بخش اول: آثار و برکات فردى سیدالشهدا
1- چراغ هدایت و کشتى نجات
من آن نورم که در شبهای تاریک
چراغ رهنماى کاروانم
در این دریا منم آن ناخدایى
که کشتى را به ساحل مىرسانم
روایت شده که امام حسین (ع) فرمود: «خدمت رسول خدا (ص ) شرفیاب شدم درحالیکه ابى بن کعب هم آنجا بود. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: مرحبا به تو، اى اباعبدالله، اى زینت آسمانها و زمین. ابى گفت: چگونه او زینت آسمانها و زمین است درصورتیکه کسى غیر از تو چنین نیست؟ حضرت فرمود: اى ابى، قسم به کسى که مرا بهحق به نبوت مبعوث کرد، حسین بن على در آسمان بزرگتر از روى زمین است، و همانا برطرف راست عرش الهى نوشته شده است که او چراغ هدایت و کشتى نجات است».1
یکى از برکات فردى حضرت سیدالشهدا این است که او «چراغ هدایت» و «کشتى نجات» است. اگرچه همه پیامبران و امامان چراغها و انوار هدایت و کشتیهای نجات و رهاییاند، چنانکه پیامبر اسلام ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ فرمود: «انما مثل اهل بیتى فیکم کمثل سفینه نوح من دخلها نجا، و من تخلف عنها هلک».2
همانا خاندان و اهلبیت من در میان شما مانند کشتی نوح است که هر کس داخل آن شود نجات پیداکرده و هرکس که از آن تخلف کند هلاک خواهد شد.
اما کشتى نجات حسین (ع)حرکتش بر امواج توفنده و گسترده دریا، سریعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحلهای نجات آسانتر بوده و دایره بهرهورى و استفاده از نور مشعل وجود حسین (ع)وسیعتر است.
در آن زمانى که امواج بلند و سهمگین فساد و گناه بر پیکره نیمهجان جامعه اسلامى، و جانودل مسلمانان، تازیانه مرگ میزد و گرداب حوادث و توطئهها و پلیدیها، خفتگان در بستر غفلت را بىرحمانه به قعر تاریکى و تباهى میکشید، این حسین بود که با قیام و نهضت الهى خود و شهادت و اسارت اهلبیت خویش، گرفتاران در این اوضاع خطرناک را از دریاى پرتلاطم ساخته شده به دست فتنه گر «بنیامیه» نجات بخشید و با کشتى رهایى خود، این خفتگان و غافلان و گرفتاران را به ساحل نجات رهنمون نمود.
آرى، حسین (ع) «مصباح الهدى» است تا در این ظلمتکده خاک، دلیل و راهنماى راه باشد؛ و «سفینه النجاه» است تا در اقیانوس متلاطم فتنهها و ضلالتها، غرقشدگان را که کشتیشکسته بودند، فریادرس باشد.
اى که مصباح هدایت هستى و فلک نجات
از چه با این اشکها ایجاد طوفان میکنی؟
زنده در قبر دل ما بدن کشته تو است
جان مایى و ترا قبر حقیقت دل ماست
2- محبت مکنون
ازجمله احادیث نبوى که درواقع بیانگر تأثیرپذیری معنوى مردم از وجود مبارک سیدالشهدا (ع)است، حدیثى است که فرمود:
«ان للحسین محبه مکنونه فى قلوب المؤمنین».3
در کانون دلهای مؤمنین، محبتى نهفته و ویژه نسبت به حسین وجود دارد.
کیست که نام حسین (ع) را بشنود و فردى از افراد بشر یا تنى از اولاد انسان باشد و حالت انقلاب و انکسار و دلباختگى براى او فراهم نشود؟ محبت حسین (ع) دلها را به التهاب درآورده و جگرها را گداخته و مذاب مىسازد، و شورش دل و آتش درون را به ریزش قطرات اشک از دیدگان، آشکارا و عیان مىکند.
در کجاى دنیا دیده میشود که شیعه و دوستدار حسین در آنجا باشد و اقامه عزاى حسینى نکند؟ کیست که پس از دادن عزیزترین محبوب و مطلوب خود به اندک فاصله و مختصر وقت و گذشتن کمتر زمانى، آن مصیبت را فراموش نکند؛ جز مصیبت حسین (ع)که با این همه طول زمان و گذشتن قرنها، روزبهروز این مصیبت تازهتر و شور و شرارهاش بیشتر و بلندتر مىگردد؟ آیا نه این، جذبه عشق و علاقه و تأثیر محبت و فرط دلبستگی و دلباختگى علاقهمندان نسبت به آن امام محبوب است؟
و ایبسا، نامحرمان در برابر عظمت و جلالت حسینى تسلیم شده و به تواضع و تکریم در مقابل نام مبارک حسین و جلال و مقام او قد خویش به تعظیم و تسلیم خم نموده و به دین و آیین حسینى گراییده و از اکسیر محبت او مس خود را طلاى ناب و زر خالص مىگردانند.
بهراستی، سنت الهى چنین بوده که محبت امامى که مسیر تاریخ را عوض کرده و دین الهى را نجات میبخشد بهگونهای خاص در دلوجان مسلمین و مؤمنین قرار گیرد، حتى کسانى که مقابل حسین (ع) قرار گرفتند به قول فرزدق: «دلهایشان با او بود، اگرچه براثر دنیاپرستی شمشیرهایشان بر روى او کشیده شد». چه رسد به مؤمنینى که عشق و محبت او با گل آنان سرشته شده است.
حتى محبت حسین (ع) در دلوجان رسول اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ نیز ریشه دوانیده بود؛ بهطوری که میفرمود: «هرگاه که به فرزندم حسین مىنگرم، گرسنگى و اندوه از وجودم رخت برمیبندد».4 و نیز میفرمود: «بار خدایا، من حسین را دوست دارم و آنان که دوستدار او هستند نیز دوست دارم».5
راه حسین(ع) راه دل است، و هرگاه عاشقى به دل توجه کند، او را پیدا مىکند. لذا در برخى روایات وارد است که: «قبر او در دلهای دوستداران اوست».
سلام از دور و از نزدیک بهر او بود یکسان
بلى قبر شریف او دل اهل یقین باشد
آرى، دل مؤمن جایگاه تابش نور پرفروغ و احیاگر حسین است. و هرگاه عشق و محبت فراتر از آفاق ظاهرى و مادى باشد، رنگ ابدیت به خود مىگیرد؛ زیرا پیوند این محبت در حریم حب خدا بوده است و بقاى آن به بقاى فیض ذات سرمدى، جاودانه است، که گفتهاند:
این محبت از محبتها جداست
حب محبوب خدا حب خداست.
