اینها پرده نوشتههای یک برگشته از دیار عشق است. هرچند که این جاست؛ اما قلمش پر میکشد برای دلش که در دیار عشق، جا مانده...
پرده اول؛ غنوده در بهشت کربوبلا
میان شاه و گدا رفاقتی افتاد و این گدا تا آستان شاه رفت و بوسه بر درگاهش زد.
چه حلاوتی داشت گره زدن دل به شبکههای ضریحت، مولای مهربانی، مولای عشق!
آسمان ابری چشمانم دوباره باریدن گرفته است.
تنها تو را میپرستم معبود آسمانیام یا رب الحسین علیه السلام
در این فراق عظیم بر صبرم بیافزای
که «ان الله مع الصابرین .....»
حسین جان!
ای افلاکی خاک نشین!
دل به زلفت سپردم و رفتم.
بگو، بگو
چه توانم کرد با این دل جا مانده در کنار ضریحت؟
من این جا چه میکنم ؟
من اهل تو بودم!
به کجا تبعیدم کردی؟
آه ای تهران، تهران کاش هرگز به تو باز نمیگشتم هرگز
پرده دوم؛ برگشته از دیار عشق
آنچه دیدم در این چند روز در قالب کلمات نمیگنجد.
چگونه به تصویر بکشم شکوه بارگاه ملکوتیاش را،
در غربت جانسوز کربلا
و عباس (ع) همچنان مراقب خیمهها بود با دستانی جدا افتاده از بدن در کف العباس.
در حرم ساقی تشنه باش؛
تشنه یک جرعه عشق ؛
یک جرعه وفا
و یک جرعه شرم؛
آن گاه جان بسپار.
تا شاه به بالینت بیاید.
سرت بر زانو بگیرد .
خدا نکند کوه از کمر بشکند،
خدا نکند...
پرده سوم؛ دیدار
و چقدر مجنون که به دیدار لیلا شتافتند.
آه لیلای من!
لیلای من چقدر مجنون داری!
و چقدر دیدن مجنونهای تو را دوست دارم!
آه لیلای من! لیلای به خون خفته من
لیلای بی سر و بی کفن من
خوشحالم که در اقیانوس مجنونهای تو من هم قطرهای بودم.
پرده چهارم؛ کربلا
کربلا را تا بدانی چیست، روزها و شبها حیرانی را باید عبور کنی.
کربلا را تا بدانی چیست، عمرها، سرگردانی را باید سپری کنی.
کربلا را تا بدانی چیست رفته و نا رفته را باید بیدار کنی
از خواب سنگین در این گهواره خواب آور و غفلت زای دنیایی.
کربلا کربلا کربلا!
ای سرزمین عشق!
ای سرزمین فرود ستارگان!
ای بوسه گاه ملائک!
ای وعده گاه عشق!
ای وعده گاه لیلی و مجنون!
ای وعده گاه اولین و آخرین عشق ازلی با معشوق ابدی!
ای جلوه گاه هر چه عزیز است و خواستنی است!
می خواهمت چنان چه تن خسته خواب را
می جویمت چنان چه لب تشنه آب را