یکى از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفرینى و عظمت و بزرگى آن است. امام حسین علیهالسلام و یارانش به ظاهر از سوى سپاهیان یزید مورد بیاحترامی و تمسخر قرار گرفتند، درملأعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنیدند، به دست انسانهای پستى چون شمر و حرمله و عمروبنحجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زنان و فرزندان ایشان درنهایت غربت و تنهایى و با وضع دلخراشی به اسارت رفتند. به عنوان مثال وقتى سیدالشهدا (ع) و یارانش براى اقامه نماز مهیا شدند، سپاه کوفه به آنها گفتند: «نماز شما قبول نیست[1].» یعنى شما کافر شدهاید. ولى از فرداى روز عاشورا روز به روز بر عزت و عظمت سیدالشهدا (ع) و یارانش افزوده شد، بهطوری که اکنون نزدیک به 1400 سال است که حسین بن على (ع) و یارانش الگوى احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، گردیدهاند.
زمانى که حسین بن على (ع)، عَلم مبارزه با بنیامیه را برافراشت، عالمان و فقهاى فراوانى در جهان اسلام حضور داشتند؛ بر اساس نقل یعقوبى، افراد ذیل از فقهاى معروف عصر امامت اباعبدالله (ع) بودهاند: «عبداللهبنعباس، عبداللهبنعمربنخطاب، مسوربنمخرمه زهرى، سائببنیزید، عبدالرحمنبنحاطب، ابوبکربنعبدالرحمنبن حارث، سعیدبنمسیب، عروهبنزبیر، عطاءبنیسار، قاسمبنمحمدبنابىبکر، عبیدهبنقیس سلمانى، ربیعبنخثیم ثورى، زربن حُبیش، حارثبنقیس جعفى، عمروبنعتبهبن فرقد، احنفبنقیس، حارثبنعمیر زبیدى، سویدبنغفله جُعفى، عمروبنمیمون اودى، مطرفبنعبدالله شخیر، شقیقبنسلمه، عمروبنشرحبیل، عبداللهبنیزید خطمى، حارث اعور همدانى، مسروقبناجدع، علقمهبنقیس خثعمى، شریحبنحارث کندى و زیدبنوهب همدانى.»[2]
برخلاف فقهای زمان امام، یکى از مهمترین ویژگى یاران اباعبدالله (ع)، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. بگونه ای که بسیارى از مسلمانان عصر امام حسین (ع) به آن بزرگوار ارادت میورزیدند، ولى ارادت اصحاب اباعبدالله (ع) به آن حضرت، از مرز محبتهای معمولى بهمراتب فراتر رفته بود، بهگونهای که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، براى یارى ایشان از جان و مال و آبروى خویش میگذشتند؛ اما هیچیک از این فقیهان روز عاشورا در سپاه اباعبدالله (ع) حضور نداشتند. ایشان نهتنها آن حضرت را یارى نکردند، بلکه برخى از آنان، اصل حرکت حضرت بهسوی کوفه را زیر سؤال بردند؛ و برخى دیگر، ابتدا اباعبدالله (ع) را به کوفه دعوت کردند ولى بعد از آن در روز عاشورا در میدان مبارزه حاضر نشدند. برخى دیگر، همچون احنفبنقیس درخواست یارى حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل أبى الحسن، فلم نجد عندهم أیاله للملک و لا جمعاً للمال و لا مکیده فى الحرب»؛ ما فرزندان ابىالحسن على (ع) را آزمودهایم، نزد آنها نه حکمرانی یافتهایم و نه ثروت اندوختهای دیدیم و نه سیاست جنگى لازم را مشاهده کردهایم.[3]
افرادى چون طرماحبنعدى، عبداللهبنمطیع، عمربنعبدالرحمن مخزومى و عبداللهبنجعفر[4] که از دوستان و خیرخواهان آن بزرگوار بودند، بهجای همراهى با ایشان، تلاش کردند حضرت را از رفتن بهسوی عراق منصرف کنند. در عصر قیام سیدالشهدا (ع) در اثر انحرافات پدید آمده پس از رحلت پبامبر صلی الله علیه و آله و سلم، تشخیص حق از باطل و التزام به مقتضای حق، به قدرى دشوار شده بود که نهتنها عوام، بلکه خواص نیز، در درستى حرکت اباعبدالله (ع) شک نموده و یا در صورت علم به حقانیت قیام، توان یارى آن حضرت را نداشتند.
شهداى کربلا چه امتیازاتى بر شیعیان معاصر خود داشتهاند که در حمایت از آن حضرت هیچ تردیدى به خود راه نداده تا پاى جان از آن بزرگوار دفاع کردند؟
اصحاب امام حسین (ع) براى خشنودى ایشان بزرگترین ایثارها را بهآسانی انجام میدادند.