شاهى که نه سپهر از او برقرار شد
ماهى که مهر و ماه از او کسب نور کرد
3- سیدالشهدا (ع) پدر امامان نه گانه
یکى دیگر از برکات فردى سیدالشهدا (ع) که از ارزش معنوى بسیارى برخوردار است، این است که نه امام معصوم بعد از او از فرزندان گرامى آن حضرت مىباشند، و نسل امامان به برکت وجود او ادامه یافت. چنانکه از امام باقر و امام صادق (ع)روایت شده است که فرمودند: «خداوند عوض قتل امام حسین ـ(ع) چهار ویژگى به آن حضرت عطا فرموده است: اول: امامت را در ذریه او قرار داده است؛ دوم: شفا را در تربت آن جناب قرار داده؛ سوم: کنار و زیر قبه او دعا مستجاب است؛ چهارم: ایام زیارتکنندگان او از عمرشان حساب نمىشود».6
از طرفى در روایات بر این امر تصریح شده که على بن الحسین (ع) بعد از پدر به امامت رسیده است. چنانکه عبدالله بن عتبه روایت کرده: خدمت امام حسین (ع) بودم که پسر کوچکترش «على» وارد شد. (یعنى حضرت سجاد (ع) که از علیاکبر کوچکتر بوده است. و این واقعه قبل از تولد على اصغر است). تا آنجا که مىگوید: عرض کردم: اگر آن امرى که از آن به خدا پناه مىبرم اتفاق افتاد، به چه کسى رجوع کنیم؟ (یعنى امام بعد از شما کیست؟) فرمود: به این پسرم: على، او امام و پدر امامان است...»7
روایت در این زمینه زیادتر از آن است که در این مختصر بدانها پرداخته شود؛ ضمن اینکه ادامه امامت از ذریه امام حسین به خاطر مشهور بودن آن، نیازى به استدلال روایى بیشتر ازآنچه ذکر شده، ندارد.
بارى، استمرار خط مستقیم و هدایتگر امامت به برکت وجود مقدس سیدالشهدا (ع) است، و این از بزرگترین برکتهای فردى و معنوى آن حضرت است.
او شفیع است این جهان و آن جهان
این جهان در دین و آنجا در جنان
4- شفاعت
یکى دیگر از آثار و برکات فردى سیدالشهدا که در نزد شیعیان اهمیت و جایگاهى خاص دارد، شفاعت در آخرت است.
شفاعت از ماده «شفع» به معنى ضمیمه کردن چیزى به همانند اوست، و ازاینجا روشن میشود که باید نوعى شباهت و همانندى در میان آن دو بوده باشد، هرچند تفاوتهایی نیز در میان آنها دیده شود. به همین دلیل، شفاعت به مفهوم قرآنى آن بدین معنى است که: انسان گناهکار به خاطر پارهاى از جنبههاى مثبت (مانند ایمان یا انجام بعضى از اعمال شایسته) شباهتى با اولیاى الهى پیدا کند و آنها با عنایت و کمکهاى خود، او را بهسوی کمال سوق دهند و از پیشگاه خدا تقاضاى عفو کند. و به تعبیر دیگر حقیقت شفاعت، قرار گرفتن موجودى قویتر و برتر، در کنار موجودى ضعیفتر، و یاریرساندن به او براى پیمودن مراتب کمال است.
شفاعت در جوامع انسانى غالباً همان پارتیبازی و استفاده از رابطه است؛ اما شفاعت موردنظر در قرآن کریم و روایات اسلامى، متوجه شایستگىهاى افراد است نه روابط شخصى بین شفاعت کننده و شفاعت شونده.
شفاعت اقسامى دارد که برخى از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهى وجود ندارد، ولى برخى صحیح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است، ولى شفاعت صحیح حافظ و تأییدکننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسى بخواهد از راه پارتیبازی جلوى اجراى قانون را بگیرد. برحسب چنین تصوراتى از شفاعت، مجرم برخلاف خواست قانونگذار و برخلاف هدف قوانین اقدام مىکند و از راه توسل به پارتى بر اراده قانونگذار و هدف قانون چیره مىگردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیرممکن. ایرادهایى که بر شفاعت مىشود، بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفى فرموده است.
شفاعت صحیح، نوعى دیگر از شفاعت است که در آن نه استثنا و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحاً تأکید کرده است که این نیز بر دو قسم است:
1- شفاعت «رهبرى» یا شفاعت «عمل»؛
2- شفاعت «مغفرت» یا شفاعت «فضل».
نوع اول شامل نجات از عذاب و نیل به حسنات و حتى بالا رفتن درجات است، و نوع دوم شفاعتى است که تأثیر آن در از بین بردن عذاب و در مغفرت گناهان است، و حداکثر ممکن است سبب وصول به حسنات و ثوابها هم بشود ولى بالابرنده درجه شخص نخواهد بود.
با توجه به آنچه بهطور اجمال در خصوص شفاعت گفته شد، لازم به ذکر است که یکى از شفاعت کنندگان از اهلبیت، حضرت سیدالشهدا است، ولى آن حضرت شفیع کسانى است که از مکتب او هدایت یافتهاند، نه شفیع کسانى که مکتبش را وسیله گمراهى ساختهاند.
قرآن و مکتب حسینى ریسمانهایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگونبختی به اوج سعادت بالا برند: یکى «حبل من الله» و دومى «حبل من الناس» است؛ ولى اگر کسى از این دو حبل الهى سوءاستفاده نمود، جرم از ریسمان نیست؛ علت این است که او در سر سوداى بالا رفتن نداشته است، و البته چنین مردمى بهوسیله قرآن و مکتب حسینى به قعر دوزخ برده مىشوند.8
شفاعت به معنى وسیع کلمه، در هر سه عالم (دنیا، برزخ و آخرت) صورت مىپذیرد، هرچند محل اصلى شفاعت و آثار مهم آن در قیامت و براى نجات از عذاب دوزخ است؛ ازاینرو سیدالشهدا هم در دنیا، هم در برزخ و هم در آخرت شفیع دوستداران و شیعیان حقیقىاش بوده و خواهد بود.
چنانکه در روایتى از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: «براى ما شفاعت است و براى دوستان ما نیز شفاعت است».9 و در روایتى دیگر آمده است: «شافعان امامان هستند و دوستان مؤمناند». 10
و معلوم است که امام حسین (ع) یکى از امامان معصوم بوده که در قیامت و محشر کبرا از شیعیان و دوستانش شفاعت میکند؛ بهطوریکه یکى از روایان گوید: روایتى از قول ابیعبدالله الحسین (ع) به من رسیده بود که آقا فرموده است: «هر کس پس از مرگ من مرا زیارت کند، پس از مرگش من هم او را زیارت مینمایم». این روایت در ذهن من بود، تا اینکه شبى در عالم واقع ابیعبدالله الحسین (ع) را دیدم، گفتم: آقا این روایت درست است و از شماست ؟ «قال: نعم، و لو کان فى النار اخرجته منها» فرمود: آرى، هرچند در آتش باشد او را بیرون میآورم. عرض کردم: آیا از این به بعد این روایت را بدون واسطه از خود شما نقل نمایم؟ فرمود: آرى.11
به محشر که کسى نیست غمخوار کس
شفیع محبان، حسین است و بس
ترا ز باب حسینى برند جانب جنت
ترا که عاشق اویى، ترا که شیعه اویى*
5- دوستداران حسین و دوستان دوستداران او بهشتىاند.
