پس از مرگ معاویه زمینه مناسب و موقعیتی حساس پیش آمده بود که نه قبلاً وجود داشت و نه بعد از امام حسین علیهالسلام به وجود آمد.
برای نشان دادن فساد دستگاه حاکمه و افشای آن همه تبلیغات سوء و مسخ تاریخ و رسوا کردن جریان مخالفی که بعد از پیامبر(ص)، دین اسلام را به انحراف کشانده بود، شرایطی مناسبتر از شرایط امام حسین (ع) نبود، چرا که افشای این همه ظلم و فساد و انحراف، احتیاج به دشمنی سفاک و خونریز و رسوا و بیصفت دارد که از هیچ عمل ننگینی دریغ نکند تا هر چه بیشتر ظلم و بیرحمی کند و موجب هیجان و تحریک عواطف عمومی و رسوایی خود شود.
و از طرفی در مقابل او شخصیتی باشد که در عظمت او کوچکترین ابهامی یا نکته باریکی نباشد و سپس این شخصیت بیهمتا، یعنی امام حسین (ع)، -که تنها بازمانده خاندان پیامبر (ص) است و عصر پیامبر (ص) را نیز درک کرده و بارها پیامبر (ص) او را بوسیده و بر دوش خود حمل کرده و مکرر او را مورد ملاطفت قرار داده است- با وضعی مظلومانه و دردناک و سخت در شرایطی که همه زمینههای تحریک عواطف فراهم بود، به شهادت برسد.
این شرایط است که میتواند رسواگر بنیامیه و سرانجام انحراف از اهلبیت پیامبر (ص) باشد و هر انسانی را که مختصری وجدان و انصاف داشته باشد، تحت تأثیر قرار دهد.
کیست که همانند امام حسین (ع) را با چنان وضعی مورد ظلم و شکنجه یزید ببیند و بر خاندان یزید و جریان مخالف اسلام بدبین نگردد؟!
عبدالله ابن فضل از امام صادق ع پرسید: «ای پسر پیامبر (ص)، چرا روز عاشورا روز مصیبت و گریه و غصه قرار داده شد، نه روزی که پیامبر (ص) یا فاطمه و یا امیرالمؤمنین و یا امام حسن (ع) از دنیا رفتند؟» حضرت فرمود: «روز قتل حسین (ع) در میان ایام از هر روزی مصیبتش بیشتر است، زیرا اصحاب کساء که گرامیترین مخلوقات در نزد خداوند بودند، وقتی پیامبر (ص) رحلت نمود ،برای مردم موجب تسلی و آرامش خاطر بودند. همچنین بعد از رحلت حضرت فاطمه و حضرت امیرالمؤمنین و امام حسن (ع)، وجود سیدالشهدا موجب تسلی و آرامش خاطر بود، ولی هنگامی که حسین (ع) کشته شد دیگر کسی نبود که موجب تسلی و آرامش خاطر گردد و رحلت حضرت مانند رحلت همگی آنها بود، همچنان که زندگی حضرت مثل زندگی آنها بود، از این جهت روز حسین (ع) از تمام روزها مصیبتبارتر است.»
بعد از رحلت حضرت فاطمه و حضرت امیرالمؤمنین و امام حسن (ع) ،وجود سیدالشهدا موجب تسلی و آرامش خاطر بود، ولی هنگامی که حسین (ع) کشته شد دیگر کسی نبود که موجب تسلی و آرامش خاطر گردد و رحلت حضرت مانند رحلت همگی آنها بود، همچنان که زندگی حضرت مثل زندگی آنها بود، از این جهت روز حسین (ع) از تمام روزها مصیبتبارتر است.
راوی پرسید: «پس امام سجاد(ع) چه؟» حضرت فرمود: «آری، امام چهارم سرور عبادتکنندگان و امام و حجت بر خلایق بود ولی پیامبر (ص) را ملاقات نکرده و از حضرت نشنیده بود و دانشِ او از راه ارث بود، ولی امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع) را مردم مکرر در ایام پیدرپی با پیامبر (ص) مشاهده کرده بودند و چون به یکی از اینها نگاه میکردند، بیاد احوالات او با پیامبر (ص) و سخن حضرت راجع به او میافتادند، به همین جهت بود که وقتی جز حسین (ع) کسی برای مردم نماند، رحلت حسین (ع) مانند رحلت همه آنها بود، به این جهت است که روز حسین در مصیبت از هر روز بالاتر است.»[1]
درست به همین جهت است که می گوئیم، اگر هر شخصی غیر از امام حسین (ع)، مثل محمدابن حنیفه، یا ابن عباس و یا دیگران دست به قیام میزدند، هرگز نمیتوانست این نتیجه مهم را داشته باشد.
آری باید بزرگترین شخصیت اسلام در مقابل کثیفترین عنصر ناپاک، با بدترین وضع و هولناکترین کیفیت به شهادت رسد تا ضربهای باشد که در پس آن همه پردههای ضخیم تبلیغات که بر حق افتاده بود، بتواند خفتگان غفلت را بیدار کند.
اهمیت عواطف
برای تحریک و تشویق مردم نسبت به انجام کاری یا ممانعت از کاری و یا نشان دادن خوبی یا زشتی شخصی یا کاری، از دو راه استفاده میشود.
راه اول اینکه باعقل او صحبت کنی، با استدلال و بیان خوبی و بدیها، شخص را تشویق و یا بر حذر بداری،
راه دوم اینکه با عواطف و روحیات او صحبت کنی، او را تحریک کنی، عاطفه او را به هیجان آوری، از راه احساساتش وارد شوی، شور و شوق و عشق در او بیافرینی.
