1. اینکه هر چه امام حسین علیهالسلام بر اسب خود نهیب میزد، حرکت نمیکرد تا آنگاه که طفلی خود را بر روی سم اسب انداخت.[1]
پاسخ: چه منعی وجود دارد که این صحنه عاطفی به واسطه این کرامت و در آن لحظات حساس شکل گرفته باشد؟
2. داستان منسوب به «ابوحمزه ثمالی» که در خانه امام سجاد (ع) را کوبید، کنیزکی آمد و چون فهمید ابوحمزه است خدای را شکر کرد که او را رسانده که حضرت را تسلی دهد؛ چون آن روز آن حضرت دو بار بیهوش شده بود. ابوحمزه داخل شد و امام را به این سخن تسلی داد که شهادت در این خاندان موروثی است. امام فرمود: «آری، ولی اسارت در این خاندان موروثی نبود.» آنگاه شمه ای از حالت اسیری عمهها و خواهران خود را بیان فرمود.[2]
پاسخ: این روایت چه مانعی دارد و چه چیز باعث شده است از خرافات به شمار آید؟ بهعلاوه، از هوش رفتن امام هم میتواند سوء تعبیر راوی یا به معنای شدت اندوه امام باشد.
3. داستانی که در آن از هشام بن حکم نقل شده که او در ایامی که امام صادق (ع) در بغداد حضور داشته، میبایست هر روز به خدمت آن حضرت رود. فردی میخواهد نزد امام برود و از هشام میخواهد که این کار را بکند. هشام پاسخ میدهد که این مطلب را نمیتوان از امام خواست که او با یاد کربلا منقلب میشود. روز بعد هشام داستان را به امام عرض کرد و آن حضرت فرمود: «گمان میکنی من در آنجا نبودم یا در چنین مجلسی حاضر نمیشوم؟» و سپس فرمود: «وقتی از حجره بیرون آمدی در محل کفشها چیزی ندیدی؟» هشام عرض کرد که جامهای در آنجا افتاده بود. امام (ع) فرمود: «من بودم که عبا بر سر کشیدم و روی زمین افتادم!»[3]
ما به علت دروغ دانستن این موضوع نیز پی نبردیم. باید توجه داشت که برای امامان کراماتی بزرگتر از این نیز نقل شده است.
4. اینکه برای ذریه طاهره به ویژه برای امام حسین(ع) دوشیزگانی در نظر گرفتند، برخی را در مدینه وانهادند و بعضی را در کربلا شوهر دادند. دستهای را به سبب صدق سخن جبرئیل که گفت «صَغیرُهُمْ یُمیتُهُم العَطَشُ» در کربلا از تشنگی کشتند و گروهی را در قتلگاه شبیه عبدالله بن الحسن شهید کردند.[4]
پاسخ: مراجعه به معتبرترین کتب تاریخی، برای هرکسی روشن میسازد که در این امور، اختلافات و ضدونقیضهای فراوانی وجود دارد که همین مسئله، باعث شده راویان دچار خطا و تردید شدند و آن به سبب خطای نسخهنویسان و کاتبان و در نتیجه، حذف شدن، جابهجا شدن مطالب و امثال آن بوده است. اگر این مسئله باعث دروغگو پنداشتن نویسندگان باشد، کتابی که بتوان به آن اعتماد کرد، یافت نخواهد شد.
5. داستان طفلی از اباعبدالله (ع) که در شام بهانه پدر را میگرفت و سر پدر را آوردند و همانجا وفات کرد؛ آنگونه که در «نفس المهموم» آمده است.[5]
شاید سبب دروغ پنداشتن داستان، این باشد که برخی بر این باورند از امام حسین (ع) پس از حادثه عاشورا، فرزندی جز امام سجاد (ع) باقی نمانده است، اما نمیتوان بهصرف این تصور، داستان را انکار کرد؛ چون ممکن است در این قضیه تحریفی صورت گرفته یا چیزی حذف شده باشد بهگونهای که کودک مذکور از فرزندان امام (ع) نباشد؛ بلکه از فرزندان شهدای کربلا باشد و بیش از این را نمیتوان به دست آورد.
6. داستان طفلی که در اسارت، گردنش را بسته بودند و سوار آن را میکشید تا طفل خفه شد.[6]و یا داستان دختر یهودی که فلج بود و قطرهای از خون سید الشهداء (ع) بهوسیله یک پرنده بر بدنش چکید و بهبود یافت.[7]
اشکالی نمیبینیم که این داستان درست باشد و استبعاد ذهن بشر، نباید به اصل موضوع لطمه بزند و آن را نادرست تلقی کند.