یکى دیگر از آثار و برکات فردى سیدالشهدا که در سراى دیگر ظهور کرده و جلوه نمایى مىکند، بهشتى شدن دوستداران و حتى دوستان و دوستداران آن حضرت است. چنانکه حذیفه بن یمان گوید: رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ را دیدم که دست حسین بن على (ع) را در دست خود گرفته بود و مىفرمود:
«یا ایها الناس، هذا الحسین بن على فاعرفوه، فو الذى بیده، انه لفى الجنه، و محبه فى الجنه، و محبى محبیه فى الجنه».12
اى مردم، این حسین بن على است، او را بشناسید؛ سوگند به آن خدایى که جانم به دست اوست، بهراستی او در بهشت است، و دوستدار او نیز در بهشت است، و دوستدار دوستدار او نیز در بهشت است.
و از امام موسى بن جعفر (ع) روایت شده که فرمود:
«رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ دست حسن و حسین (ع) را گرفت و فرمود:
«هر کس این دو پسر و پدر و مادر آنان را دوست داشته باشد، روز قیامت در درجه من با من خواهد بود».13
و نیز رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ فرمود: «آگاه باشید، همانا حسین (ع) درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنى کند خدا بوى بهشت را بر او حرام مىکند».14
و معلوم است که این مقام عظیم تنها با محبت ظاهرى حاصل نمىشود، بلکه مقصود، محبت خاصى است که مخصوص کسانى است که در درجات بالاى ایمان هستند. اگرچه دوستى و محبت امامان معصوم و امام حسین (ع) ثمربخش است ولى احراز مقام والاى معیت با رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ در بهشت برین، محبتى فراتر از ظاهر مىطلبد.
بخش دوم: آثار و برکات اخلاقى - تربیتى سیدالشهدا
1- ایجاد اخلاق جدید در جامعه مسلمین
اگر دیدى که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینى گناه است
یکى از آثار و برکات سیدالشهدا در بعد اخلاقى-تربیتى این است که قیام او باعث گردید در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جدید بلندنظرانه پدید آید و نظر انسان را به زندگى خود و دیگران دگرگون سازد تا بتواند بدینوسیله جامعه را اصلاح نماید؛ و بهعبارتدیگر، با خودسازى به دیگر سازى نیز بپردازد.
آرى، در آن زمانى که بنیاد روانى و اخلاقى مردم درهمریخته و ویران شده بود و این ویرانى شامل رهبران مسلمین و بزرگان آنان نیز شده بود و با اخلاق و شیوهاى وحشتناک زندگى مىکردند، امام حسین (ع) یگانه درمان آن حالت بیمارگونه را که در مجتمع مسلمانان موردقبول واقع شده بود، در قیام آشکار و فریاد در آن سکوت مرگبار دید. لذا آن حضرت با خون پاک خود و فرزندان ویارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاریخى، حتى شمشیر و عمامه جدش، رسول خدا -صلیاللهعلیهوآلهوسلم-، وارد مبارزه گردید تا همه روزنهها و راههای توجیه را فروبندد.
سیدالشهدا (ع) نیک دریافته بود که وجدان شکستخورده و اخلاق پست امت را نمىتوان بهوسیله رویارویى ساده دگرگون ساخت، ازاینرو با قیام و شهادت خویش دیرى نپایید که اخلاق هزیمت و فرار را به نیرویى عظیم درآورد و اخلاق جدیدى بهجای آن جایگزین نمود. بهراستی شهادت حسین بن على (ع) تأثیر ژرف و شگرفى بر شیعیان ساکن و ساکت بهجاى گذاشت، و سرنوشت غمانگیز نواده پیامبر اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بههمریخت.
در اثر قیام و شهادت امام حسین (ع) موجى در روح مسلمین به وجود آمد، حمیت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد، و احساسات بردگى و اسارتى که از اواخر حکومت عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حکمفرما بود، تضعیف شد و ترس آنها را فروریخت. خلاصه، اباعبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصیت داد.
کربلا و قیام سیدالشهدا (ع) نمایشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و این اخلاق را نه به زبان که در عمل به خون پاک خویش بر صفحه ماندگار تاریخ به ثبت رسانید.
از پا حسین افتاد و ما بر پاى بودیم
زینب اسیرى رفت و ما بر جاى بودیم
2- احساس گناه در بین مسلمین
یکى دیگر از آثار نهضت و شهادت سیدالشهدا این بود که مردم پس از مدت کوتاهى متوجه عدم توانایى و ضعف نفس خود شدند؛ لذا احساس عمیق ندامت و گناه کرده و چنین اندیشیدند که براى جبران این اهمالکاری و غفلت، و نیز براى طلب بخشایش الهى، باید جانبازی های مشابهى را انجام دهند. و ازجمله کارهاى امام زینالعابدین (ع) این بود که کوشید این احساس گناه را شعلهور سازد. ازاینرو به گروه انبوهى از مردم کوفه نهیب زده و فرمود:
«اى مردم، شما را به خدا سوگند میدهم، آیا شما فراموش کردید که نامهها براى پدرم نوشتید و چون بهسوی شما آمد، به او خدعه و نیرنگ زدید؟! شما با پدرم عهد و پیمان بستید و با وى بیعت کردید، اما بیعت خود را شکستید و او را به قتل رساندید؛ پس هلاکت بر شما باد و با این توشهاى که به آخرت فرستادید هلاکت بر شما باد! چه رأى زشت و پلیدى را که براى خود پسندیدید! آنگاه که به دیدار پیغمبر خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ مىشتابید و به شما بگوید: «عترت مرا کشتید، هتک حرمت مرا کردید». با چه دیدهاى به او نظر خواهید کرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت: «از امت من نخواهید بود». 15
این احساس گناه عامل همیشه شعلهورى بود که مردم را براى شورش و انتقامجویی همواره به جلو مىراند.
استاد «عادل ادیب» دراینباره مىنویسد: شهادت فجیع امام حسین (ع)در کربلا موجى شدید از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگیخت. آنان پى بردند که مىتوانستند او را یارى دهند. اما ازآنپس که با او براى قیام پیمان بستند، او را یارى نکردند. این احساس گناه دو جنبه داشت: ازیکطرف انسان را وادار میساخت که گناهى را که مرتکب شده با کفاره بشوید، و از طرف دیگر نسبت به کسانى که او را به ارتکاب چنین گناهى واداشته بودند، احساس کینه و نفرت کند. بهطوریکه انگیزه انقلابهای متعددى که در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان کفاره یارى نکردن به حضرت او، و انتقام گرفتن از امویان بود.
مقدر چنین بود که آتش این احساس گناه، پیوسته برافروخته بماند و انگیزه انتقام از بنیامیه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضد ستمگران منتهى گردد.16
بارى، براثر شهادت امام حسین (ع)این آیه شریفه مصداقى روشن یافت:
«و یوم یعض الظالم على یدیه».17
و روزى که ستمکار دستهای خود را از پشیمانى مىگزد.
