از ظریفترین، زیباترین و تأمل برانگیزترین مسائل عاشورا، نوع ارتباط امام با یاران و همسفران خویش است. این ارتباط آمیزهای از ستایش، آزمایش و پالایش و آمادهسازی است.
ارتباط امام با یاران را در ابعاد آگاهی بخشی مستمر، آزمودن و پالایش مستمر، محبت و لطف سرشار، شخصیت دادن و منزلت بخشی به یاران، میتوان تحلیل و تبیین کرد.
دعا در حق یاران، نفرین در حق دشمنان
امام در آغاز سفر و منزل به منزل به چند مسئله به روشنی و صراحت اشاره میکند:
بیداد و ستم بنیامیه، شهادت چهرههای بزرگ و سرشناس و اصحاب بزرگوار پیامبر و علی علیهماالسلام و شیعیان مظلوم.
فرجام راه، که کشته شدن خود (همچون حضرت یحیی) و کشته شدن یاران و همسفران است.
طرح روایاتی از پیامبر، که به محل شهادت خود و شهادت خانوادهاش (میان نواویس و کربلا) و به اسارت اهل بیت اشاره میکرد.
تحت تعقیب بودن و سرانجام کشته شدن در هر شرایطی، وی به ام سلمه (همسر بزرگوار پیامبر)فرمود: «به خدا سوگند، من کشته میشوم و اگر به عراق نروم باز هم مرا خواهند کشت».
تحلیل و تبیین اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه، طرح دگرگونی ارزشها، تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف، سست عهدی دنیاپرستان، کم بودن دینداران در شرایط سخت و دشوار و مسئولیت خطیر مؤمنان و مجاهدان در چنین شرایط و موقعیتی.
امام در این آگاهیبخشی گاه از «خود»، گاه از «راه»، گاه از «زمانه» و گاه از «فرجام راه» سخن میگفت تا یاران با بینش و بصیرت، گام در راه بگذارند و تنها احساسات یا انگیزههای زودگذر عامل حرکت و همراهی نباشد. چرا که ساختن کربلایی بزرگ، بصیرت و روشنبینی خاصی میطلبید.
امامِ عاشورا در هر موقعیت و منزلی یاران را میآزمود تا ناصافیها و ناخالصیها و عناصر سست و متزلزل همراه او نباشند. معماری ساختمانی بیبدیل در تاریخ نمیتوانست با مصالحی سست و پوک و تهی صورت پذیرد. آزمونهای امام هم گروهی بود و هم به شکل ویژه و گزیده، مثلاً در ذی حُسَم با یک سخنرانی، فضایی برای آزمودن همگان فراهم آورد. در عذیب الهجانات نیز به تلویح راه گشود تا ارادههای سرگردان بروند. شب عاشورا نیز آخرین پالایش را فرصت آفرید تا فردا، عاشورا را زلال و پاک و بیآلایش رقم بزند. گاه نیز برخی یاران را مستقلاً و به شکل فردی آزمود، مانند آزمودن بشربنعمرو حضرمی و نافع بن هلال.
نکته قابل توجه موقعیتهای آزمودنی است، وقتی خبر اسارت فرزند بُشر میرسد، هنگامی که خبر شهادت مسلمبنعقیل و عبداللهبنیقطر و قیسبنمسهر صیداوی را به امام میرسانند، در شب عاشورا هنگامی که اماننامه آورده میشود و فرصت تاریکی و وجود نقطه کور در میدان -ملاقات شبانه امام و نافع- همه و همه گواه آن است که آزمونهای امام هنگام تنگناها و در موقعیتهای خطیر و خطرخیز صورت میپذیرفت.
امام، پس از شهادت عبداللهبنحسن، به نفرین جمعی سپاه عمر سعد پرداخت و در پیشگاه الهی نجوا کرد که: «بارالها باران آسمان و برکات زمین را از ایشان بازدار. خدایا! چنانچه تا زمانی بهرهمندشان میسازی، پراکندگی در میانشان آر و به راههای ناسازگارشان بیفکن و هرگز والیان را از ایشان خرسند مدار که اینان ما را خواندند تا یاری کنند ولی ستم کردند و ما را کشتند.»
سرفرازان بزرگ، سالکان پرورده و آبدیده، از طوفان موجخیز حادثهها و آزمونها پیروزمندانه گذشتند و به ساحل فوز و فلاح رسیدند. اگر خداوند آزمون انسان را مستمر میداند «أحسب الناس ان یترکوا أن یقولوا آمنا و هم لایفتنون» و مواد آزمون را خوف و جوع و نقص اموال و جانها برمیشمرد، همه یاران امام نیز در آزمونی مستمر و در خوفناکترین لحظهها، عطشبارترین صحنهها و هنگام گذشتن از همهچیز خویش سربلند میدان بودند. برخی یاران، شاهد شهادت فرزند، برادر و دوستان نزدیک خود بودند. هانیه (همسر عبداللهبنعمیر) شهادت همسر جوانش را دید و بحریه شهادت فرزندش عمروبنجناده را، اما هیچ یک از این آزمونهای سخت، ارادهای را متزلزل و گامی را سست و ایستا نساخت.
