابع اصلی تاریخ برابر ننموده و یا به تعارض آنها با سیره و کرامت و شخصیت امام حسین (ع) و یارانش توجه نکردهاند، دچار ضعف گشته و از گردونه اعتبار و نقل و استناد خارج میشوند. هراندازه تعداد این گزارشهای بدون اصل و سند و یا نامتجانس با شخصیت کرامتمندانه و عزتمندانه عاشوراییان در کتابی بیشتر باشد، بر ضعف آن افزوده میشود و هراندازه این گزارشها کمتر، کتاب از اعتبار بیشتر بهرهمند میگردد. این بدان معناست که نقد ما در این عرصه، متوجه به کتاب و محتوای آن است و نه نویسنده و گردآورنده آنها؛ چه، برخی از مؤلفان اینگونه کتابها جزو کسانی هستند که از سر شیفتگی به این حماسه تاریخی و شخصیت اعجابانگیز امام حسین (ع) و همراهانش و بهپاس قدردانی از فداکاریهای آنان، قلم به دست گرفته و بدون آنکه تخصص اصلی آنها تاریخ و سیره باشد، در عرصهای قلم زدند که تفاوت اصلی با اندوختههای علمی آنها؛ مانند فقه و تفسیر قرآن داشت. احساس دین به امام حسین با شوری که از مطالعه نهضت عاشورا به هر انسانی دست میدهد، آمیخته شد و این مؤلفان شیفته را گاه به تساهل در رویارویی با گزارشهای بیپایه کشاند و سبب شد آنان حتی به گزارشهای شفاهی که از زبان اینوآن و یا برخی واعظان و مرثیهخوانان شنیدهاند، اعتماد کنند و افزودههایی ناسازگار با واقعه اصلی عاشورا و در تعارض با اهداف آن را در کتابهای خود بیاورند تا چه رسد به کتابهای کم اعتبار، مجهول و یا حتی مجعول.
زمینهها و عاملهایی چند نیز این جریان را شدت بخشید که ازجمله آنها، پیدایش سبک داستانپردازی و ارائه قرائت جذاب و مخاطب محور، از واقعه عاشورا بود. سبکی که بر پایه گرایش طبیعی انسان به حکایت و نقل زیبایی وقایع روی داده، شکل گرفت و میل فطری آدمیان به بزرگ داشتن و بزرگتر کردن قهرمانان خود، به آن کمک نمود. در این میان کسانی آیات و روایات بازدارنده از دروغپردازی را با جعل اصطلاح «زبان حال» کنار زدند و یا حتی در برخی نمونههای معدود، دروغ را تجویز کردند. راه یافتن این زبان تخیلی، احساسی و داستانی به منبر و مرثیه و تعزیه، چرخه نقل شفاهی و نگارش کتبی را کامل کرد و پس از مدتی آنچه بهعنوان یک مرثیه یا مداحی و نقل حکایت و بهمنظور برانگیختن احساسات ساخته و خوانده شده بود، به کتابها راه یافت و از سوی برخی که میان منابع کهن و نزدیک به واقعه عاشورا با کتابهایی که قرنها پسازآن به نگارش درآمدهاند، تفاوت چندانی نمینهند، بهصورت یک سند تاریخی و قابل ذکر درآمد.
اینها، همه افزون بر اشتباهات ناخواسته انسانی است که در نقلهای تاریخی پیش میآید، مانند خطای حافظه در نقل شفاهی و خطای باصره در هنگام نوشتن که به گاه نگارش و قرائت نسخهها پیش میآید، بهویژه اگر نسخه، مغلوط و یا بدخط باشد. آنچه مایه امیدواری پژوهشگران است، شکل هرمی این جریان ناخجسته است. به این معنا که هرچند ممکن است تعداد کتابهای کنونی که مطالب آمیخته از درست و نادرست دارند، فراوان به نظر رسد، اما پییابی جریان نقل آنها، پژوهشگر را به تعداد انگشتشماری از منابع مشخص میرساند که سرچشمه ورود این ادبیات تخیلی و بدون پشتوانه تاریخی به حماسه کربلا هستند.