3-ازدیاد محبوبیت سیدالشهدا (ع) و خاندان وحى
سومین اثر مهم تربیتى قیام و شهادت سیدالشهدا ، بالا بردن محبوبیت خاندان حضرت على ـ(ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بیشتر و بهتر آنان به مردم بوده است.
مسئله داشتن محبوبیت و قبضه کردن افکار اجتماع از مسائل حیاتى و مهمى است که همواره موردنظر حکومتها بوده و هست. حکومتها هرچند بهطور اکثر تکیهگاه بزرگى جز قدرت ندارند، اما بهخوبی میدانند که نیرومندتر از قدرت نظامى، جایگاهى است که در دلهای مردم است، وسعى دارند آن را براى خویش به دست آورند. معاویه نیز با همه تلاشهای شیطانى خود بهطورکلی میخواست دو چیز را به دست آورد: یکى محبوبیت بخشیدن به خاندان و شجره خبیث بنیامیه، و دیگرى سقوط خاندان و شجره طیبه حضرت على(ع) از محبوبیت. متأسفانه معاویه در این تلاش خود موفقیت بسیارى هم کسب کرد. اما با ظهور حماسه حسینى و جانبازیهای مردان راستین خدا، نفوذ معنوى و اعتبار روحانى عمیقى براى سیدالشهدا و اهلبیت (ع) ایجاد نمود. بهطوریکه هر چه از آن واقعه میگذشت، مردم بیشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مىشدند. این محبوبیت رفتهرفته چنان بالا گرفت که عدهاى براى خونخواهى و به نام هواداران از خاندان رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ دست به قیام زدند.
آرى، اگر حسین بن على (ع) پیش از نهضت مردانهاش بهعنوان امام وقت و سبط پیغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترین شخصیت از خاندان وحى شناخته مىشد، پس از قیام با حفظ مقامات سابق، به نام عالیترین و کاملترین نمونه مردانگى و مجاهدت و فداکارى درراه خدا و حقیقت شناخته شد.
«مسیوماربین آلمانى» در این خصوص مىنویسد: «مهمترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانى که در عوالم سیاست اهمیت شایانى داشت، مجدداً به دست بنىهاشم افتاد، و بهویژه در بازماندگان حسین (ع) مسلم گردید، و چندى طول نکشید که (حکومت) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد و در کمترر از یک قرن قدرت از بنیامیه سلب گردید. منهدم شدن (قدرت) بنیامیه به قسمی شد که امروز نام و نشانى از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخى نامى از این قوم ذکرشده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده است، و این نیست مگر بهواسطه قیام امام حسین ـعلیهالسلامـ و یاران باوفای او» 18
بخش سوم: آثار و برکات سیاسى-اجتماعى سیدالشهدا
1- بقاى شریعت اسلام
او کشته شد که دین خدا جاودان شود
جان جهان فدایش که بیمثل و گوهر است
اوضاع عمومى اسلام و مسلمین بسیار ناراحتکننده بود. فعالیتها و تبلیغات مسموم بنیامیه علیه حضرت على (ع)و خاندانش، و نیز تحریفات و بدعتهایی که زیرکانه در اسلام داخل کرده بودند، شرایط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ آماده کرده بود. خلافت الهى به حکمت سلطنتى و دیکتاتورى تبدیل شده بود. روح شریعت اسلام یعنى پرهیزگارى و عدالت، در اجتماع دیده نمىشد و از احکام اجتماعى دین فقط جمعه و جماعت، آنهم بهصورت تشریفات وجود داشت؛ و گاهى همین صورت تشریفاتى نیز به بدعت و بلکه فسق و فجور مىگرایید. اکثر قریب بهاتفاق نسل مسلمان که آن روزها در شبهجزیره عربستان زندگى مىکرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حکومت معاویه وارد اجتماع شده بودند؛ لذا پیامبر اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ را زیارت نکرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درک نکرده بودند.
در رأس جامعهاى که دچار بىارادگى و ضعف نفس شده بود، حاکمى فاسق و فاجر چون یزید لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین را به ناحق با خود یدک میکشید. یک جوان قمارباز و شرابخوار، بیبندوبار و صد در صد اهل دنیا و خوشگذرانیهای آن بر مردم حکومت میکرد. یک مغز الکلى که ازنظر افکار، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام کمترین عقیدهاى نداشت، و میمون بازى و هوسبازی از کارها و تفریحات روزانهاش بود. انسانهای خطرناک و دنیاطلب بهفرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.
در چنین وضع خطرناک و دردناکى، امام حسین (ع) پاى فشرد و عزم جهاد راسخ کرد و با تعداد معدودى از یاران، همراه با زنان و کودکان به استقامت برخاست، و چنین فریاد کرد: «آیا نمىبینید که بهحق عمل نمىشود و از باطل نهى نمىشود؟ در این هنگام باید شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد»19
بارى، مقاومت و پایدارى سیدالشهدا (ع) بود که شریعت اسلام را بعدازاینکه در اثر طغیان معاویه و جور و بیداد او رو به اضمحلال گذارده بود و تغییر و تبدیلى که او و پسر ناخلفش یزید در این دین بنا گذاشته و اساس دیانت را متزلزل بلکه مشرف به انهدام نموده بودند، نجات بخشید. نهضت این بزرگوار و قیام نیرومندانهاش، بقاى دین را باعث گردیده، و با خون خود و اصحاب ویارانش، گلستان دین را آبیارى و نهال گلستان شریعت را سرسبز و شاداب نمودند. اگر نهضت مقدس حسین نبود، از اسلام بهغیراز اسلام اموى و از دین جز دین یزیدى و دین تشریفاتى چیزى باقى نمانده بود.
«مقرم» در کتاب مقتل خود مىنویسد: نهضت حسین (ع) جزء اخیر از علت تامه جهت استحکام مبانى دین بوده، بهطوری که این نهضت، بین دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدایى انداخته، حق و باطل را از یکدیگر جدا نمود؛ لذا گفته شده است: دین را وجود مقدس محمدی شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارک امام حسین ـعلیهالسلام تداوم یافت. «الاسلام نبوى الحدوث و حسینى البقاء».20
این برکت بزرگ که به خاطر وجود شریف حضرت سیدالشهدا (ع) است، از تفسیر بعضى احادیث نبوى نیز به دست مىآید، ازجمله این حدیث معروف شریف که فرمود: «حسین منى و انا من حسین».21
حسین از من است و من نیز از حسینم.
بفرمود احمد شه عالمین
حسین از من است و منم از حسین
بدین معنى که امام حسین (ع) سبط آن رسول گرامی بوده و از زبان مبارک نبوت و انگشت ابهام مقام رسالت تغذیه نموده و رشد و نماى او از شیره جان نبى اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ بوده است، و از طرفى پیامبر از امام حسین است؛ زیرا دین آن رسول خاتم، بهواسطه امام حسین و فداکارى و جاننثاری او به جهان و جهانیان نفوذ کرده و تجلیات و نورافشانى و گیتى شناسى خود را بعد از وفات پیغمبر معظم، بهوسیله شهادت و جانبازى و از مال و عیال گذاشتن این بزرگوار به عالمیان جلوه و ظهور داده است.
