نـخست آنکه با توجه به عوامل قیام امام حسین (ع) میتوان دریافت که صـلح امـام حـسن (ع) با معاویه زیربنای قیام آن حضرت بوده است؛ بدان معنی که اگر مفاد عهدنامه از سـوی مـعاویه رعایت میشد، مسیر تاریخ اسلام بهگونهای دیگر رقم میخورد و بهاحتمالزیاد فـاجعه بزرگ کربلا اتفاق نمیافتاد.
دوم آنکه عملکرد امام حسین (ع) طی بیست سال خلافت معاویه بهویژه پس از شـهادت امـام حسن (ع) نشان میدهد که امام حسن (ع) برای حفظ اسلام و تـا حـدی برای مهار ترکتازیهای معاویه و رسوایی بنیامیه از روی ناچاری عهدنامه متارکه جنگ با معاویه را پذیرفته و در انـتظار فـرصتی بوده که بتواند مقام رهبری جهان اسلام را به جایگاه اصلی و حقیقی آن بازگرداند.
بـه شـهادت تاریخ، معاویه که به هیچیک از اصـول اخـلاقی و انـسانی پایبند نبود، گستاخانه و بدون در نظر گرفتن عواقب سـوء آن، در مقابل چشم مردم کوفه، عملاً و علناً مفاد عهدنامه را زیر پا نهاد و گفت: «بـه هیچیک از آنها عمل نخواهم کـرد.»[1]. این امر برای مردم کوفه کـه مـعاویه را میشناختند، چندان دور از انتظار نبود؛ لذا حتی وجوه شیعه مثل حجر بن عدی، سـلیمان بـن صرد و سفیان بی لیلی نیز بـر عمل امام حسن (ع) اعتراض کردند.[2] و بنا بر نقل بلاذری امام حسین (ع) نیز در یک محفل خصوصی با برادرش کراهت خود را از ایـن امـر اعلام داشت.[3] بنا بر نـقل ابن اثیر، خود امام حسن (ع) نـیز در این صلح عزت، سـرافرازی و انـصاف نمیدید. [4]
با توجه به اینکه عهدنامه یکجانبه از سوی معاویه نقض گـردید، پس وجـود خارجی نداشت؛ بنابراین، وفاداری امام حـسن (ع) نسبت بـه آن نـمیتوانست چندان اهمیتی داشته بـاشد؛ زیرا هر عهدنامهای تا هنگامی معتبر و قابلاجرا است که دو طرف بدان متعهد و عامل بـاشند. پس اگـر امام (ع) برخلاف اصرار شـیعیان کـوفه نـبرد بـا مـعاویه را آغاز نکرد، بـدان سـبب نبود که نسبت به عهدنامه نقض شده از سوی معاویه پایبند بود و اصولاً پایبندی امام (ع) بـه مـفاد عهدنامه که فاقد نیروی نظامی بوده چه اعتباری مـیتوانست داشـته بـاشد؟ امـام (ع) که مردم کوفه را آزموده بود، بهخوبی میدانست که احساسات، آنها را به جنگ مجدد با معاویه برانگیخته است و هنگامیکه صحنه عمل پیش آید، آنها از بار نـخست بهتر عمل نخواهند کرد. او در مورد ملوّن مزاجی مردم کوفه میفرماید: «من مردم کوفه را چنان دیدم که هر که به آنها اعتماد کند، مغلوب گردد. هیچیک با دیگری همرأی نـیستند و هـمیشه در اختلاف و کشاکشاند. تصمیمی در خیر و شر و خوب و بد هم ندارند. پدرم از آنها رنج و سختی بسیار کشید. ایکاش میدانستم بعد از من درخور چهکاری خواهند بود. شهر کوفه بیشتر درخور ویرانی اسـت و نـه آبادانی.» [5]
امام حسن (ع) که تلاش میکرد احساسات مردم کوفه را مهار کند، تلویحاً به آنها گوشزد کرد که عدم همراهی بهموقع آنها با امام (ع) وی را مـجبور سـاخته که عهدنامه را بپذیرد. بنا به نقل دینوری امام حسن (ع) در پاسخ اعتراض حجر چنین فرمود: «من دیدم میل و رغبت بیشتر مردم بر صلح اسـت و جـنگ را خوش نمیدارند و دوست نـمیدارم آنـان را به کاری که ناخوش دارند مجبور کنم و برای این صلح کردم که شیعیان مخصوص ما از کشته شدن محفوظ بمانند و مصلحت دیدم، این جنگها را به هنگام دیگری موکول کنم.»