محققان با بررسی صدها گزارش و مأخذ یابی مرحلهبهمرحله هر یک از نقلها، این چند کتاب معدود را شناسایی کرده و ساختار و ضعفهای آنها را گوشزد کردهاند. این بدان معنا نیست که همه مطالب این کتابها نادرست و تحریف شده است؛ چه در این کتابها، گزارشهای معتبر از کتابهای کهن و اصلی تاریخ و سیره نیز نقل شده است. مقصود ما آن است که بسیاری از گزارشهای نادرست و یا بدون منبع و پشتوانه تاریخی در این کتابها یافت میشود که برخی با عملکرد و سیره رفتاری امام حسین (ع) و اهلبیت گرامیاش علیهمالسلام ناسازگار است و برخی تنها احتمال وجودشان در منابع به ما نرسیده میرود و بدینجهت مطالب اینگونه کتابها بدون ارزیابی قابل استناد نیستند، این منابع عبارتاند از:
- مقتل منسوب به ابومخنف
ابومخنف، لوط بن یحیی بن سعید، درگذشته به سال 158 هجری قمری، از مورخان مورد اعتماد و از اصحاب امام صادق (ع) است. او بهاحتمال فراوان شیعه و مقبول مورخان فریقین است و ازاینرو تاریخنگاران و سیره نویسان متعدد از کتاب او درباره قیام امام حسین (ع) نقل کردهاند. از این میان میتوان به محمد بن عمر واقدی (م 207) و محمد بن جریر طبری (م 310) در تاریخش، ابن قتیبه (م 322) در الامامه و السیاسه، ابن عبدربه (م 328) در العقد الفرید، علی بن حسین مسعودی (م 345)، شیخ مفید (م 413) در الارشاد و نیز النصره فی حرب البصره، شهرستانی (م 548) در الملل والنحل، خوارزمی (م 568) در مقتل الحسین و در آخرین حلقهها به ابن عساکر (م 571)[1] در تاریخ دمشق، ابن اثیر (630) در الکامل، سبط ابن جوزی (م 654) در تذکره الخواص و ابوالفداء (م 732) اشاره کرد.[2]
سوگمندانه، اصل کتاب ابومخنف ناپیدا شده و ما تنها میتوانیم از جمعآوری گزارشهای این مورخان، به بخشی از کتاب او دست بیابیم. در دوره معاصر آقای حسن غفاری و محمدهادی یوسفی غروی به این کار همت گماشته و آن بخش از کتاب ابومخنف را که طبری در تاریخ خود گزارش کرده، گردآورده و با نامهای «مقتل الحسین» و «وقعه الطّف» منتشر ساختهاند.
پیشتر از این دو، کتابی به نام مقتل ابیمخنف منتشر شده است که نهتنها دلیلی بر صحت انتساب آن به مؤلف در دست نیست، بلکه تفاوت فراوان و آشکار مطالب آن با نقل طبری از ابومخنف، قرینه نادرستی این انتساب است. دلیل دیگر، وجود برخی مطالب موهن به شخصیت بزرگوارانه امام حسین (ع) است که تألیف آنها از نویسندهای مشهور و موثق همچون ابومخنف، بسی بعید است. جالبتوجه آنکه میان این کتاب چاپشده ناشناخته، با متن برخی نسخههای خطی آن تفاوت بیشازحد متعارفی به چشم میآید و اعتماد به آن را از میان میبرد.[3]
متأسفانه، نیاز به مقتل أبی مخنف، موجب شده، بسیاری به همین نسخه متداول و رایج روی آورده و بیشتر مطالب آن را نادانسته به أبو مخنف نسبت دهند.