مهمترین امتیازهاى یاران حسینبنعلى (ع) نسبت به سایر مسلمانان
با اندکى تأمل در زندگانى اکثر شهداى کربلا و بررسى سوابق و سیره آنان، به خصوص با دقت در رجزهایى که در میدان نبرد میخواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست مییابیم که میتوان آنها را بهعنوان برجستهترین امتیازات یاران اباعبدالله (ع) از سایر مسلمانان و شیعیان آن روز قلمداد کرد:
1- عشق وافر به امام حسین (ع)
یکى از مهمترین ویژگى یاران اباعبدالله (ع)، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. چنان که گذشت بسیارى از مسلمانان عصر امام حسین (ع) به آن بزرگوار ارادت میورزیدند، ولى ارادت اصحاب اباعبدالله (ع) به آن حضرت، از مرز محبتهای معمولى به مراتب فراتر رفته بود، به گونهای که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، براى یارى ایشان از جان و مال و آبروى خویش میگذشتند؛ جلب رضایت آن بزرگوار، براى ایشان از همه چیز لذیذتر مینمود. براى خشنودى ایشان بزرگترین ایثارها را به آسانی انجام میدادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آنگاه که امام (ع) از آنان خواست، تاریکى شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:
سعیدبنعبدالله حنفى: «والله اگر بدانم کشته میشوم سپس زنده گردیده زنده سوزانده میشوم و سپس تکهتکه میگردم و این عمل هفتاد بار با من انجام میشود، از شما جدا نمیشوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»[5]
زهیر: «والله دوست داشتم کشته میشدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته میشدم تا جایى که هزار بار این چنین کشته میشدم تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهلبیت شما دور میگردانید!»[6]
آنگاه جمعى از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمیشویم، جانهایمان به فدایت، با گلوها و پیشانیها و دستهایمان شما را حفظ میکنیم، اگر کشته شویم [به عهدمان] وفا کردهایم.»[7]
آنان در سختترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمیاندیشیدند و همواره نگران امام حسین (ع) بودند.
طبرى مینویسد: «وقتى اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شدهاند و آنان نمیتوانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند، براى کشته شدن پیش روى حسین بر هم سبقت میگرفتند[8] .» ولى شواهد موجود نشان میدهد برخى از آنان به علت نگرانى از تنهایى حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید میکردند.
با دقت در سخنان شهداى کربلا معلوم میشود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسین (ع) شناسایى میکردند.
2- ایمان راسخ به آیندهای روشن و سعادت بخش
اطمینان به نویدهاى الهى و اعتقاد راسخ به پاداش الهى، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا علیه السلام به شمار می آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاری نایل آمده، جایگاه رفیعی در انتظارشان است. این معنا به طور مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگی راحت اخروی را به خود بشارت می داد و بدین وسیله، سختی جهاد را بر خود آسان کرده می گفت:
«الیک یانفس الی الرحمان
فأبشری بالروح و الریحان
الیوم تُجزین علی الاحسان»
ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان، تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد، آن روز (رستاخیز) به نیکی پاداش داده خواهی شد.[9]
پسرش نیز هنگام عزیمت به میدان، پدر شهید خود را چنین خطاب نمود:
یا ابتا قد صرت فی الجنان
فی قصر درّ حسن البنیان
ای پدر بی گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زیبا بنیاد منزل گزیده ای.[10]
آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان می کردند و در برابر زخم های سوزناک شمشیرها و نیزه ها و در حلقه محاصره صدها نیروی سراپا مسلح، صبر و استقامت به خرج می دادند. عبدالرحمان أرحبی، کسی که همراه مسلم نامه سیدالشهدا علیه السلام را از مکه برای کوفیان برده بود، وقتی کثرت شمشیرها و نیزه های دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن می گفت:
«صبرا علی الأسیاف والأسنّه صبرا علیها لدخول الجنه.»؛ [ای نفس [برای دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه ها بردباری کن.[11]
زیاد بن عریب پس از مدتی نبرد خدمت امام علیه السلام رسید و این شعر را خواند:
«أبشر هُدیتَ الرشدَ یاابن احمدا
فی جنه الفردوس تعلو صعدا»
مژده باد که به راه راست هدایت یافته و در بهشت فردوس مقام والایی دارم.[12]
سعد بن حنظله، که با پسرش به یاری سیدالشهدا علیه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگی ابدی نوید داده، می گفت:
«صبرا علی الاسیاف و الاسنه
صبرا علیها لدخول الجنّه
یا نفس للراحه فاجهدنه
و فی طلاب الخیر فارغبنه»
ای کسی که خواهان دخول بهشت هستی، در مقابل شمشیرها و نیزه ها خویشتن داری کن. ای نفس برای آسودگی تلاش کن و در طلب خیر راغب باش.[13]
شواهد فوق به خوبی نشان می دهد که یکی از ویژگی های بارز شهدای کربلا، یقین به حیات اخروی و اعتماد به وعده های الهی به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چیزی که در بسیاری از مردمان آن عصر یافت نمی شد. مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر می کردند و پیش از آن که درصدد تضمین سعادت اخروی باشند، در تکاپوی تأمین معاش دنیوی بودند. ابن سعد برای رسیدن به ملک ری، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمد[14] و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند.[15] در چنین فضایی، که همه چیز با معیارهای مادی سنجیده می شد، اصحاب و یاران اباعبدالله علیه السلام اعمال خود را با مقیاس های اخروی می سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتری و امتیاز بخشید.