«واشنگتن ایروینک» مورخ آمریکایى گوید: «براى امام حسین ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمیداد که او یزید را بهعنوان خلافت بشناسد. او بهزودی خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و درروی ریگهای تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسین».22
خون او تفسیر اسلام مبین
منجى و احیاگر شرع است و دین *
2- تفسیر و احیاى اسلام و امر به معروف و نهى از منکر
ازجمله آثار مهم سیاسى-اجتماعى قیام و نهضت حیاتبخش حسینى که بهجای مانده، آشکار ساختن اسلام صحیح و احیاى امر به معروف و نهى از منکر بود تا بطلان اسلام انحرافى اموى که پس از زمان رحلت نبى اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ صورت گرفت، روشن شود.
خاندان بنیامیه در تبلیغات خود، خویش را از خاندان رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ قلمداد کرده و اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ایشان را در امور دین به ادعاى اینکه اولى الامر واجب الاطاعه هستند، در حیرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسین ـ(ع) با قیام خود همه این توطئهها را بههمریخت و اسلام اموى و دین یزیدى را از اسلام ناب محمدى جدا ساخت و با نماز خونین خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه کرده عملاً معنا نمود.
چنانکه در زیارت وارث مىخوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر».
بنابراین، نهضت و شهادت سیدالشهدا دو معنى داشت:
1- نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود؛
2- اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود؛ مانند امر به معروف و نهى از منکر.
و این هر دو باهم؛ یعنى: «احیاى اسلام محمدى».
پس از شهادت امام حسین ع ــ ، گروه مکتبى، به حرکت تودهاى مخالف تبدیل شد که بدون استثنا همه مسلمین را دربرگرفت؛ زیرا مسلمانان به حقیقت اسلام و هدف تفکر مکتبى پى برده بودند، طرز تفکرى که از روز اول، شعار حکومتى غیر منحرف و صالح را فریاد مىکرد. در آن زمان، تمام جهان اسلام دریافته بود که سکوت امت بر انحراف رهبرى، خطایى فاحش به شمار مىآید؛ زیرا این سکوت به فاجعه کربلا منجر شد. و همین امر آغازى شد براى انقلابها و امر به معروف و نهى از منکر.
آرى، کار انبیا و اولیاى الهى در حقیقت امر به معروف و نهى از منکر و شناساندن معروف و منکر به مردم بوده است، و در این راستا، نهتنها به سخن بسنده نکردند که از درگیرى و تحمل سختیها و دشواریهای آن نیز نهراسیدند. دراینبین رسول اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ شتاب بیشترى به آن دو امر داده و با تلاش و پیگیرى اسلام را پیروز کرد.
اما بعد از رحلت پیغمبر ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ، مردم از خط مستقیم محمدى منحرف شدند و نااهلان را به خلافت پذیرفتند که عامل مهم این مصیبت، جهل مردم و بیتوجهی به امر به معروف و نهى از منکر بود. و امام حسین ـ(ع) با قیام مسلحانه خود احیاگر حقیقى این دو فریضه الهى است. چنانکه سر قیام خویش را «اصلاح نمودن امت جدش و امر به معروف و نهى از منکر» معرفى مىنماید. او با قیام خود به این دو اصل اسلامى، اعتبار و آبروى شایسته داد و ارزش آنها را در جهان اسلام بالا برد؛ یعنى درحالیکه دیگران آن را در مرز ضرر شخصى متوقف مىکنند و ارزش آن را پایین مىآورند، نهضت حسینى مرزى براى آن نمىشناسد.
گاهى گفته مىشود: فقهاى شیعه شرایطى را براى امر به معروف و نهى از منکر ذکر کردهاند که از آن جمله: ایمنى از ضرر بر جان و مال و ناموس است. پس شهادت حسین ـع ـ چگونه امر به معروف و نهى از منکر و یا برانگیزاننده بر آن است؟
در جواب باید گفت: گاهى اوقات انسان با مسئلهاى مواجه مىشود که ناچار است بین ازخودگذشتگی براى نجات دین و میهن از نابودى و هلاکت، و به زندگى خویش پرداختن و دین و وطن را رها کردن، یکى را انتخاب کند. و تردیدى نیست که او باید شهادت و ازخودگذشتگی را اختیار کند تا عمل کرده باشد به دو قاعده قطعى: «تقدیم اهم بر مهم» و «دفع ضرر اشد به ضرر اخف». و چنانکه مىدانیم که در زمان خلافت یزید بهجایی رسیده بود که قیام امرى واجب و تکلیف الهى بود؛ اگرچه منجر به شهادت حسین ـع ـ و اسارت خاندانش گردد. و اگر ایمنى از ضرر، یک واجب مطلق بود و قیدى نداشت، هرگز جهاد درراه خدا بر مسلمانان واجب نمىگشت، بلکه شهادت درراه خدا معصیت محسوب مىشد! و حالآنکه چنین نیست.
استاد شهید مطهرى ـرحمهاللهعلیهـ دراینباره مىفرماید: «امر به معروف و نهى از منکر در مسائل بزرگ مرز نمىشناسد؛ هیچچیزی، هیچ امر محترمى نمىتواند با امر به معروف و نهى از منکر برابرى کند. نمىتواند جلویش را بگیرد. این اصل دایر مدار این است که موضوع امر به معروف و نهى از منکر چیست. اینجاست که مىبینیم حسین بن على ـعـ ارزش امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد. همانطور که اصل امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد. همانطور که اصل امر به معروف و نهى از منکر، ارزش نهضت حسینى را بالا برد، چون حسین بن على ـع ـ فهماند که انسان درراه امر به معروف و نهى از منکر بهجایی مىرسد که مال و آبروى خودش را باید فدا کند، ملامت مردم را باید متوجه خودش کند؛ همانطور که حسین کرد».23
آرى، به برکت وجود مقدس حسین و نهضت حیاتبخش وى و شهادت مظلومانه و درعینحال رسواگر او، حقیقت اسلام تفسیر شد و امر به معروف و نهى از منکر احیا گردید.
هرگز فنا نیافت بقاى تو، زان که یافت
آزادگى، بقاى دگر از فناى تو
3- دمیدن روح استقامت و آزادیخواهى
یکى دیگر از آثار و برکات سیاسى-اجتماعى سیدالشهدا ـع ـ این بود که نهفقط با حرف که در عرصه عمل هم روح استقامت و پایدارى و آزادیخواهی و حفظ کرامت و عزتنفس را در کالبد بىروح مسلمین در همه اعصار دمید.
سالار شهیدان در برابر نیروى مهیب ستم و قوه قاهره بنیامیه، بالاترین استقامت و مهمترین پایدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت کرده و به انسانها درس حریت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنى مجروح و خونین، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید پس در دنیا آزادمرد باشید».
حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادىطلبى و استقامت و عزتنفس است. چنانکه آن حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشین خود فریاد مىزد: «این ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بین دو کار مخیر ساخت: یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم، و یا اینکه کشته گردم و بهحکم شمشیر تن دهم! اما از ما خاندان پیغمبر ذلت به دور است، نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاکدل و مؤمن و نه آن دامنهای منزهى که ما را در میان خود پرورانده است».24
آرى، رمز موفقیت و راز پیروزى انسان در همیشه تاریخ بستگى به استقامت و پایدارى در مقابل سختىهاى راه دارد و امام حسین ـع ـ با استقامت خود در برابر بناى شرک و اساس کفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در این راه مقدس، باعث دمیده شدن روح پایدارى و آزادگى در بین مردم گشت؛ بهطوریکه در قیامهای بعد از آن حضرت این امر بهخوبی مشهود است.
4- قیام حسینى الگوى قیامهای مقدس دیگر
قیامهای مقدس بشرى داراى دو مشخصه هستند: اول اینکه آنها براى مقامات عالى انسانیت و توحید و عدل و آزادى، و براى رفع ظلم و استبداد صورت مىگیرند؛ دوم اینکه برقى هستند در تاریکیهای سخت که معمولاً مورد تصویب «عقلاى قوم!» قرار نمىگیرند. قیام امام حسین ـع ـ هر دو مشخصه را دارا بود، و یکى از آثار این قیام، جنبه الگویى آن براى سایر نهضتها و قیامهای بهحق و الهى است. تمام انقلابهای مقدسى که در جهان اسلام پس از شهادت حسین ـع ـ تا زمان ما به وجود آمد، خمیرمایه اصلى آن، قیام آن حضرت بوده و هست و خواهد بود، قیامى که الهامبخش همه نهضتهای اصیل رهایی بخش گردید. و این اصلى است که خود امام حسین ـع ـ در «بیضه» -یکى از منازل بین مکه و کربلا- به همراهان و یاران خویش فرمود: «ولکم فیه اسوه»25 در من براى شما نمونه و الگویى است. و چنانکه مىدانیم این الگو، قیام علیه ظلم و فساد است؛ همان امرى که باعث گردید خداوند متعال رسولش را در قرآن براى انسانها اسوه و الگو معرفى کند. و رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ فرمود: «براى شهادت حسین ـع ـ حرارتى در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود».26
«استاد حسن ابراهیم» در این رابطه مىگوید: «کشته شدن امام حسین ـع - در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیارى داشت. قبل از این رخداد، شیعیان پراکنده بودند؛ زیرا شیعهگری با خون آمیخته گشت و در اعماق قلوب شیعیان، نفوذ کرد و عقیده راسخ آنان شد».27
اثرات نهضت امام حسین از خود دستگاه اموى و دشمنان حضرت شروع شد. درست مثل آبى که با حرارت رو به جوشیدن مىرود، پس از به جوش آمدن، نخست حبابهایی از ته دیگ بالا آمده و درروی آب مىترکد، پسازآن کمکم جوشیدن آغاز مىگردد. انقلاب یک جامعه علیه دستگاه ظلم نیز به همین شکل است، اول انتقادها و فریادهاى عدالتخواهی و تظلم که بهحکم حبابهای ته دیگ هستند از گوشه و کنار کشور برمیخیزند و رفتهرفته جان گرفته و دیگ جامعه جوشیدن آغاز مىکند و دستگاه ستم را آنقدر بالا و پایین مىبرد که بهصورت کف بىارزشى بر روى زمین مىریزد.
بارى، بعد از شهادت امام حسین ـع ـ بلافاصله این فریادها و انتقادها که مقدمه فروریختن ارکان حکومت منحوس بنیامیه بود، بلند شد. «سنان بن انس» هنوز از قتلگاه امام بیرون نرفته بود که یارانش به او گفتند: تو حسین بن على، پسر پیغمبر، دختر رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ را کشتى! تو مردى را کشتى که از همه عرب بزرگتر است و آمده بود تا حکومت را از دست بنیامیه بگیرد! اکنون پیش امراى خود برو و پاداش خود را بگیر و بدان که اگر تمام موجودى خزانههاى خودشان را در برابر کشتن حسین به تو بدهند بازهم کم است.28
و نیز«حمید بن مسلم»گوید: زنى را از طایفه «بکر بن وائل» که به همراه شوهرش بود، در میان اصحاب عمر بن سعد دیدم که چون دید مردم ناگهان بر زنان و دختران حسین ـع ـ تاختند و شروع به غارت و چپاول نمودند، شمشیرى به دست گرفت و رو به خیمه آمد و صدا زد: «اى مردان قبیله بکر، آیا لباس از تن دختران رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ به یغما مىرود؟ مرگ بر این حکومت غیر خدایى، اى قاتلان رسول خدا» در این هنگام شوهرش دست او را گرفته و به خیمه برگرداند.29
اینها و موارد بسیار دیگر، نخستین عکسالعملهای مردم از واقعه جانسوز کربلا بود که رفتهرفته به وسعت آن افزوده مىگشت، تا جایى که روح انقلاب در مکتب اسلام دمیده شد و مردم هرگاه رهبر لایقى مىیافتند، علیه حکومت نامشروع و فاسد بنیامیه دست به قیام مىزدند، و شعار غالب انقلابها «خونخواهى حسین» بود. شمار این انقلابها زیاد است که ما در اینجا به چند نمونه اشاره مىکنیم:
1- انقلاب توابین: این انقلاب در کوفه بر پا گردید و واکنش مستقیم قتل امام بود، و انگیزه آن، احساس گناه به علت یارى نکردن امام پسازآنکه کتباً از او دعوت کردند به کوفه آید، بود؛ لذا کوفیان خواستند ننگى را که مرتکب شده بودند با انتقام از قاتلان آن حضرت بشویند و دست به قیام زدند. این واقعه در سال 65 هجرى روى داد.
2- انقلاب مدینه: هدف این انقلاب خونخواهى نبود بلکه انقلابى بود علیه حکومت ستمکار بنیامیه. شرکتکنندگان در این قیام یک هزار تن بودند که به دست سپاهیان شام و با نهایت وحشیگرى سرکوب گردید.
3- قیام مختار ثقفى: این قیام در سال 66 هجرى در عراق به انگیزه خونخواهى امام حسین ـع ـ و انتقام از قاتلان او صورت گرفت. این انقلاب به رهبرى مختار توانست در یک روز دویست و هشتاد تن از قاتلان امام حسین ـع ـ را به قتل رساند.
4- انقلاب مطرف بن مغیره: وى در سال 77 هجرى علیه حجاج بن یوسف شورید و عبدالملک بن مروان را از خلافت خلع کرد.
5- انقلاب ابن اشعث: او نیز علیه حجاج در سال 81 هجرى شورید و عبدالملک مروان را از خلافت خلع کرد. این شورش تا سال 83 به طول انجامید. در آغاز، پیروزیهای نظامى به دست آورد اما بعدها شکست خورد.