گفتنی است که در دو سده اخیر، بسیاری از محدثان، مورخان و کتابشناسان، پس از تأیید ابومخنف و کتاب اصلی او، کتاب کنونی، متداول و در دسترس «مقتل ابو مخنف» را بیاعتبار و غیر قابل استناد دانستهاند. از این میان میتوان به محدث نوری[4]، میرزا محمد ارباب [5]، حاج شیخ عباس قمی[6]، سید عبدالحسین شرفالدین[7]، سید حسن امین[8] و شهید قاضی طباطبایی[9] اشاره کرد.[10]
2. نور العین فی مشهد الحسین (ع)
نور العین، مقتلی منسوب به ابواسحاق اسفرائنی است و این عنوان منصرف به ابراهیم بن محمد بن ابراهیم اسفرائنی، فقیه شافعی و درگذشته به سال 417 یا 418 هجری است، اما هیچیک از منابع کهن، تألیف چنین کتابی را در شرححال او گزارش نکردهاند.[11] در میان کتابشناسان متأخر، ابتدا اسماعیل پاشا[12] و پس از او شیخ آقابزرگ تهرانی[13] و یوسف الیان سرکیس[14] این کتاب را به او منسوب داشتهاند. آنچه نظر اسماعیل پاشا را کم اعتبار میکند، اشاره وی به مأخذ خود، وفیات الاعیان است، حالآنکه ما چنینی مطلبی را در وفیات الاعیان نیافتیم و اسماعیل پاشا خود در کتاب دیگرش، ایضاح المکنون، کتاب را بدون ذکر مؤلف آن معرفی کرده است.[15]
کتابشناسان معاصر مانند سید عبدالعزیز طباطبایی (ع) نیز بر اعتقادند که این کتاب را بر اسفرائنی بربستهاند؛ زیرا اسلوب و سبک آن با کتابهای تألیف شده در قرن چهارم، یعنی سالهای تدریس و تألیف اسفرائنی، همسان نیست.[16] و نکته آخر آنکه مطالب کتاب، بدون سند و مأخذ است و گاه چنان غیر معتبر و دور از عقل است[17] که تألیف آن را از سوی یک فقیه دانشمند، بعید میسازد و ازاینرو محققان خبره در سیره و تاریخ امام حسین (ع) را به انکار آن سوق داده است.[18]
3. روضهالشهداء
کمالالدین حسین بن علی واعظ کاشفی (م 910) مبتکر سبک قصهپردازی و پردازش پندگونه از وقایع تاریخی است. او که سنی بودن و یا شیعه بودنش معلوم نیست شیفته اهلبیت (ع) بود و برای جذب عوام، حوادث تاریخی بهویژه، حادثه عاشورا را با نثری دلپسند به داستان درآورد و در این میان مطالب معتبر و غیر معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآمیخت. سبک جدید، فارسی بودن و انگیزه مؤلف برای خواندن کتاب در مجالس عزا، موجب شد تألیف کاشفی نه یک اثر تاریخی که یک اثر تبلیغی و حتی تخیلی، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به این مطلب و قرائت و استنساخ مکرر آن، تا آنجا که سخنرانان مجالس سوگواری امام حسین (ع) را «روضه» خوان نامیدند، زمینه ورود بسیاری از اطلاعات نادرست این کتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددی «زبان حال» و جانشین «زبان قال» حماسهسرایان کربلا گشت.
مصحح و حاشیهنگار کتاب، علامه ابوالحسن شعرانی، نیز در مقدمهاش بر کتاب به این موضوع اشاره کرده است: «از نقل ضعیف در روضهالشهداء عجب نباید داشت، چون در ادای مقصود واعظ، قوی است، اگرچه برای مقصود مورخ کافی نیست.»[19] پیش از شعرانی، نیز، میرزا عبدالله افندی، همکار عالم و کتابشناس علامه مجلسی (ع)، اکثر روایات این کتاب و بلکه همه آن را مأخوذه از کتب غیر مشهوره و غیر قابل اعتماد دانسته[20]، سید محسن امین نیز این سخن را تأیید نموده است.[21] محدث نوری برخی گزارشهای کتاب را بدون پشتوانه تاریخی خوانده [22] و شهید مطهری آن را پر از دروغ و تألیف و نشر این کتاب را مانع مراجعه به منابع اصلی و مطالعه تاریخ واقعی امام حسین (ع) دانسته است.[23] شهید قاضی طباطبایی نیز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر، ساقط و بیارزش میداند.[24] نمونههای متعددی ازاینگونه اخبار غیر قابل باور را میتوان درجای جای کتاب دید.[25]