دعا در حق یاران، نفرین در حق دشمنان
دعا در حق کسی، خود نوعی تأیید و گونهای ستودن است. همانگونه که نفرین امام گواه خشم و نفرت اوست.
درصحنههای تلخ و درد آور کربلا، امام چندبار نفرین کرد که برخی نفرینها در همان زمان کارگر افتاد. نفرینشدگان کربلا عبارت بودند از:
1. عبداللهبنحصین ازدی، وی در روز هفتم به امام گفت ای حسین، آیا این آب را نمیبینی که هم چون دل آسمان میدرخشد! به خدا سوگند یک قطره از آن نخواهی چشید تا تشنهکام بمیری! امام فرمود: «خدایا او را از تشنگی بمیران و او را هرگز نیامرز.» عبداللهبنحصین بعدها به بیماری استسقا دچار شد و آنقدر آب نوشید تا جان داد.
2. عبداللهبنحوزه، وی مقابل امام حسین (ع) ایستاد و گفت: «مژده بادت به آتش! و امام نفرین کرد که پروردگارا او را به آتش بکش. اسبش رم کرد و او را بر زمین کشید در حالی که پایش در رکاب مانده بود و سرانجام قطعه قطعه شد.»
3. تمیمبنحصین، او به امام گفت: «به خدا سوگند قطرهای از این آب (فرات) را نخواهید نوشید تا بمیرید.» امام فرمود: «او و پدرش از دوزخیاناند خدایا هم امروز او را تشنه بمیران!» ناگهان تشنگی بر او هجوم آورد، از تشنگی نفسش بند آمد و از اسب فرو افتاد و در زیر سم اسبان لگدکوب شد و مرد. او در این حال فریاد زد: «وای از تشنگی!»
4. محمدبناشعث، به امام اهانت کرد، امام سر به آسمان برداشت و عرض کرد: «خدایا، خواری محمدبناشعث را هم امروز بنمایان و هرگز عزیزش مدار.» اشعث بیمار شد و از سپاه ابن سعد بیرون رفت تا قضای حاجت کند که خدا عقربی بر او گمارد و نیش اش زد و در همان حال تغوط مرد!
5. زرعه، وی تیری به چانه امام زد. امام نفرین کرد که: «خدایا او را تشنه بمیران، بارالها او را تشنه بمیران.» راوی که در مرگ وی حضور داشته میگوید: «او از حرارت شکم و سرمای پشت خود فریاد میزد در حالی که پیش رویش بادزنها و یخ داشتند و پشت سرش آتشدان قرار داشت و فریاد میزد آبم بدهید که از تشنگی مردم! آنقدر آب خورد که شکمش هم چون شکم شتر شکافت و به هلاکت رسید.»
ابن اعتم کوفی این تیرانداز را عبدالرحمن ازدی نامیده است که امام در حق او نفرین کرد و گفت: «اللهم اقتله عطشا و لاتغفر له ابدا.»
6. پس از شهادت علیاصغر (ع)، امام نفرین کرد و گفت: «بارالها، باران آسمان را از ایشان بازدار و برکاتت را از آنان دریغ دار! خدایا هرگز از ایشان راضی مشو. بارالها! چنان چه اینک پیروزی ما مقدر نیست آن را توشه آخرتمان کن و از این ستمگران انتقام گیر.»
7. امام نزدیک فرات آمد تا آب بنوشد حصینبننمیر تیری افکند که به دهان امام اصابت کرد. آن حضرت با دست خود خون را گرفته به آسمان افشاند و پس از شکر و سپاس خداوند گفت: «بارالها! ازآنچه با فرزند دختر پیامبرت میکنند به تو شکوه میکنم! خدایا، شمارشان را بکاه و ایشان را با درماندگان بمیران و کسی از آنان را باقی مگذار.»
8. مالکبننسر کندی، با شمشیر بر کلاهخود امام نواخت و آن را شکافت و پر از خون شد. امام نفرین کرد که با دست راستت نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ظالمان محشور کند. آنگاه کلاهخود را کنار افکند و کلاهخود دیگری بر سر نهاد و عمامه بر آن بست.