6- انقلاب زید بن على: وى که از فرزندان امام زینالعابدین ـع ـ بود در سال 122 هجرى در کوفه قیام کرد، اما بیدرنگ بهوسیله سپاهیان شام که در آن هنگام در عراق بودن، سرکوب گردید.
7- قیام حسین بن على، شهید فخ: «فخ» نام وادى و محلى است در قسمت غربى و یک فرسخی شهر مکه، و آن جایى است که حسین بن على (صاحب فخ) علیه حکومت عباسى در سال 169 هجرى قیام کرد و با یاران خویش به شهادت رسید. وى یکى از سادات و علماى اسلام بود که براى عظمت تشیع با خون خویش پس از حدود یک قرن از ماجراى کربلا اثرى عمیق در عالم تشیع بهجاى گذاشت.
این انقلابها و انقلابهای دیگر، نقش مهمى در برابر حکومتهای ناشایست وقت ازنظر محفوظ ماندن ظواهر اسلام و نام مقدس پیامبر اکرم ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ و رعایت حقوق مردم ایفا کردند. و این نهضتها خود یکى از آثار مهم و ثمرات نهضت ریشهدار و عمیق سیدالشهدا ـع ـ بود. در زمان کنونى نیز خواستگاه انقلاب اسلامى ایران، مجالسى بود که به جهت بزرگداشت حماسه حسینى و واقعه عاشورا اقامه مىگردید.
قیام حسینى نهتنها براى مسلمین بلکه براى غیرمسلمانان نیز که به دنبال رهایى از ظلم و ستم بوده و هستند، سرمشق قرار میگیرد. «ماهاتما گاندى» میگوید: من زندگى امام حسین ـع ـ آن شهید بزرگ اسلام را بهدقت خواندهام و توجه کافى به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از امام حسین ـع ـ پیروى کرده و سرمشق بگیرد.30
حسین، کشته دیروز و رهبر روز است
قیام اوست، که پیوسته نهضت آموز است
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
5- بیدارى خفتگان
ازجمله آثار و برکات دیگرى که قیام و شهادت سیدالشهدا ـع ـ در بعد سیاسى-اجتماعى داشت، بیدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جویى علیه ظلم و ستم بوده و هست.
براى تنویر ذهن و تصویر مطلب، لازم است بهطور اجمال اشارهاى به وضعیت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشیم. مردم آن زمان به چند دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: که قسمت عمده مردم را تشکیل میداد، کسانى بودند که در مقابل فساد معاویه، اراده خود را ازدستداده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد که پیرامون خلافت اسلامى را فراگرفته بود، تن درداده بودند.
دسته دوم: کسانى بودند که منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجیح میدادند. این دسته برخلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنیامیه بودند و آن را احساس نمىکردند.
دسته سوم: سادهلوحانی که فریب فرمانروایان بنیامیه را خورده بودند. و اگر نبود قیام و مقاومت امام حسین و اصحاب راستین پیامبر به رهبرى اهلبیت ـع ـ، سادهلوحان بسیارى فریب خورده و مىگفتند که اگر این دستگاه سلطنتى و کارهاى آن قانونى نبود، صحابه رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ خاموش نمىنشستند.
دسته چهارم: کسانى بودند که مىپنداشتند امام حسن ـع ـ خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وى به خاطر اوضاعواحوال پیچیده زمان سازش نموده است ! زیرا اگرچه براى مردم کوفه و عراق که از نزدیک در جریان بودند، ماجراى صلح تحمیلى آشکار بود؛ اما مسلمانانى که در گوشه و کنار جهان اسلامى آن روزگار پراکنده بودند - مانند مردم خراسان- و از دور دستى بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بىخبر بودند؛ ازاینرو امام حسین ـع ـ با قیام خونین خود ثابت کرد که صلح برادرش به معناى کنارهگیرى از رسالت اهلبیت ـع نیست.
گذشته از این چهار دسته که درواقع جملگى در خواب خرگوشى مشترک بودند، دودسته دیگر یعنى پیروان بنیامیه و یاران حقیقى امام حسین ـعـ نیز وجود داشتند. زیرا اگرچه اصحاب سیدالشهدا بسیار اندک بودند ولى قابلذکر است که برخى از شیعیان و علاقهمندان امام در سایر ایالتهای اسلامی بودند و پس از اطلاع یافتن از دعوت حضرت، خواستند به او لبیک گویند ولى مرکز کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله بن زیاد بود و بههیچوجه نمیگذاشتند کسى از آن خارج یا به آن وارد شود، و بسیارى از مسلمانان نیز در مناطق دوردست از این فاجعه بهکلی بیخبر بودند که حساب آنها با سایرین جدا است.
با توجه به آنچه بهطور اجمالى بیان شد، معلوم میگردد که مردم کوفه تا چه حدى در خواب خرگوشى فرورفته بودند که تمام فریادهاى امام ویارانش را نشنیده گرفته و آسایش و رفاه طلبی، آنان را از هر نوع کمکى درراه نجات اسلام از انحراف بازمیداشت.
در آن شرایط، انقلاب خونین سیدالشهدا ـع ـ تمام معادلات سیاسى دشمنان را بر هم زد و اوضاع اجتماعى آن زمان را دگرگون ساخت. جانفشانی شخصیت منحصربه فردی چون امام حسین ـع ـ که از نخبگان و برگزیدگان و پیشواى على الاطلاق مسلمانان بود و با فضیلتترین و نزدیکترین آنها به پیامبر اسلام ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ بود، از طرفى خدایى بودن حرکت مسلحانه سیدالشهدا ـع ـ و گذشتن از همه هستى خود از طرف دیگر، و عمق فاجعه و مظلومیت آن امام عزیز از ناحیه سوم باعث گردید زنگ بیدارباش، خواب سنگین مردم را بر هم زند و مردگان را احیا کند و درخت اسلام را که به پژمردگى روى آورده بود، با خون خود آبیارى کند و آنچنان طراوت و شادابى بخشد که تا ابد سرسبز و خرم باقى ماند.
در آن عصر قحطى حقجویان و حقمداران، که ظلم و شرک و فساد در پناه سرنیزه و کشتار، حکومت مىکرد و سکوت بود و سکون ! حسین تازیانه فریاد بلند کرد و بر پیکر خفته، بلکه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حرکتى آفرید که آن مردم را بیدار بلکه زنده نمود، و با این بیدارى از آنها پاسدارى از انقلاب محمد ـصلیاللهعلیهوآلهوسلمـ و عدل على و صبر حسن ـع ـ، و معناى قرآن و رسالت اسلام و خون خویش را طلب نمود.
خون امام حسین ـع ـ همانند آب حیاتى بود که در کالبدهاى مرده و خشک و مأیوس جریان پیدا کرد و منشأ قیامهای بسیارى شد. و بهراستی میتوان گفت که عصر عاشورا پایان نهضت امام حسین ـع ـ نبود بلکه آغاز حرکت و اول بیدارى ملت اسلام خصوصاً شیعیان بود.