[6] این سخنان بیانگر این است که اولاً، امام حسن (ع) با تمام وجود میکوشید شیعیان را که حافظان و حاملان فرهنگ تشیع بودند و پس از جنگ صفین مورد تاختوتاز و قلعوقمع معاویه قرارگرفته بـودند، حفظ کـند.[7] ثانیاً امام (ع) عهدنامه نقض شده از جانب معاویه را مانعی برای ازسرگیری جنگ علیه او نمیدید و این کاملاً طبیعی به نظر میرسید؛ زیرا پیامبر (ص) نـیز هنگامیکه قریش یکی از مفاد عهدنامه حدیبیه را نقض کردند، با آنها به نبرد پرداخت.[8] ولی امام حسن (ع) تـا پایان عمر موفق به تهیه عِدَّه و عُدَّه برای جنگ با معاویه نشد. در ایـام خـلافت مـعاویه عرصه چنان بر امام حسن (ع) و یارانش تنگ گردید که به شیعیان خود چنین توصیه مـیفرمود: «تا معاویه زنده است، هر یک از شما پناهگاه خود را از دست ندهد. اگر مـعاویه مُرد و ما و شما زنـده بـودیم، از خدا مسألت میکنیم که ما را راهنمایی کند و در کارها ما را یاری دهد و به خودمان وانگذارد. بهیقین خدا با مردمی است که تقوا پیشه کنند و نیکوکار باشند»[9] بـزرگان کوفه که از امام حسن (ع) برای ازسرگیری جنگ با معاویه ناامید شدند، کوشیدند که امام حسین (ع) را همراه خویش سازند و به رهبری وی با معاویه نبرد کنند. دینوری دراینباره چنین نـقل مـیکند: «حُجر از حضور امام حسن (ع) بیرون آمد و با عبیده بن عمرو نزد امام حسین (ع) رفتند و گفتند: ای اباعبدالله، خواری را در برابر عزت خریدید و چیز اندک را پذیرفتند و چیز فراوان را رها کـردید، فـقط امروز پیشنهاد ما را بپذیر و سپس تمام روزگار را با ما مخالفت کن، حسن (ع) و عقیدهاش را درباره صلح رها کن، شیعیان خود را از مردم کوفه و دیگر نواحی جمع کن و من و این دوسـتم را بـه سرپرستی مقدمه لشکر بگمار تا بدون اینکه پسر هند متوجه باشد، ناگاه او را با شمشیرها فروکوبیم.»[10] بنا بر نقل دینوری، امام حسین (ع) دو پاسخ به مردم کوفه داد که تـا حـدی باهم متفاوت است. او اظهار مـیدارد کـه امـام حسین (ع) فرمود: «ما بیعت کرده و پیمان بستهایم و راهی برای شکستن بیعت ما نیست.»[11]
این روایت نمیتواند صحیح باشد زیـرا تـاریخنگاران تـصریحی بر بیعت امام حسین (ع) با معاویه نـدارند و حـتی روایاتی وجود دارد که خلاف آن را تأیید میکند.
ابن اعثم کوفی دراینباره مینویسد: «معاویه گفت: حسین (ع) را نیز بخوانید تا بـر ایـن جـمله که قرار رفته امضا نماید. حسین (ع) ابا نمود و بـه مجلس او حاضر نشد. امام حسن (ع) گفت: ای معاویه، دست از حسین (ع) بدار و او را بدین کار اکراه مکن که او هـرگز بـا تـو بیعت نکند تا او را نشکند و او را نتوان کشت تا اهلبیت او را نکشند و اهلبیت او را نـتوان کشت تا شیعه او را جمله بکشند. آنوقت در سر این کار جمله لشکر شام بشود میسّر نگردد. مـعاویه چـون این سخن از حسن بن علی (ع) بشنید خاموش شد و ترک خواندن حسین (ع) گفت.[12] ایـن روایـت ازاینجهت حائز اهمیت و مقرون به صحت است که اصولاً معاویه که به پیـروزی باورنکردنی دست یافته بود، دیگر حاضر نبود با اصرار از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و خـود را دوبـاره درگیر بنیهاشم و مردم عراق کند.
