این ساعتهای آخر زیاد حواسش به زمین نبود.
نگاهش را از آسمان بر نمیداشت.
او دیگر زمینی نبود.
او 25 سال بود که زمینی نبود.
ولی قبل از آن،
آن 9 سال رویایی،
در کنار فاطمه سلاماللهعلیها،
زمین، بلندتر و وسیعتر از آسمان بود.
برای علی علیهالسلام، دنیا مساوی بود با فاطمه (س).
و بعد از او دنیای علی (ع) تمام شد.
و حالا بعد از 25 سال لحظهشماری،
تحمل زخمی کهنه و انتظار،
مردی به نام ابن ملجم آمده بود و با شمشیرش مرهمی گذاشته بود بر زخمهای علی (ع).
و آن زهری که توان شمشیر ابن ملجم، برای کشتن هر موجود زندهای را چند برابر کرده بود،
دردهای علی (ع) را میکاست!
و حالا علی (ع) بدون هیچ نگرانی میرود تا دوباره یاد آن 9 سال را با لیلهالقدر خود، یعنی فاطمه (س) زنده کند.
بدون هیچ نگرانی؟ صبر کن!
زینب (س)...
زینب (س)، تنها نگرانی پدر بود
و عباس (ع) این تنها نگرانی را برطرف میکرد.
کاش عباس (ع) بماند برای زینب (س).
برای همیشه...
اسم متن عالیه