راه اول برای کسانی که با مسائل عقلی سر و کار دارند و روحیات آنها مغلوب عقلشان است مؤثر است و چون این عده که همان اهل تفکر و تعقل هستند نسبت به توده مردم در اقلیت هستند گرچه حتی اهل تفکر نیز بسیاری از اوقات اسیر احساسات و عواطف خود هستند، لذا کاربرد همه جانبه ندارد.
راه دوم راه دل است و در نزد توده مردم به خاطر احساسات قوی و غلبه آن حتی بر مسائل عقلی، کاربرد بسیار و مؤثری دارد، لذا میبینیم، هر گروهی که بتواند بیشتر احساسات مردم و عواطف آنها را جذب کند، بیشتر موفق خواهد بود و به همین جهت است که دزدان و دشمنان یک جامعه، بیشتر با تبلیغات خود، از مسائل روحی و عاطفی برای اهداف شوم خود استفاده میکنند، مردم را به طمع میاندازند، یا میترسانند، یا شهوتشان و یا حس سودجوئی و مانند اینها را تحریک میکنند.
بنابراین اگر مسلک و مرامی بخواهد در مردم تأثیر کند و مردم را هدایت کند، باید از هر دو راه اقدام کند، هم عقل مردم را سیراب کند، هم عواطف مردم را که بیشتر در مردم تأثیر دارد، مجذوب کند.
آیات قرآن و احادیث پیامبر (ع) و سخنان گهربار اهلبیت (ع) ، همه عقل مردم را سیراب میکند، اما اینهمه در دوران امام حسین (ع) به خاطر تبلیغات سوء و تهدیدات بسیار دستگاه اموی و القاء شبهات گوناگون و جعل احادیث دروغین و متناقض کمرنگ شده بود.
به ناچار اسلام برای بقاء خود و نجات از آنهمه دسیسهها و خطرات، احتیاج به تحریک عاطفی داشت تا مردم گرفتار آن دسیسهها را، بیدار کند.
آنچه از استدلال لازم بود، گفته شده بود و دیگر از نظر گفته و استدلال کمبودی نبود، ولی در عین حال، همه استدلالات را بر مردم مشتبه کرده بودند.
تأثیر عواطف و احساسات
لذا راه دیگر و وسیله دیگری برای بیداری و تکان دادن مردم لازم بود؛ و آن تحریک عواطف است، آیا دقت کردهاید که تأثیر سخنان یک مسلمان فهمیده قبل از شهادت، با بعد از شهادت فرق دارد؟
چرا وصیتنامه شهدا، تأثیر بیشتری از سخنان دیگران بلکه از سخنان خود شهید قبل از شهادت دارد؟
علتش در آن است که سخنان او تا قبل از شهادت، عقل را سیراب میکند، اما بعد از شهادتش وقتی با خون شهید، امضاء شد، عواطف را تحریک میکند، این اثر خون است که روحیه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد.
و این اقدام بزرگ و بینظیر را سیدالشهدا (ع) انجام داد، او از راهی، در ماورای فکر و استدلال که در اثر شبهات کمرنگ شده بود و از راه دل و جان مردم را بیدار کرد.
از اینجا به سستی این شبهه و سؤال پی میبریم که میگویند: امام حسین (ع) که میدانست کشته میشود، چرا اقدام نمود؟ این گوینده غافل است که پیروزی امام حسین (ع) در شهادت دردناک و مصیبت عظمای اوست.
امام حسین (ع) آمده است تا شهید شود و رمز و هدف او هم همین شهادت است.
او آمده است تا شهید شود و با شهادتش مردم را بیدار کند و اسلام را تا ابد بیمه کند.
مصیبتها و مظلومیتها ، رمز پیروزی و بقای نهضت سیدالشهدا
در جریان قیام سیدالشهدا حوادث و مصیبتها بهگونهای انجام گرفته است که هر چه بیشتر موجب تحریک عواطف مسلمانان و بلکه هر انسانی میشود و همین رمز موفقیت و بقاء اسلام و قیام امام حسین (ع) است.
این خود یک معجزه الهی است، که شقاوت دشمنان را ابزار پیروزی و انجام اهداف خود قرار داده است؛ و این است، رمز بزرگ قیام عاشورا.
و به همین جهت است که میبینیم، از جانب خداوند و پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) ، محور بقاء دین را جریان کربلا انگاشتهاند.
آری خداوند میخواهد از راه امام حسین (ع) دین خود را حفظ کند و لذا ابزار لازم را برای این کار فراهم کرده است، همانند تأکید فراوان در زیارت امام حسین (ع)، در تمام ایام سال، مخصوصاً روزها و شبهای پرارزش، ثواب شعر گفتن، گریه کردن، یاد او هنگام آب خوردن، شفا در تربت اوست، اجابت دعا در تحت قبه اوست، امامت در اولاد اوست و...
اگر محور بقاء دین را در مصیبت پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهار قرار ندادند، نه از این جهت که حضرت امام حسین (ع) افضل باشد، خیر، سخن در افضل بودن نیست، سخن در این است که کیفیت شهادت امام حسین (ع) و یارانش بهگونهای است که برای تحریک عواطف و تأثیر در نفوس کاربرد زیادتری دارد، این کیفیت مظلومیت در آن درجه و با آن شرایط را هیچکدام از خاندان عصمت نداشتند و اسلام برای بقا خود، احتیاج به شهادت مظلومانه امام حسین (ع) خاندان و یاورانش داشت و از همین رهگذر است که رمز موفقیت قیام عاشورا را باید در عظمت بیتردید رهبر آن و از طرف دیگر در فساد و تباهی دشمن رودرروی سیدالشهدا یعنی یزید و بالاخره در شقاوت و مصائب و صحنههای دلخراشی که در شهادت و اسارت سیدالشهدا و خاندانش انجام گرفت، جستجو کرد.
[1] بحار ج 44 ص 269