پاسخ دیگری که دینوری از امام حسین (ع) به مـردم کـوفه نـقل کرده، مانند همان پاسخ امام حسن (ع) به مردم کوفه است. وی خطاب به بزرگان کـوفه فـرمود: «ابومحمد راست و درست میفرماید. تا هنگامیکه معاویه زنده است، باید هر یـک از شـما خـانهنشینی را انتخاب کنید.»[13]
امام حسین (ع) همانند برادرش شرایطی را که در آن قرارگرفته بـود، بهخوبی درک میکرد و تمام همت و تلاش آنها این بود که معاویه را از نـیل بـه پیـروزی همهجانبه نظامی بازدارند؛ زیرا که پیروزی نظامی معاویه و افسارگسیختگی او میتوانست عواقب وحـشتناکی بـرای جـهان اسلام و مسلمانان بهویژه شیعیان داشته باشد و درنتیجه حافظان حقیقی مکتب اسلام کـه امـامان و پیروان آنها بودند، بهراحتی از میان میرفتند.
مردم کوفه که گمان میکردند عهدنامه صلح امام حسن (ع) بـا معاویه و یا وجود امام حسن (ع) مانع این شده که امام حـسین (ع) علیه معاویه قیام کند، پس از شهادت امام حـسن (ع) و حـجر بن عدی پیدرپی سفیرانی را به همراه نامههایی نـزد امـام حسین (ع) فرستادند و آمادگی خود را برای پیکار با معاویه اعلام کردند و امام حـسین (ع) که بر اساس شرایط موجود تـصمیم مـیگرفت و عمل مـیکرد، هـمان پاسـخهایی را به ایشان داد که ده سال پیش امـام حـسن (ع) و خود آن حضرت به ایشان داده بودند. امام حسین (ع) در پاسخ نـامه مـردم کوفه چنین اظهار داشت: «امیدوارم کـه برادرم در آنچه کرد خـداوندش مـوفق و استوار میداشت؛ اما من امـروز چـنین اندیشهای ندارم. خدایتان رحمت فرماید. بر زمین بچسبید و در خانهها کمین کنید و تا هنگامیکه معاویه زنده است از اینکه مـورد بـدگمانی قـرار بگیرید پرهیز کـنید. اگـر خداوند برای او چیزی پیـش آورد و مـن زنده بودم اندیشه خود را برای شما خواهم نوشت.»[14] شیخ مفید کـه گـمان کرده عهدنامه صلح، مانع قیام امـام حـسین (ع) علیه مـعاویه گـردید، پاسـخ امام حسین (ع) به مردم کـوفه را بر همین منوال میآورد. او مینویسد: «چون حسن (ع) از دنیا رفت شیعیان عراق به جنبش درآمدند و برای حـسین (ع) نوشتند ما معاویه را از خلافت خلع کـرده بـا شـما بـیعت مـیکنیم. امام (ع) خـودداری کـرد و برای ایشان یادآور شد که همانا میان من و معاویه عهد و پیمانی است که شکستن آن جایز نـیست تـا زمـان آن به پایان رسد و چون معاویه بمیرد در ایـن کـار انـدیشه خـواهم کـرد.»[15]
مطالب فوق ازاینجهت نمیتواند دارای اعتبار باشد که هر قراردادی بهویژه قراردادی سیاسی، چندجانبه است و اگر یکی از دو طرف قرارداد آن را نقض کند، اهداف آن تحقق پیدا نمیکند و پایـبندی یکطرف به آن، چیزی را عوض نخواهد کرد. لذا با توجه به پاسخهایی که بلاذری و دینوری نقل کردهاند بهخوبی درمییابیم که شرایط حاکم بر جامعه و تحتفشار بودن امام و یـارانش مـانع قیام امام حسن (ع) علیه معاویه بوده است؛ نه پایبندی به عهدنامه نقش شده. بنابراین، امام (ع) با توجه به سیاستها و عملکرد معاویه میدانست که روزهای سختی در انتظار اسـلام و مـسلمانان است؛ لذا با تمام وجود تلاش میکرد نیروهای اندک شیعه را برای لحظات حساس و سرنوشتساز حفظ کند؛ تا با مساعدت آنها، هم اسلام را از خطر نـابودی نـجات دهد و هم بنیامیه را رسـوا سـازد. ازاینرو تا جایی که میتوانست، بهانهای به دست معاویه و عُمّالش نمیداد و از شیعیان نیز میخواست که خود را در معرض اتهامهای بنیامیه قرار ندهند.
