دوباره قرآن مصداق پیدا کرده بود.
دو دریا به هم رسیدند [1] ؛ یکی ایستاده بر پا، یکی خوابیده بر بستر.
دریای چشمانشان پر از موج شده بود.
هر دو دریا، سیلوار اشک میریختند.
همین که نگاهشان به هم گره خورد یاد خاطراتشان افتادند.
یاد دریای چشمان مادرشان سلاماللهعلیها در همان روزی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دخترش (س) را از شهادت فرزندش حسین علیهالسلام با خبر کرد. یاد سوال مادر (س) که پرسید: «پدر جان! چه زمانی این حادثه روی خواهد داد؟»
و پیامبر (ص) جوابی دادند که گریه بزرگ بانوی عالم (س) شدیدتر شد: «در زمانی که من، تو و علی (ع) نخواهیم بود.» [2]
و حالا قرار بود که برادر بزرگ تر هم سیدالشهدا (ع) را ترک کند.
نمی دانم اثر سم، رنگ صورت امام کرامت (ع) را به رنگی بین زردی و سبزی برده بود یا درد این که برادر کوچکش را تنها میگذاشت؛ که «رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون».
هر چند امام مجتبی (ع) تنها یک سال از سیدالشهدا (ع) بزرگتر بودند؛ اما برای او نقش برادر، رفیق، پدر و مادر را داشتند و سیدالشهدا (ع) همه این ها را یک جا از دست میداد. چرا که امام رضا (ع) فرمودند:
«الامام الانیس الرفیق، و الوالد الشفیق، والاخ الشقیق، و الام البره.»
«امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر مهربان است.» [3]
امام حسین (ع) بر بالین برادر رفتند و فرمودند: «برادر جان! چه شده که رنگت به سبزی میل پیدا کرده است؟»
اشک های امام مجتبی (ع) بر گونه سرازیر شد و فرمودند: «حدیثی که جدم راجع به من و تو فرموده است، قطعی است.»
دو برادر دست بر گردن هم نهادند و گریهای طولانی کردند.
سپس امام حسین (ع) از آن حدیث جویا شد.
امام حسن (ع) فرمودند: «جد بزرگوارم به من فرمود در شب معراج که داخل روضات الجنات شدم و به منزل هاى اهل ایمان مرور کردم با دو قصرى مواجه شدم که خیلى عالى و مجاور یک دیگر و یک نوع بودند، تنها تفاوتى که داشتند، یکى از آنها از زبرجد سبز (نوعی سنگ) و دیگرى از یاقوت قرمز بود. من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای چه کسانی است؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین (ع) میباشند.
گفتم: اى جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابى نداد. گفتم: چرا تکلم نمى کنى؟ گفت: از شما خجالت مى کشم! گفتم تو را به خدا قسم میدهم که مرا از این موضوع آگاه نمایى! گفت: علت سبز بودن رنگ قصر حسن (ع) این است که مسموم شهید مىشود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد .
سبب قرمز بودن قصر حسین (ع) این است که آن حضرت، شهید مى شود و صورتش به وسیله خون قرمز خواهد شد!»
در همین موقع بود که گریه طولانى کردند و حضار هم، صدا به ضجه و گریه بلند نمودند. [4]
از آن روز یازده سال گذشت.
و دوباره قرآن مصداق پیدا کرد.
دو دریا دوباره به هم رسیدند.
اما دریای ایستاده این بار دریای خون بود ...
[1] .مَرَجَ البَحرَینِ یَلتقیان. (سوره الرحمن، آیه 19)
[2] .بحار الانوار، جلد 44، صفحه ی292
[3] .کافی، جلد 1، صفحه ی 200
[4] .زندگانی حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) ترجمه جلد44، بحارالانوار صفحه ی 156
متن جالبی بود اما قسمتی از این متن برای من جالب نبود این قسمت : اشک های امام مجتبی (علیه السلام) بر گونه سرازیر شد و فرمودند: "حدیثی که جدم راجع به من و تو فرموده است، صحیح است." مگر می شود حدیث پیامبر درست نباشد؟ به نظر من باید جور دیگری می نوشتید
ممنون از نظرتون. همونطور که فرمودین حدیث پیامبر همیشه صحیح است.منظور حضرت تاکید بر روایت بوده. اصلاحش میکنیم که منظور درست برسه.ممنون
بسیار عالی درود بر شما