آمیزه شدت و رحمت (تولی و تبری)
زیارتنامه های ائمه معصومین ، آمیزه سلام و لعنت است. عشق و نفرت، خواندن و راندن ....و این فرهنگ و رویکرد، تعادل رفتاری و نگرشی مؤمن را تضمین میکند.
در قرآن، پیامبر و همراهان او، اشداء علی الکفار و رحماء بینهم[1] معرفی شدهاند.
یعنی رویاروی ستم، همه خشم و بغض و شدتاند و با دوستان و همراهان، همه رحمت و لطافت .
یکی از یاران امیر مؤمنان (ع) به او گفت: «من در کنار دوستی شما، فلان کس را -نام یکی از دشمنان آن حضرت را ذکر کرد- نیز دوست دارم.» آن حضرت در جواب فرمود: «اکنون تو اعور و یکچشم هستی که تنها فضایل ما را مینگری و به ما علاقهمندی. باید چشم دیگر تو باز باشد تا به وسیله آن، رذایل دشمنان ما را نیز ببینی و به آنان بغض و کینه داشته باشی. لیکن این وضع دوام نمییابد؛ زیرا حق و باطل و نور و ظلمت در یکجا نمیگنجد. در آینده، یا هر دو چشم خویش را از دست میدهی و کور میگردی یا چشم دیگرت بینا میشود و بغض و کینه دشمنان ما را نیز به دل خواهی گرفت.»
امام صادق (ع) تبری را نشانه صداقت در محبت دانسته، فرمود: «دروغ میگوید آنکه ادعای دوستی ما را دارد و از دشمنان ما دوری نمیگزیند.»[2]
کربلا پایگاه قلبهایی است که از محبت امام حسین (ع) لبریز و از بغض و کینه دشمن سرشارند.
خاستگاه محبت و خشم آنها نیز معرفت آنهاست. امام را خوب میشناسند و به او عشق میورزند و یزید و عبیدالله و عمر سعد و پیوستگان آنها را نیز میشناسند و نفرت و بغض خویش را نسبت به راه و تفکر و باورهای آنان ابراز میدارند.
یکی از یاران امیر مؤمنان به او گفت: «من در کنار دوستی شما، فلان کس را -نام یکی از دشمنان آن حضرت را ذکر کرد- نیز دوست دارم.» آن حضرت در جواب فرمود: «اکنون تو اعور و یکچشم هستی که تنها فضایل ما را مینگری و به ما علاقهمندی...»
ولایت و محبت یاران را در آزمونهای گوناگون، میتوان یافت. از همان آغاز حرکت، چه بسیار بزرگانی بودند که بهجای نصرت، به نصیحت بسنده میکنند و امام را راهنمایی کردند که شیوهای دیگر برگزیند و اگر سازش نه، به انتظار بنشیند تا شاید راهی و چارهای پیدا شود!
اما یاران مخلص و عاشق جز سکوت و تسلیم و همدلی، شیوهای ندارند. در منزل شقوق، مردی از کوفه میآمد. امام پرسید: «اوضاع و افکار کوفه را چگونه یافتی؟» او گفت: «در مخالفت با تو، متحد و هماهنگاند.» امام فرمود: «پیش آمدها از سوی پروردگار است و آنچه خود اراده کند و صلاح بداند، انجام میدهد و خدای بزرگ هر روز در شأنی و ارادهای است.»[3]
اندکی بعد، خبر شهادت مسلم و هانی و عبدالله بن یقطر رسید و امام خطاب به یاران فرمود: «هر یک از شما که سر برگشتن دارد، برگردد. از سوی ما حقی بر گردنش نیست.»
حتی به برادران و خانواده مسلم اصرار کرد که پس از شهادت مسلم، برگردید و آنان قاطعانه و عاشقانه، اعلام وفاداری کردند و بر ایستادن تا پای مرگ تأکید کردند.
در رجزهای یاران، نفرت نسبت به آل زیاد و آل مروان فراوان است و در همان رجزها، تموج ارادت و ولایت اهلبیت (ع) و عشقورزی به اباعبدالله (ع) نیز دیده میشود.
شکوهمندترین نمونه آن، رجز حضرت عباس (ع) است که امام را مولا و سید میخواند و در نهایت عطش، در آب، با یاد امام، آب را بر آب میریزد و آنگونه که در رجز خویش میخواند، همه هستی خود را بهپای امام صادق الیقین میریزد.
«والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
و عن امام صادق الیقین
نجل النبی الطاهر الامین»[4]
و نوجوان جانباز کربلا، عمرو بن خباده، در رجز شگفت و شیرین خویش، میگوید:
«امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشیر النذیر
علی و فاطمه والداه
و هل تعلمون له من نظیر[5]؛
امیر من حسین است و چه نیکو رهبری دارم. او سرور و شادی قلب پیامبر بشیر و نذیر و پدر و مادرش، علی و فاطمه، است؛ آیا همانند او میشناسید؟!»
یاران امام حسین (ع) هنگام شهادت، تمام لذت و آرزویشان دیدار، تبسم و و بدرقه دستهای محبت او تا شهادت بود. لحظه شهادت میپرسیدند: «اوفیت یا بن رسول الله؟» و امام با لبخند رضایت، پاسخشان میگفت که: «آری! تو پیشتر به بهشت رسیدهای و ما نیز به تو خواهیم پیوست.»[6]