جای تعجب است که بعد از تو هنوز که هنوز است دنیا روی پای خودش ایستاده است. خورشید که با دیدن روی تو فروغ میگرفت هنوز از مشرق طلوع میکند و ماه که با دیدن جمال تو هر بار به دونیمه میشد هنوز در آسمان خودنمایی میکند.
عجب از کوهها که بعد از خراب شدن ستونهای هدایت باید متلاشی میشدند. عجب از ستارگان که آن شبِ پس از تو تیره نشدند و دریاها که جوشان نگشتند.
شگفتا که پس از تو دنیا دنیا است و قیامت به پا نشده است.
و عجیبتر از این مردم که بدون تو نفس میکشند و زندگی میکنند.
چقدر تلاش کردی برایشان. حیف از آنهمه جوانمردی که برای یک زن یهودی به خرج دادی، حیف از آنهمه اصرار برای اینکه از تو بپرسند، حیف!
امشب سکوت مرگ همه عالم را فراگرفته است. من که یقین دارم آنکه تو را نمیشناسد هم امشب یک بغضی در اعماق وجودش حس میکند.
در آسمانها چه خبر است، خدا میداند.
برای تو اما چه شبی ست امشب. تو که همان روز پشت در نه یکبار که هزاربار کشته شدی؛ آن زمان که در کوچه نبودی؛ اما تمام روحت مجروح از زخمهای کوچه بود.
برای تو اما چه خجسته شبی ست که دیگر چاههای کوفه را نمیبینی، دیگر گلهی گوسالههای سامری را نمیبینی.
برای تو چه خوب شبی ست که زهرا سلاماللهعلیها به استقبالت میآید. شاید سریعتر از همیشه به مسجد رفتی، شاید بیشتر از همه در تمام این سالها انتظار ابنملجم را کشیدی.
ما هنوز درد یتیمی داریم. کاسه شیر که امشب به دردتان نمیخورد؛ اما تا دلتان بخواهد کاسه کاسه اشک داریم برای غربتتان. برای دردهای سرتان که ابنملجم کمترین آنها را وارد کرد.
ما اسم شما را همهجا دنبال خود میکشیم، تا پایان دنیا.
امشب عالمی را داغدار خودکردهاید.
امشب انگار غمانگیزترین و عجیبترین شب دنیاست.
خداحافظ پدر عالم!