ادامه مقاله: کودک شیرخوار امام حسین (ع) را هم کشتند / قسمت اول

قول سوم: که مشهور بین گویندگان و اهل قلم است و به نظر می‌آید اصح اقوال باشد و سید بن طاووس معتقد است که اقوال قبل با عقل درست نمی‌آید و چنین می‌گوید: زیرا امام (ع) در هنگام جنگ در آخرین لحظات عمرش که دشمن هم در حال تعقیب آن حضرت است بعید به نظر می‌آید که در این وقت حساس و سرنوشت ساز جلو خیمه‌ها تشریف بیاورد تا فرزند شیرخواره خود را بگیرد و ببیند [1] و یا به قول اول چطور ممکن است در آن هیاهوی جنگ و حمله دشمن و گرمای طاقت‌فرسا امام (ع) بیرون خیمه بنشیند و شیرخواره را در دامان گذارد و هر آن احتمال می‌داد که او را تیرباران کنند! لذا این اقوال خیلی بعید به نظر می‌آید، بر همین اساس، سیدبن‌طاووس این قول بعدی را تقویت می‌کند: امام (ع) موقعی که عازم نبرد با دشمن بود خواهرش زینب کبری سلام الله علیها شیرخواره را بیرون آورد و به برادر داد گفت:

یا أخی هذا وَلدُک له ثلاثه أیام ما ذاق الماء، فاطلب له شربۀَ ماءٍ؛ [2]

ای برادر، این فرزند شیرخوارت سه روز است آب نیاشامیده برایش شربتی و آب طلب کن.

امام -ع- طفل را گرفت و روی دست گذاشت و دشمن را مخاطب قرارداد و فرمود:

یا قوم قَتَلتُم شِیعتی و أهل بیتی و قد بَقیِ هذا الطفلُ یتَلَظَّی عَطَشاً، فاسقوه شربهً مِن الماء؛

ای قوم، شما شیعیان و اهل بیت مرا کشتید و تنها این طفل باقی مانده، آن‌هم از شدت تشنگی (مانند ماهی) تلظّی می‌کند. (دهان باز می‌کند و می‌بندد و در حال جان دادن است) به او جرعۀ آبی بنوشانید.

امام -ع - در همین حال که با آن قوم سیه روی سخن می‌گفت تیری آمد و گلوی او را درید و شیرخواره به شهادت رسید. [3]

از ابو مخنف نقل شده که: آن کس که تیر را رها کرد، حرمله کاهل اسدی بود.

در برخی دیگر از مقاتل آمده است: امام (ع) وقتی کودک را جلو لشکر آورد تا برای او آب طلب کند چنین فرمود:

یا قوم، إن لم تَرحُمونی فارحَموا هذا الطفل؛

ای مردم، اگر به من رحم نمی‌کنید به این کودک شیرخوار رحم کنید.

ناگهان تیری رها شد و گلوی طفل را درید.

امام -ع - چون این منظره دید عرضه داشت:

اللهم احکُم بَینَنا و بینَ قومٍ دَعوُنا لِیَنصُرونا، فَقَتَلُونا؛ [4]

بار خدایا بین ما و بین این قومی که ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند اما دست به کشتار ما زدند خودت حکم نما.

پس از آن‌که طفل به شهادت رسید امام (ع) قنداق غرقه به خون او را به کنار خیمه‎ها آورد و با غلاف شمشیر قبر کوچک حفر کرد و او را با همان حالت به خاک سپرد.

و به قولی امام چنین فرمود:

یا قوم لقد جَفَّ اللبن فی ثدی اُمّه؛ - فبینما هو یخاطبهم اذ أتاه سهم مسموم من ظالم غشوم و هو حرمله بن کاهل الاسدی، فذبح الطفل من الورید الی الورید أو من الاذن الی الاذن فجعل الحسین یتلقّی الدم حتی امتلأت کفّه ورمی به الی السماء؛ [5]

ای مردم! شیر در سینه مادرش خشک شده؛ - در همین حال که حضرت با آنان سخن می‎گفت تیری شوم از سوی ظالمی وحشی «حرمل‌بن‌کاهل اسدی« آمد و رگ تا رگ یا گوش تا گوش – گلوی – علی‌اصغر را برید؛ سپس امام (ع) کف دست خود را از خون گلوی او پر کرد و به آسمان فشاند.

در این موقع بود که ندایی از آسمان شنیده شد:

دَعهُ یا حُسین فإنّ لَه مُرضِعاً فی الجنۀ؛

ای حسین، طفل را واگذار همانا برای او در بهشت شیردهنده‌ای است.

پس از آن‌که طفل به شهادت رسید امام (ع) قنداق غرقه به خون او را به کنار خیمه‎ها آورد و با غلاف شمشیر قبر کوچک حفر کرد و او را با همان حالت به خاک سپرد. [6]

در برخی از مقاتل آمده حضرت بر او نماز گزارد [7] سپس او را به خاک سپرد. [8]

سلام امام (ع) در زیارت ناحیه مقدسه بر این شیرخواره سیدالشهدا (ع چنین است:

السلام علی عبدالله‌بن‌الحسین، الطفل الرضیع، المرمیّ الصریع، المتشحَّط دماُّ، المُصعَّدِ دَمُه فِی السماء، المذبوحِ بِالسهم فی حِجر أبیه، لَعَن الله رامیه حرمله‌بنَ‌کاهِل الأسدی؛ [9]

سلام بر عبدالله پسر حسین کودک شیرخواره که با تیر غرق خون شد خون او به آسمان رفت و گلویش به تیر در حالی که در دامان پدرش بود دریده شد، خداوند تیرانداز او را که حرمله کاهل است لعنت کند.

رباب، مادرِ علی‌اصغر (همسر امام حسین ع)

رباب دختر امرء القیس همسر امام حسین (ع) است که دو فرزند از امام (ع) آورد:

علی‌اصغر و سکینه.

رباب زن بسیار با شخصیت و با فضیلتی بود و امام حسین (ع) بسیار به او علاقه‌مند بود و منزلت والایی برای قائل بود. [10]

او در حادثه کربلا حضور داشت و شاهد پرپر شدن شیرخواره‌اش در روز عاشورا بود و در میان اسیران به کوفه و از آنجا به شام برده شد و با قافله کربلا در بازگشت به مدینه همواره در غم و اندوه حسین (ع) می‌نالید و می‌گریست.

برخی از مورخان گفته‌اند: او پس از شام به مدینه آمد و بسیاری از اشراف قریش به خواستگاری او آمدند، اما رباب نپذیرفت و می‌گفت: هرگز پس از فرزند رسول خدا (ع) همسری فرزند دیگری را نخواهم پذیرفت. وی تا یک سال هم چنان می‌گریست و از زیر آسمان به زیر سقفی نمی‌رفت تا از شدت گریه و اندوه پس از یک سال درگذشت. [11]

برخی دیگر از مورخان گفته‌اند: رباب پس از مراجعت از شام با اذن امام (ع) تا یک سال در کربلا ماند و پس از آن به مدینه رفت و از شدت اندوه درگذشت. [12]

 

برگرفته از کتاب اصحاب امام حسین علیه السلام