امام حسین (ع): «برخی به شهادت رسیدند و برخی در انتظارند و [هرگز عقیده و راه خود را] تبدیل نکردند. بارالها! بهشت را جایگاه ما و آنان قرار ده و در قرارگاه رحمت ویژه و ذخیرههای خواستنی پاداش، خود ما و آنان را گردهم آر»
نوشتهاند که بعدها دستان مالکبننسر خشک شد و در بینوایی و درماندگی درگذشت.
چندین تن دیگر را نیز نوشتهاند که به مرض استسقا دچار شدند چون نفرین امام درباره آنها کارگر افتاده بود.
امام، پس از شهادت عبداللهبنحسن، به نفرین جمعی سپاه عمر سعد پرداخت و در پیشگاه الهی نجوا کرد که: «بارالها باران آسمان و برکات زمین را از ایشان بازدار. خدایا! چنانچه تا زمانی بهرهمندشان میسازی، پراکندگی در میانشان آر و به راههای ناسازگارشان بیفکن و هرگز والیان را از ایشان خرسند مدار که اینان ما را خواندند تا یاری کنند ولی ستم کردند و ما را کشتند.»
نفرینهای امام، ترجمان نهایت شقاوت و خبایث و ناپاکی دشمن است و دعاهای امام، تصویر روشن عشقورزی و محبت نسبت به دوستان. در مجموعه کربلا، بارها حضرت اباعبدالله (ع) در حق یاران و همراهان دعا میکردند و گاه یاران میخواستند که امام برایشان دعا کند که این پیوند و ارتباط معنوی و قلبی امام و یاران را نشان میدهد. به برخی نمونههای این ستایش و نیایش و سپاس و قدردانی اشاره میشود.
1. در منزلگاه ذوحُسم وقتی زهیربنقین بجلی (یار تازه پیوسته به اباعبدالله) سخن گفت و خطاب به امام عرض کرد: «هدایت خدا از تو دریغ مباد ای فرزند رسول خدا (ص)! سخن تو را شنیدیم، به خدا سوگند اگر دنیا برای ما ابدی گردد مگر که در راه یاری شما از آن جدا شویم، قیام در رکاب تو را برماندن در آن ترجیح میدهیم.» امام برای او دعا فرمود و به نیکی یاد کرد.
این دعای امام، ستایش ثبات و پایداری در راه حق و شکیب بر تلخیها و دشواریهای راه حق است.
2. در منزلگاه عذیب هیجانات، نافعبنهلال و سه همراهش به امام پیوستند. امام از کوفه و از فرستادهاش قیسبنمسهر صیداوی پرسید. گفتندحصینبنتمیم او را دستگیر کرد و نزد عبدالله فرستاد. ابنزیاد به او دستور داد تا تو و پدر بزرگوارت را ناسزا گوید، ولی او بر تو و پدر بزرگوارت درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعن کرد و مردم را به یاری تو فراخواند و خبر داد که تو میآیی. ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین افکندند.
اشک در چشمان امام حلقه زد و فرو ریخت، فرمود: «برخی به شهادت رسیدند و برخی در انتظارند و [هرگز عقیده و راه خود را] تبدیل نکردند. بارالها! بهشت را جایگاه ما و آنان قرار ده و در قرارگاه رحمت ویژه و ذخیرههای خواستنی پاداش، خود ما و آنان را گرد هم آر.»
این دعا و ستایش را یاران میشنوند. فرزند پیامبر در حق سفیر شهید خویش دعا میکند و او را بهپاس صبر و ثبات بر پیمان و ایمان خویش تکریم و تجلیل میکند. در این نیایش برای قیس جایگاهی همپایه خویش از ساحت ربوبی میطلبد و رحمت ویژه آرزو میکند.
3. در همین منزل، اصحاب با شور و نشاط، اعلام وفاداری کردند و امام در حق همگان دعا کرد. دعای امام را خانوادهاش شنیدند و گریستند.
4. در قصر بنی مقاتل وقتی علیاکبر، استرجاع امام را پس از لحظهای خواب شنید. با ادب و وقار ویژه گفت: «پدر جان، فدایت شوم چرا این کلمات را فرمودی؟!»
امام پاسخ داد: «فرزندم! مرا خواب ربود. دیدم سوارهای را که میگوید: «اینان میروند و مرگ به سوی ایشان میرود. دانستم که خبر مرگ ما را میدهند.»»
علیاکبر (ع) گفت: «پدر جان! خدا بد ندهد! آیا ما بر حق نیستیم.» فرمود: «چرا به آن خدایی که همه به او باز آیند.» عرض کرد: «پدر جان! پس ما را از مرگ چه باک!»
فرمود: «(فرزندم!) خدا بهترین پاداش فرزندی را از پدر عطایت کند.»
این رابطه صمیمانه و دعای پدر در حق فرزند، ترسیم محبت امام نسبت به یاران و جلوهای از ادب و خضوع و خشوع نسبت به پیشوا و امام خویش است.[1]