اصحاب امام حسین (ع) هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتى یکى از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالى نکرد و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج نداد.
3- برخوردارى از معیارى صحیح براى شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهداى کربلا معلوم میشود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسین (ع) شناسایى میکردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا (ع) با دشمنان رسول اکرم (ص) و امیر مؤمنان (ع)، بیدرنگ پى به نفاق آنها میبردند. نافعبنهلال [یا هلالبننافع]، خطاب به حضرت چنین میگوید: «ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! تو خود می دانی جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله نتوانست دوستی خود را در دل همه مردم جای دهد و آنان را مطیع خود سازد. در میان مردم منافقانی بودند که به او وعده نصرت می دادند، ولی در دل مکر می کردند. با سخنانی شیرین تر از عسل پیش روی آن حضرت زبان می گشودند، ولی پشت سر ایشان با اعمالی تلخ تر از حنظل رفتار می کردند تا آن که خدای تعالی روح مقدس او را قبض کرد. پدرت علی علیه السلام نیز چنین بود؛ مردمی مردانه به یاری او برخاستند و در راه او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند،[ولی جمعی [تا زنده بود با او دشمنی و مخالفت ورزیدند تا آن که أجلش رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو نیز امروز نزد ما همان حالت را داری، هرکس عهدش را شکست و بیعتش را نقض کرد، جز به خود به دیگری ضرر نرسانید، خدا از او بی نیاز است.»[16]
سخنان نافع حاکی از آن است که وی رهبران دینی و الهی، اعم از پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام را بهترین معیار برای ارزیابی سلامت جریان های سیاسی و اجتماعی می دانست و معتقد بود برای ارزیابی خلوص افراد باید به میزان التزام عملی شان به دستورات رهبران الهی توجه نمود. از منظر نافع، ملاک نفاق تنها تناقض در گفتار و یا تهافت گفتار با نیّات باطنی نیست، بلکه یکی از روشن ترین مظاهر نفاق، تأیید زبانی در کنار مخالفت عملی با رهبران دینی جامعه می باشد. از این رو، وی وقتی پیمان شکنی عملی شیعیان کوفه با امام علیه السلام را مشاهده کرد، بدون هیچ گونه تردیدی آنان را با منافقان عصر نبوی و حکومت علوی مقایسه نمود.
عبدالله بن عمیر کلبی نیز چنین بود. وی از دوستان و محبّان امام حسین علیه السلام در کوفه بود. چندی پیش از عاشورا دید لشگری وارد نخیله پادگان نظامی کوفه شدند، مقصد آنان را پرسید، گفتند: به جنگ حسین علیه السلام ، فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله می روند. تا این جمله را شنید، فورا آنان را به مشرکان تشبیه کرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرک بجنگم، اکنون امیدوارم ثواب جنگ با این مردمی که برای کشتن پسر دختر پیامبر آماده می شوند، نزد خدای متعال از ثواب جنگ با مشرکان کم تر نباشد[17]». به دنبال این سخن، خود و همسرش شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسید.[18]
از ویژگی های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام می سنجیدند. وقتی می دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولی در عمل علیه ولایت حرکت می کنند، نفاقشان را کشف می کردند، و به نیرنگ و خبث طینت شان پی می بردند. از این رو می بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو[یا عمر] بن جناده، در رجزهای خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف می کند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاسته اند:
و الیوم تخضب من دماء اراذل
رفضوا القرآن لنصره الاشرار
والله ربّی لا ازال مضاربا
فی الفاسقین بمرهف بتّار(41)
امروز از خون کسانی که برای یاری اشرار، قرآن را کنار زده اند رنگین می شود، قسم به خدا (پروردگارم)، پیوسته فاسقان را با شمشیری تیز و برّان می زنم.
4- دشمنى با دشمنان امام حسین (ع)
از دیگر ویژگیهای بارز و ممتاز یاران امام حسین (ع) دشمنى با دشمنان اهلبیت (ع) بود. آنان بر خلاف مردمان معاصر خود که به راحتى با دشمنان دین و امامشان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه میکردند و به اصطلاح امروزیها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهى با بنیامیه نشدند. آنان همه چیز را بر اساس مدارا و محبت تفسیر نمیکردند، بلکه در کنار محبت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنى میورزیدند و به آن حضرت میگفتند: «إنّا على نیّاتنا و بصائرنا نوالى من والاک و نعادى من عاداک»؛ ما قلبا و بر اساس بصیرت خود، کسى را که شما دوست داشته باشید، دوست داریم و با کسى که شما او را دشمن بدارید، دشمنى میورزیم.
این خصلت بارز اصحاب امام حسین (ع) موجب شد که آنان هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتى یکى از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالى نکند و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج ندهد و همین امر باعث شد آنان در عین شکست ظاهرى، سربلند و مفتخر گردیده، آوازه عزتشان در کران تا کران عالم طنین افکن گردید.