7. روضههایی که نشان دهنده تذلل پیش دشمن است، از قبیل التماس کردن برای آب.[8]
در پاسخ باید گفت: امام حسین (ع) اهتمام ویژهای به اظهار حالات عاطفی و غیر آن داشته است. این حقیقت، چیزی است که شهید مطهری بدان اذعان داشته است: «پنجمین تاکتیک، ایجاد صحنههایى براى رساندن بهتر (پیام خود) و رنگآمیزیها از قبیل پاشیدن خون شیرخوار به آسمان که «عِنْدَاللهِ أحْتَسِبُهُ»، سر و روى خود را با خون خود مخضب کردن که اینچنین مى خواهم خدا را ملاقات کنم. در مورد صحنه ها قصه دست به گردن کردن با قاسم، حبیب بن مظاهر...»[9] یا در جای دیگر تصریح میکند: «حادثه امام حسین (ع) گویى براى ایجاد یک نمایش حماسى و پرخاشگرى و تراژدى و وعظى و عشق الهى و مساوات اسلامى و عواطف انسانى، همه در آخرین اوج، بهوسیله قهرمانهای مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاد و برده و یا آزادشده، بالغ و کودک به وجود آمده و همه ابعاد اسلام را هم نشان مىدهد...»[10]
8. داستان حضور لیلا در کربلا که توضیح و تفصیل آن در ادامه خواهد آمد.
چند نکته ضروری:
یکم. پر واضح است آنچه در حادثه کربلا بتوان نام دروغ بر آن نهاد، بسیار نادر است؛ بهگونهای که اگر کسی با تسامح به آن بنگرد، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. پس اینهمه تفصیل و تهدید و تشکیک و بزرگنمایی چنانچه بیان و اثبات شد معنا ندارد.
دوم. پارهای حوادث در پیش روی ما قرار دارد که برخی گمان کردهاند آنها دروغین یا ساختگیاند؛ اما دلیل یا قرینهای که بتوان به کمک آن به این مسئله اشاره کرد، وجود ندارد و باید دانست که صرف ادعا، دلیل دروغین یا ساختگی بودن آن حوادث نمیشود.
سوم. وجود مطلب دروغین یا نادرست در کتابی، باعث نمیشود آن کتاب و نویسندهاش از اعتبار ساقط شوند؛ وگرنه بهجز کتاب خدا که در آن هیچ مطلب نادرستی راه ندارد باید معتبرترین کتابها و بهترین نویسندگان را از درج اعتبار ساقط کرد؛ زیرا در کتابهای آنان نیز مانند این امور وجود دارد.
چهارم. یافتن سخن دروغ در کتابی، به این معنا نیست که نویسنده آن کتاب، آن را ساخته و پرداخته است؛ زیرا ممکن است وی آن مطلب را از دیگری که او را موثق میدانسته است، نقل کرده باشد یا درحالیکه درباره آن تردید داشته است، آن را نوشته باشد و هدفش این بوده است که هرچه درباره آن قضیه نقل شده است، ذکر نماید و صحت و سقم آن را به دانشمندان و پژوهشگران واگذارد.
پارهای حوادث در پیش روی ما قرار دارد که برخی گمان کردهاند آنها دروغین یا ساختگیاند؛ اما دلیل یا قرینهای که بتوان به کمک آن به این مسئله اشاره کرد، وجود ندارد و باید دانست که صرف ادعا، دلیل دروغین یا ساختگی بودن آن حوادث نمیشود.
«حماسه حسینی» نوشته کیست؟
بسیاری بر این باورند که کتاب حماسه حسینی، نوشته شهید علامه مرتضی مطهری است. از این رو، بهدرستی مطالب آن اعتماد دارند؛ اما حقیقت آن است که این کتاب -هرچند بسیاری از افکار و اعتقادات او را دربرمی گیرد- نوشته آن شهید سعید نیست و نوشته فرد دیگری است و ما این را ثابت خواهیم کرد.
شواهدی از مقدمه
1. در مقدمه، نویسنده تصریح میکند که این مطالب را از نوارهای سخنرانی شهید مطهری که به مناسبتهای گوناگون ایراد شده، به دست آورده است. سپس آنها را در مجموعهای به نام «حماسه حسینی» گرد آورده است.
2. از مجموعه این سخنرانیها، تنها متن بر روی کاغذ آمده (پیاده شده) آن موجود بوده است. نویسنده میگوید که برخی مطالب کتاب، از سخنرانیهای شهید که در مناسبتهای گوناگون یا در خانهها ایراد شده، به دست آمده است.
3. نویسنده تصریح میکند که برخی جملههای ناتمام را تمام و هر جا سزاوار اصلاح بوده است، اصلاح کرده است.
تصریحات کتاب
1. نویسنده درجایی میگوید که در کلام شهید، جز در مواردی مثل تمام کردن جمله ناقص یا اصلاح خطاهای ناچیز، دخل و تصرفی آنجام نداده است؛ اما در برخی موارد تصریح میکند که سخن را تلخیص کرده است. مثلا میگوید: «خلاصه سخنرانی... تحت عنوان حماسه حسینی (دینی)»[11]
2. بعضی مطالب را از اوراق تحقیق شهید نقل میکند و در برخی از پاورقیها میگوید: «مطالب این ورقهها در سلسله یادداشتها به چاپ خواهد رسید»[12]
ناخشنودی شهید
اطمینان داریم که استاد شهید مطهری از نسبت دادن این کتاب به او با این اوصاف مذکور خشنود نخواهد بود؛ به ویژه هنگامیکه آن را با دیگر کتابهای او که از استحکام و انسجام فراوانی برخوردارند و در تبیین معارف دین و روشنگری مردم بسیار تأثیرگذار بودهاند ،مقایسه کنیم.
خیلی چالب بود ممنون از روشنگری تون