به خواست پدر، چند قدمی پیش چشمانش گام برمیدارد و از شباهت بیحدش به حیدر علیهالسلام، حسین (ع) گویا به پدر مینگرد. آه از این نگاه آخرین و آنگاه راهی میدان نابرابر نبرد میشود. تو گویی علی (ع) است که به کندن خیبر آمده و حرامیان را گروهگروه به جهنم روانه میکند.
اینک در نزد این قوم دیوسیرت جرمی بزرگتر از نوه علی (ع) بودن نیست و الماس پارههای سرخِ پراکنده در این وادی خون، تکثیر علی (ع) است اما ارباً ارباً.
پسر خون خدا فدای خون خدا شد و باد، عطر گلبرگهای رها شده در صحرا را تا خیمهگاه برد و مرواریدهای اشک خواهران و عمهها به گونههای سوخته، غلطان گشت. او در میدان به زمین افتاد و پدر در کنار خیمهها.
چشم من تار شده یا تو مکرر شدهای؟
این دل پدر است که همچون بدن پسر، پارهپاره شده.
کدام توان، اینک به مدد زانوان پدر خواهد آمد و کدام یاور، باقی مانده تا به یاریاش بشتابد و داغ سنگین جوان را به او تسلیت دهد؟ جوانان بنیهاشم بشتابید که حسین (ع) را یارای بلند کردن این گل پرپر نیست.
چه کسی این خانواده طوفانزده را تسکینی دوباره خواهد بخشید؟
چشمهای نگران سکینه سلاماللهعلیها دیگر هرگز جمال دلارای برادر را نخواهد دید و آینه لرزان نگاهش همواره خیس خواهد بود.
راستی برای نماز شام غریبان حرم، چه کسی اذان خواهد گفت؟
آتش این داغ جگرسوز، دل هفتآسمان را سوزاند و زمین و زمان را گریاند.
خوب گوش کن این زمزمهجانسوز پدری دلسوخته و داغدار بر بالین پسر است که «بعد از تو خاک بر سر دنیا باد.»
آری دنیای بدون علی (ع) به خاک هم نمیارزد.
بعد از تو فصل فصل دلم بیقرار شد
بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد
شیخ عباس قمی توی نفسالمهمومش گفته است: «من به مأخذی دست نیافتم که دال بر آمدن لیلا به کربلا باشد». بهتر هم که سندی نیست. لااقل دل آدم ذرهای خوش میشود به اینکه مادرش نیامده بود. همان چند کلمه از «رباب» هم که توی مقاتل آمده قلب آدم را آتش میزند. حجم مصیبت امام هم عظیمتر بود اگر لیلا توی خیام حاضر بود. اگر چشمهای نگرانش عرصهی قتال را میپایید. و اگر راست گفته باشند راویها که «فقطعوه بالسیوف ارباً ارباً» باید دعا کرد این وصفها را مادر نشنیده باشد. همان «علی الدنیا بعدک العفا» گفتنِ پدر بس است برای تصور سنگینی مصیبت «علی». همان گذاشتن صورت روی صورت علی... توی آن صحرا، بانویی اما بود که بلد بود بار مصیبت همهی مادرها را یکتنه به دوش بکشد. سیدابن طاووس از راوی نقل میکند که بعد شهادت علی، بانویی از خیمهها بیرون آمد در حالیکه داشت صدا میزد: «یا حبیباه! یا بن اخاه!»..