یکی از سؤالاتی که همواره در طول تاریخ ذهن افراد بسیاری را درگیر خودکرده است، آن است که چرا خداوند امکان تسلط دشمنان خدا را بر اولیا و بزرگان دین فراهم کرده است. شخصی همین سؤال را از حسین بن روح سومین نایب از چهار نایب خاصه امام زمان (ع) پرسید و ایشان به شکل زیر پاسخ داد.

شیخ صدوق ابن‌بابویه از محمد بن ابراهیم طالقانى نقل مى‏ کند که گفت: من با گروهى نزد شیخ ابوالقاسم حسین بن- روح‏ رضی‌الله‌عنه بودم که مردى برخاست و به او گفت: من پرسشى از شما دارم.

- از هر چه می‌خواهی بپرس.
- بفرمایید آیا حسین بن علی -علیه‌السلام- ولی خدا بود؟
-آرى.
- بفرمایید مگر قاتل او- لعنه‌الله‌علیه- دشمن خدا نبود؟
- آرى.
آیا جایز است که خداوند عزّ و جلّ دشمن خود را بر اولیاء خودش مسلط سازد؟

 

پیامبرانی از جنس خود مردم

جناب حسین بن روح چنین پاسخ داد:

«به جوابى که مى ‏دهم خوب گوش کن، این را بدان که خداى تعالى نه به‌صورت مشاهده حضوری با مردم صحبت مى ‏کند و نه به‌ صورت شفاهی با ایشان سخن مى‏ گوید، بلکه خداوند عزّ‌و‌جلّ پیامبرانی از جنس خودشان بر آن‌ها مبعوث میفرماید که همچون آن‌ها بشرند و اگر پیامبرانی از غیر جنس و نوع آن‌ها مبعوث مى‏ کرد از آن‌ها دوری می‌ کردند و کلامشان را نمى‏ پذیرفتند و چون پیامبرانی از جنس آنان به نزد آنان آمدند و مانند آن‌ها طعام مى‏ خوردند و در بازارها راه مى ‏رفتند، می‌گفتند: شما بشرى مانند ما هستید و کلام شما را نمى‏ پذیریم مگر آنکه معجزه‏ اى بیاورید که ما از آوردن شبیه آن عاجز باشیم آنگاه می‌فهمیم که شما را برای کارى اختصاص داده‏ اند که ما بر انجام آن توانا نیستیم.»

 

ذکر معجزات پیامبران برای باور مردم

«آنگاه خداى تعالى براى آنان معجزاتى قرارداد که خلایق از انجام آن ناتوان بودند، یکى از آنان (حضرت نوح (ع)) پس از انذار و برطرف ساختن عذر و بهانه طوفان آورد و همه‌ی طاغیان و متمرّدان غرق شدند و دیگرى (حضرت ابراهیم (ع)) را در آتش افکندند و آتش بر او سرد و سلامت شد و براى دیگرى (حضرت صالح (ع)) از سنگ سخت ناقه‌ای بیرون آورد و از پستانش شیر جارى ساخت و براى دیگرى (حضرت موسی (ع)) دریا را شکافت و از سنگ، چشمه‏ رها جارى ساخت و عصاى خشک‏ او را اژدهایى قرارداد که سحر آنان را بلعید و دیگرى (حضرت عیسی (ع)) کور و پیس را شفا داد و مردگان را به اذن خداوند زنده کرد و به مردم خبر داد که در خانه ‏هایشان چه مى ‏خورند و چه ذخیره مى‏ کنند و براى دیگرى (حضرت محمد (ص)) شقّ القمر شد و چهارپایانی مثل شتر و گرگ و غیر ذلک با وى سخن گفتند.»

 

پیامبران؛ گاهی غالب و گاهی مغلوب

«و چون این کارها را کردند و مردم امّتشان در کار آنان عاجز شدند و نتوانستند کارى مانند ایشان انجام دهند؛ خداى تعالى پیامبران را باوجود این قدرت‌ها و معجزات از روى لطف و از سر حکمت گاهى غالب و گاهى مغلوب و زمانى قاهر و زمانى دیگر مقهور ساخت و اگر این‌طور بود که آنان را در جمیع احوال غالب و قاهر قرار مى‏ داد و مبتلا و خوار نمى ‏ساخت مردم آنان را به‌جای خداى تعالى مى ‏پرستیدند و فضیلت صبرشان در برابر بلا و محنت و امتحان شناخته نمى ‏شد ولى خداى تعالى اوضاع‌واحوال آنان را مانند احوال سایرین قرارداد تا در حال محنت و آشوب، صابر و به هنگام عافیت و پیروزى بر دشمن، شاکر و در جمیع احوالشان متواضع باشند و گردن کشی و تکبّر نکنند و خداوند این‌گونه عمل کرد تا بندگان بدانند پیامبران نیز خدایى‏ دارند که خالق و مدبّر آن‌هاست و او را بپرستند و از رسولان او اطاعت کنند و حجّت خدا بر کسى که درباره آنان از حدّ درگذرد و براى آنان ادّعاى ربوبیت کند یا دشمنی و مخالفت و عصیان ورزد و منکر تعالیم و دستورات رسولان و انبیاء گردد، ثابت و تمام گردد و «تا آن‌که [به گمراهى‏] هلاک مى ‏شود به حجّتى روشن هلاک شود و آن‌که [به هدایت‏] زنده مى‏ ماند به حجّتى روشن زنده بماند»[1]»

 

آیا حسین بن روح از جانب خود سخن گفت؟

محمد بن ابراهیم بن اسحاق رضی‌الله‌عنه گوید: فرداى آن روز نزد شیخ ابوالقاسم ابن روح بازگشتم و در دل مى‏ گفتم: آیا فکر نمى‏ کنى آنچه دیروز گفته از پیش خود گفته باشد؟ در همین افکار بودم که شیخ شروع به صحبت کرد و گفت: 
«اى محمد بن ابراهیم، چنانچه از آسمان بر زمین فروافتم و پرندگان مرا بربایند و یا طوفان مرا در درّه عمیقى افکند نزد من بسیار محبوب‌تر است از اینکه در دین خداوند به رأى و نظر خود یا از پیش خود سخنى گویم، بلکه کلام من برگرفته از اصل و مسموع از حضرت حجّت صلوات الله و سلامه علیه است.[2]»