تاریخنگاران درباره وضـع بـسیار سخت و فلاکتبار شیعیان در عهد مـعاویه گزارشهای فراوانی را نقل کردهاند؛ برای نمونه سلیم بن قیس هلالی در مورد رفتار زیاد بن ابیه، حاکم کوفه و بصره با شیعیان عراق مینویسد: «شیعیان را هرکجا که بودند کشت و بیرون کـرد و آنـان را ترسانید و دست و پای آنان را قطع کرد و از شاخههای خرما بدار آویخت و چشمانشان را بیرون آورد و آنان را آواره کرد و دربهدر نمود؛ بهطوریکه از عراق بیرون رفتند و در منطقه عراقین شخص مشهوری از شیعه نماند مگر آنکه کـشته شـد یا بـدار آویخته شد و یا آواره و یا فراری شد.»[16] او در ادامه مینویسد: «مـعاویه به قاضیان و والیانش در همه مناطق و شهرها نوشت: از هیچیک از شیعیان علی بـن ابـیطالب و اهلبیتش و اهل ولایتش که قائل به فضیلت او هستند و مناقب او را نقل میکنند، شهادتی قبول نکنید.»[17] حکم فوق نهتنها درباره شیعیان، بلکه درباره کسانی هم که گمان مـیرفت گرایشهای شـیعی دارند، جاری و حاکم بود.[18]
یزید بن انس یکی از فرماندهان مختار که میکوشید شیعیان را علیه اشراف کوفه بسیج کند، وضع دهشتناک آنان را در عهد خلافت معاویه چنین تشریح میکند: «ای گروه شیعه وقـتی در خانههایتان مقیم بودید و اطـاعت دشـمن میکردید، به سبب دوستی اهلبیت شما را میکشتند، دستوپاهایتان را میبریدند، چشمانتان را میل میکشیدند و بر تنههای خرما میآویختند.[19] بنا بر اظهارات سلیم بن قیس پس از شهادت امام حسن (ع) عرصه بر شیعیان تـنگتر کردید.[20]
بنابراین با توجه به وضع فلاکتبار شیعیان، آیا امکان قیام علیه معاویه وجود داشت؟ آیا اگر قیامی صورت میگرفت، به نتیجه میرسید؟ آیا میتوان پذیرفت که امـام (ع) اینهمه جنایتهای معاویه را به بهانه پایبندی به قرارداد نادیده گیرد و شیعیان را به حال خود واگذارد؟ بنابراین نمیدانم چرا برخی از محققان و سخنوران بدون تحقیق و بررسی و شناخت اوضاع و شرایط سیاسی ـ اجـتماعی عصر معاویه، بر این امر پای میفشارند که امام حسین (ع) بدین سبب علیه معاویه قیام کرد که نسبت به قرارداد نقض شده از سوی معاویه، احساس تعهد میکرد! این امر، اتـهام بـزرگی است که آنان ناآگاهانه به امام (ع) نسبت میدهند. نویسنده کتاب زندگانی امام حسین (ع) مینویسد: «حسین (ع) با معاویه در صلح امام حسن (ع) پیمان بست که قیام نـکند و باآنکه معاویه به شرایط صلح عمل نـکرد بـلکه برخلاف آن رفتار کرد، حسین بن علی (ع) راضی نشد شخصیت خود را با نقض عهد و پیمانشکنی خوار سازد و مانند معاویه سـلوک نـماید و لذا در پیـمان با معاویه پایدار بود تا معاویه بمرد. هیچکس ننوشته حسین (ع) در تمام عمرش یکدفعه پیمانشکنی کرده باشد.»[21]
یکی دیگر از دلایلی که درباره عدم قیام امام حـسین (ع) در زمـان حـکومت معاویه مطرح شده این است که معاویه برخلاف یـزید، ظواهر اسلام را رعایت میکرد؛ امّا این دیدگاه هم اعتباری ندارد؛ زیرا معاویه بسیاری از سنتهای الهی را باطل ساخت و سنتهای دوره جـاهلیت را احـیا کرد. معاویه آشکارا بدعتهایی در دین مبین اسلام وارد کرد که علامه امـینی حـدود 23 مورد آن را از منابع استخراج و در کتاب شریف الغدیر ثبت کرده است.[22]
هر یک از این موارد بهتنهایی ضـرباتی خـردکننده بر پیکر اسلام وارد کرد. معاویه خلافت را در جهان اسلام به پادشاهی تبدیل کـرد و مـوضوع جـعل حدیث را تقویت کرد و حدود الهی را رها ساخت و بیتالمال را به خود و خاندانش اختصاص داد. او فرهنگ مـنسوخ تـبعیض نـژادی را که در دوره جاهلیت رواج داشت، دوباره احیا کرد و حتی درصدد محو نام پیامبر (ص) برآمد.[23] خطر معاویه برای اسلام همین بس که امام حسین (ع) طی نامهای خـطاب بـه او اظـهار میدارد: از اینکه علیه تو و عُمّالت قیام نکردهام، به خدا پناه میبرم؛[24] کـنایه از ایـنکه قیام علیه تو واجب است، ولی امکانات و شرایط آن موجود نیست.