4. المنتخب فی جمع المراثی و الخطب
فخرالدین بن محمدعلی بن احمد طریحی (م 1085)، مؤلف مجمع البحرین، مجموعهای از احادیث و مراثی درباره امام حسین (ع) و برخی دیگر از امامان را گرد آورد و بهقصد گریاندن مؤمنان و تشویق به سوگواری، آنها را بهصورت جنگ سامان داد. المنتخب تاریخنگاری علمی زندگی یا قیام امام حسین (ع) نیست، اکثر مطالب کتاب بدون ذکر مأخذ و احادیث آن بهصورت مرسل آمده و غث و سمین در آن به هم درآمیخته است و ازاینرو آن را متناسب با هدف و شیوه مؤلف، المجالس الطریحیه و یا المجالس الفخریه نیز نامیدهاند. ضعف دیگر کتاب، اختلافات موجود در نسخههای متفاوت است که میتواند نشانگر تصرفات بعدی در آن باشد.[26]
محدث نوری منتخب طریحی را مشتمل بر مطالب موهون و غیر موهون میداند[27] و میرزا محمد ارباب قمی، مسامحات فراوان در آن را گوشزد کرده و روایات مختص آن را معتبر ندانسته است.[28] برخی مطالب ضعیف کتاب قابل تردید و حتی مردود هستند که خوانندگان را به صفحات ذیل ارجاع میدهیم.[29]
5. محرق القلوب
محرق القلوب، نوشته ملا مهدی نراقی (م 1209 ق) است. او با اقتباس از روضه الشهداء، به عرضه مطالبی دست یازید که بهگونهای شورانگیز، عواطف و احساسات مردم را بهسوی واقعه کربلا سوق دهد، اما چون مأخذ نراقی، روضه الشهداء، کتابی ضعیف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود، نوشته او نیز بر اخبار ضعیف و غیر معتبر مشتمل گشت. نراقی خود به ضعیف بودن برخی گزارشهای کتابش تصریح کرده[30] و ازاینرو مورد انتقاد برخی از عالمان پس از خود قرار گرفته است. میرزا محمد تنکابنی برخی از اخبار آن را مظنون یا مقطوع الکذب دانسته[31] و محدث نوری با ابراز شگفتی از تألیف چنین کتابی از چنان عالم بزرگی، برخی مطالب آن را منکر نامیده است.[32] شهید مطهری نیز نراقی را فقیه بزرگی خوانده ولی او را در تاریخ عاشورا، صاحب اطلاع نمیداند و برخی مطالب او را نقد کرده است.[33] گفتنی است انتساب کتاب به نراقی، مشهور و تردیدی در آن نرفته[34]، اما محتمل است که آن را در اوایل سن تحصیل و پیش از رسیدن بهمراتب کمال علمی، نوشته باشد.
6. اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات (اسرار الشهاده)
آغا بن عابد دربندی شیروانی مشهور به فاضل دربندی (م 1285 یا 1286) از نویسندگانی است که افزون بر رشته تخصصی خود، فقه، در دیگر رشتهها، مانند تاریخ عاشورا نیز کتاب نوشت. او با جمع اخبار قوی و ضعیف و بهقصد حل اختلاف و تحلیل آنها یکی از بزرگترین نگاشتهها را درباره واقعه عاشورا سامان داد. او شیفته امام حسین (ع) بود و انگیزه زیبایی در نگارش این کتاب داشت، اما به دلیل استفاده از منابع ضعیف در کنار منابع اصلی و نقل برخی گزارشهای بدون سند نتوانست مقتل معتبری ارائه دهد. او همچنین مبنای نادرستی برگزید و بر اساس آن از کتابهایی که مشتمل بر اخبار مظنون الکذب بودند، نیز نقل کرد. مبنای او این بود که نشانههای کذب هرچند به درجه ظن برسد، مانع نقل نیست و نقل چنین اخباری در بیان سیره و تاریخ، بیاشکال است. محدث نوری یکی از منابع ضعیف دربندی را نسخه بدون سر و ته، مجهول و پر از دروغی میداند که سید عرب روضهخوانی برای کسب تأیید نزد عالمان نجف آورده و سپس به دست دربندی میرسد. نسخهای که به گفته محدث نوری، از کثرت اشتمال بر اکاذیب واضحه و اخبار واهیه احتمال نمیرود که از مؤلفات عالمی باشد. [35]