«فلیپ حتى» در کتاب تاریخ عرب مینویسد: «فاجعه کربلا، سبب جان گرفتن و بالندگى شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید. بهطوریکه میتوان ادعا کرد که آغاز حرکت شیعه و ابتداى ظهور آن، روز دهم محرم بود».31
و «گیبون» مورخ مشهور گوید: «در طى قرون آینده بشریت و در سرزمینهاى مختلف، شرح صحنه حزنآور مرگ حسین ـع ـ موجب بیدارى قلب خونسردترین قاریان و خوانندگان خواهد شد».32
بر لوح فتحنامه او شد شکست او
مرد حق از شکسته شد هم مظفر است
6- شکست یزید و یزیدیان
با توجه به مفهوم پیروزى و شکست، به این نتیجه میرسیم که پیروزى آن نیست که انسان از میدان نبرد سالم به درآید و یا دشمن خود را به خاک هلاکت افکند، بلکه پیروزى آن است که هدف خود را پیش ببرد و دشمن را از رسیدن به مقصود خود بازدارد. امیرالمؤمنین ـع ـ در این خصوص فرموده است: «ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب»33 کسى که گناه بر او پیروز شد، شکست میخورد و کسى که از راه بدى بر دشمن ظفر یافت، درواقع مغلوب است». ازاینرو اگرچه امام حسین ـع ـ ویارانش پس از یک نبرد خون بار و قهرمانانه به نور عظیم شهادت رسیدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پرافتخار گرفتند. و هدف این بود که به تکلیف عمل شده و ماهیت حکومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشکار شود و افکار عمومى مسلمین بیدار گردد، که این هدف بهخوبی انجام گرفت.
رسوایى سران اموى و قاتلان امام حسین ـع ـ به حدى بالا گرفت که سرانجام پس از گذشت چند سال نهتنها هیچکس از آل امیه جرئت نداشت نسبت خود را آشکار سازد بلکه بدنهای از مردگان آنها را هم از قبر بیرون کشیدند و با آتش سوزاندند. آرى، راه پیشرفت و پیروزى که داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان کثیف در بین امت هموار میشد، بعد از واقعه کربلا یکباره درهم ریخت و با رسوایى بسیار، بساط ابوسفیانیان برچیده گشت.
«استاد نیکلسون» گوید: «حادثه کربلا، حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و براى انتقام امام حسین، همصدا شدند و صداى آنان در همهجا و مخصوصاً عراق و ایرانیانى که مىخواستند از نفوذ عربها آزاد شوند انعکاس یافت».34
یکى دیگر از شواهد شکست یزیدیان و بنیامیه، زمانى است که امام سجاد ـع ـ در کوفه خطبه خواند و ماهیت پلید دشمنان خدا را براى مردم خفته و فریبخورده آشکار کرد. لذا مردم یکزبان عرض کردند:
«اى فرزند رسول خدا -صلیالله علیه واله وسلم-، همه ما شنوا و مطیع و حافظ عهد و پیمان تو هستیم، از تو روى برنگردانده و تو را ترک نخواهیم کرد، پس خدا تو را رحمت کند، به ما دستور بده که همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستیم، تا یزید را بگیریم و از کسانى که به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوییم».35
آرى، امام حسین را کشتند، اما حسین که فقط جسم نیست، امام حسین یک مکتب است که بعد از مرگش زندهتر شد. و اگرچه در کربلا قیام قامت امام حسین ـع ـ را در خون کشیدند، و ناى حقیقت گوى او را بریدند، اما در حقیقت امام حسین زندهتر شد، او بزرگمردی است که با شهادتش حرکتى عظیم و تحولى بزرگ در تاریخ ایجاد کرد و یزید و یزیدیان را رسوا نمود.
(حسان)، حسین، بهظاهر اگرچه شد مغلوب
شکست اوست، که در هر زمانه پیروز است
ز خون سرخ قلبت، نورى جهیدن گرفت
که ظلمت جهل را، صاعقه آسا برد*
7- رهایى از جهالت و ضلالت
هفتمین اثر و برکت از آثار و برکات اجتماعى نهضت سیدالشهداـع ـ این بود که با قیام و شهادت خویش مردم را از جهالت و گمراهى نجات بخشید. او خون دل خویش را درراه خدا بذل کرد تا امت را از حیرت ضلالت و جهالت که در اثر تسلط و تبلیغات مسموم بنیامیه پیشآمده بود برهاند. چنانکه در زیارت اربعین امام حسین ـع ـ میخوانیم:
«و بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله».
و حسین ـع ـ خون قلب خود را درراه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى برهاند.
استاد شهید مطهرى ـرحمهاللهعلیهـ در توضیح فراز مذکور میفرماید: «مقصود از جهالت مردم این نبود که چون مردم بىسواد بودند و درس نخوانده بودند، مرتکب چنین عملى شدند و اگر درسخوانده و تحصیلکرده مى بودند، نمىکردند. نه، در اصطلاح دین، جهالت، بیشتر در مقابل عقل گفته مىشود و مقصود آن تنبه عقلى است که مردم باید داشته باشند (و به تعبیر دیگر قوه تجزیه وتحلیل قضایایى مشهود و تطبیق کلیات بر جزئیات است و این چندان ربطى به سواد و بىسوادى ندارد. علم، حفظ و ضبط کلیات است و عقل قوه تحلیل است). بهعبارتدیگر، امام حسین ـع ـ شهید فراموشکاری مردم شد؛ زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه - شصتساله خودشان فکر میکردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گیرى در آنها میبود و به تعبیر سیدالشهدا ـع ـ که فرمود: «ارجعوا الى عقولکم» اگر به عقل و تجربه پنجاه- شصت ساله خود رجوع مىکردند و جنایتهای ابوسفیان و معاویه و زیاد در کوفه و خاندان اموى را اصولاً فراموش نمىکردند و گول ظاهر فعلى معاویه را که دم زدن از دین به خاطر منافع شخصى است نمیخوردند و عمیق فکر مىکردند که آیا امام حسین ـع ـ براى دین و دنیاى آنها بهتر بود یا یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتى واقع نمیشد...»36
آرى، امام حسین ـعـ با نهضت مقدس خویش در آن ظلمت سخت و در میان یأسها و ناامیدیهای مطلق، و در موقعى که ستارهاى در آسمان بشریت دیده نمىشد، مانند برقى درخشید و مانند شعلهاى حقانى فرا راه آدمیان ظاهر گشت. او بهخوبی میدانست که تنها مردم نادان و گمراهند که آلت دست حکومتهای ستمکار و بیدادگر و فاسد واقع میشوند؛ به همین خاطر با بذل خون پاک خویش سعى کرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناک و دردناک نجات بخشد. لذا امام صادق ـع ـ در فراز موردبحث، هدف قیام حسینى را تنها فدایى امت گناهکار بودن و شفاعت از آنان در قیامت بیان نمىکند، بلکه مىفرماید: هدف، نجات دنیاى انسانیت از جهالت و ضلالت بود.
منبع: کتاب آثار و برکات امام حسین (ع)