سخن محدث نوری را بسیاری از عالمان دیگر تأیید کردهاند و بسیاری از نقلهای نادرست و غیر قابل باور کتاب را بهعنوان گواه ارائه کردهاند. از این میان میتوان به میرزا محمد تنکابنی[36]، شاگرد فاضل دربندی، محدث نوری[37]، شیخ ذبیحالله محلاتی[38]، سید محسن امین[39]، میرزا محمدعلی مدرس تبریزی[40]، شیخ آقابزرگ تهرانی[41] و استاد علامه شهید مرتضی مطهری[42]، اشاره کرد. گفتنی است بسیاری از تحلیلهای نویسنده کتاب برای قابل پذیرش کردن گزارشهایی است که بهسادگی قابل قبول نیستند.[43]
7. ناسخ التواریخ
میرزا محمدتقی سپهر، مشهور به لسان الملک (م 1297 ق) از شاعران و منشیان دربار قاجار است. او در کنار کار دیوانی، مأمور شد تا کتابی را درباره تاریخ جهان از آدم (ع) تا آن زمان، بنگارد.[44] کتابی که همه آنچه را گفتهاند و امکان وقوع دارد و محال نیست، در خود جای دهد هرچند دور از ذهن باشد. او این تفصیل را در بخش مربوط به امام حسین (ع) حفظ کرده و ازاینرو «هر قصه را که در کتب معارف مورخین و محدثین»[45] دیده، آورده است. او هرچند، گاهبهگاه بهنقد پارهای منقولات دست مییابد، اما خود نیز اشتباهات تاریخی دارد و مطالب ضعیف به کتابش راه یافته است و ازاینرو با وجود استفاده اهل منبر و مرثیه از آن، نمیتوان متفردات آن را معتبر دانست. شهید قاضی طباطبایی اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتویات بدون مدرک آن را قابل اعتماد ندانسته است.[46] شهید مطهری نیز هرچند مؤلف را متدین خوانده، اما تاریخش را چندان معتبر نداشته و برخی از اشتباهات تاریخی او را گوشزد کرده است.[47]
8. عنوان الکلام
ملا محمدباقر فشارکی (م 1314) از فقیهان قرن سیزدهم و چهاردهم اصفهان است. رشته اصلی او فقه اما صاحب منبر وعظ و خطابه نیز بوده است. او بدون آنکه قصد بیان تاریخ عاشورا را داشته باشد در پایان سخنرانیهایش چند جملهای ذکر مصیبت میکرد. او سپس بخشی از این سخنرانیها را که در شرح دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان بود، به نگارش درآورد و سپس دو عشریه که نوشتههای ویژه مصائب امام حسین (ع) و در قالب مجالس دهگانه بود، به آن افزود. فشارکی در مقام تاریخنویسی نیست و قصدش ذکر مصیب و گریاندن مردم است؛ ازاینرو در بسیاری از موارد سندی برای گفتههای خود ارائه نمیدهد و حتی گاه با وجود تصریح به نبودن برخی مطالب در کتب معتبر و مشهور[48]، تنها به گمان و احتمال، آن را نقل میکند. کتاب عنوان الکلام مرجع و مستند کتابهای پژوهشی و تاریخی واقع نشده، اما به دلیل ذکر برخی مواعظ حدیثی و داستانی گاه مورد استناد اهل منبر قرار میگیرد. تأخر زمانی مؤلف، نقص ارجاع علمی به کتب منابع و گزارشهای منفرد و بدون شاهد[49] کتاب را میتوان دلیل عدم استفاده علمی از آن دانست.[50]
9. تذکره الشهداء
ملا حبیب شریف کاشانی (م 1340 ق) از عالمان و فقیهان پرنویس قرن چهاردهم است. او نزدیک به 200 نوشته دارد که ازجمله آنها، تذکره الشهداء است.رشته اصلی شریف کاشانی فقه و علوم وابسته به آن بوده، اما به دلیل شیفتگی به امام حسین (ع) تاریخ مفصلی در شرححال شهیدان عاشورا نگاشت. شریف کاشی در این کتاب از همه گونه منابع قوی و ضعیف، نقل کرد و ازاینرو، با وجود رد برخی اخبار از سوی مؤلف، تعدادی از روایتهای ضعیف در کتاب باقی مانده است. این اخبار پشتوانه تاریخی ندارند و قرائن دیگری در کنار آنها وجود ندارد و ازاینرو، همه گزارشهای کتاب قابل اعتماد نیست. نمونههای گزارش متفرد و تأیید نشده این کتاب را میتوان در صفحات متعددی مشاهده کرد. گفتنی است برخی از این اخبار محال و یا خارقالعاده نیستند، اما سند و منبع قابل اتکایی ندارند.[51]
10. معالی السبطین
محمدمهدی حائری مازندرانی، از نویسندگان قرن چهاردهم (م 1385)، دو کتاب دیگر نیز درباره اهلبیت (ع) دارد که یکی با نام «شجره طوبی» و دیگری «الکوکب الدرّی فی احوال النبی و البتول و الوصیّ» است. مرحوم حائری مازندرانی در کتاب «معالی السبطین» اندکی به شرححال امام حسن و بقیه کتاب را به امام حسین (ع) پرداخته است. او مطالب کتاب را با داستان و شعر در هم آمیخته و آنها را به شکل مطالب مناسب مجالس سوگواری عرضه کرده است. او مطالب تاریخی، حدیثی و گوناگون را نقل میکند تا زمینه مناسبی برای گزارش مقتل و وقایع عاشورا، فراهم آورد و در این میان از نقل مطالب ضعیف و استفاده از کتب و منابع غیر قابل اعتماد ـ مانند روضه الشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طریحی و ... خودداری نمیکند.
شهید قاضی طباطبایی که با مؤلف آشنایی و مکاتبه داشته نیز نقلیات کتاب را چندان قابل اعتماد نمیداند و آن را آمیخته از صحیح و ضعیف خوانده و ازاینرو ناظر کتاب را بهدقت در آن فرامیخواند. نمونههایی از اخبار ضعیف و حتی متفرد کتاب را میتوان در این صفحات دید. [52]
منابع معاصر
منابع پس از قرن 9 و 10 آن اندازه متعددند که نمیتوان به همه آنها پرداخت؛ اما بهگونهای کلی میتوان گفت اعتبار این کتب، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است. به سخن دیگر، هراندازه گزارش کتب متأخر و معاصر متکی به کتابهای کهنتر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت کرده و رعایت امانت بیشتر کرده باشد، قابل اعتمادتر خواهد بود. نمیتوان کتابی مانند «الکبریت الاحمر» را با وجود عالم بودن نویسنده آن، محمدباقر بیرجندی (1276 ـ 1352 ق) که کتاب خود را با تتبع فراوان گردآورده معتبر و یا غیر معتبر دانست؛ زیرا برخی منابع آن، قابل اعتماد و برخی ضعیف هستند و هرچند مؤلف گاه بهنقد برخی گزارشها پرداخته، اما نقل بدون داوری مطالب از کتابهای ضعیف نیز در آن کم نیست. گفتنی است بر همین اساس، اعتبار بحارالأنوار، نفس المهموم و منتهی الآمال بیشتر است؛ زیرا اکثر گزارشهای آنها قابل قبول و مستند به کتب کهن و معتبر هستند، بهویژه آنکه محدث قمی با عنایت به منابع غیر قابل استناد در پارهای از موارد به ارزیابی روایات نیز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلامانع است، مشروط به اینکه مطالبی که در این کتابها از اهلبیت (ع) نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود، نه به اهلبیت (ع).
نتیجه این سخن آن است که تنها به دلیل وجود یک گزارش تاریخی در کتابهای معاصر، هرچند مشهور و مورد توجه، نمیتوان آن را یک سند قابل اتکای تاریخی دانست و به استناد آن، مطلبی را به اهلبیت (ع) نسبت داد، بلکه باید منبع آن نیز معلوم و سنجیده گردد.