مقدمه

جنبش مختار ثقفی در سال 66 از نخستین جنبش‌های به ظاهر شیعی بود که هدف رهبر آن تسلط بر اشراف و موالی کوفه و خونخواهی امام حسین (ع)‌ بود. از سوی دیگر این جنبش، در پیدایش جنبش‌های شیعیان در سال‌های بعد در برابر ستم امویان و عباسیان تأثیر بسزایی داشت. بیشتر آثار تألیف شده در این باب، روایی و سهم تحلیل‌های جامعه شناختی و تاریخی در این میان اندک است.

این جنبش به رهبری مختار ثقفی آغاز و با ادعای امامت محمد بن حنفیه از سوی مختار همراه شد. رهبری نظامی جنبش نیز به ابراهیم نخعی واگذار گردید. گزارش‌ها و دیدگاه‌ها درباره نگرش امام سجاد (ع) و اهل بیت (ع) نسبت به این جنبش چندان متفاوت است که هر محققی با توجه به برخی از این دیدگاه‌ها به ارزیابی جنبش پرداخته است.

بدین روی چنین می‌نماید بررسی تحلیلی جامعه شناختی براساس سنجه‌های مشخص می‌تواند در این زمینه راهگشا باشد. از این رو بررسی جنبش در چهار محور: فرآیند، ساختار، باورها و کُنش دوسویه موالی و اشراف و رهبری مختار در این جنبش مورد توجه قرار گرفته است.

بیشتر تحقیقات با رویکرد روایی به ارزیابی این جنبش پرداخته‌اند. کتاب‌هایی چون تاریخچه زندگانی امام حسین (ع) و انتقام مختار اثر سید ابوالفضل تقوی (1380ش)، نهضت مختارثقفی اثر محمود افتخارزاده (1375ش)، قیام مختار اثر یوسفعلی میرشکاک (1386ش) و مختار ثقفی؛ آینه عصر اموی اثر علی حسنی خربوطلی (1962م) و پایان نامه‌هایی چون بررسی نهضت مختار اثر محمود ضیائیفرد (1374ش) و بررسی تطبیقی شخصیت مختار در منابع تاریخی تا قرن چهارم هجری و مختارنامه‌ها اثر حمیده امیری (1388ش) همگی به بررسی و تحلیل قیام مختار پرداخته‌اند با این همه هیچکدام از این‌ها با رویکرد جامعه شناختی جنبش مختار را بررسی نکرده‌اند. این مقاله در پی شناخت شرایط زمان وقوع جنبش مختار، نوع رهبری و فرآیند جنبش از آغاز تا پایان آن با دید جامعه شناختی و از این منظر دارای رویکرد نوآورانه است.

در گستره علوم اجتماعی مفاهیم دارای تعاریف مشخصی هستند. در همه تعاریفی که از جنبش‌های اجتماعی ارائه شده، می‌توان عناصر مشترکی چون گروه سازمان یافته از کنشگران، وجود ایدئولوژی خاص و تلاش برای ایجاد تغییراتی در جامعه  را دید.

دورماگن و موشار (ص 255)؛ معتقدند که جنبش‌های اجتماعی صورتی از کنش گروهی است که دارای ارزش‌های مشترک بوده و با طرح بسیج هماهنگ سردمداران جنبش شناخته می‌شود. این برنامه گروهی با منطق مطالبات ممکن است دفاع از یک فتح مادی یا دفاع از یک آرمان باشد. هانس تاک (28-27 ,Toch) معتقد است جنبش‌های اجتماعی شامل افرادی است که در تلاش‌اند تا مشکل خویش را حل کنند و اگر اقدامی توسط عاملان جنبش‌های اجتماعی و یا جامعه صورت نگیرد، فرد از خود واکنش نشان می‌دهد و برانگیختگی فردی بروز می‌کند و همین موجب جمع شدن افراد در کنار هم می‌شود تا با رسیدن به ایدئولوژی و مسلک واحد و برگزیدن رهبری فرهمند برای حرکت، جنبش اجتماعی ایجاد شود. در نظریه دیگر، بحران‌ها باعث جمع شدن و برانگیختگی مردم شده و در مرحله بعد وجود رهبری کارآمد و کاربرد تاکتیک‌ها و ابزار تبلیغاتی (شعارها) و اندیشه‌ها موجب قوام جنبش و نهادی شدن آن در سطح جامعه می‌شود (رهبری، 34-36). تعریف دلاپورتا و دیانی (30-33) از جنبش‌های اجتماعی چنین است؛ «شبکه‌های غیررسمی مبتنی بر اعتقادات مشترک که از طریق اشکال گوناگون اعتراض حول منازعات منازعه آمیز بسیج می‌شوند».

با توجه به تعریف جامعه شناسان از جنبش‌های اجتماعی، کامل‌ترین نظریه را باید از گتیز[1] دانست که معتقد است همه جنبش‌های اجتماعی الگوی یکسانی را دنبال نمی‌کنند. با این حال همه جنبش‌ها در یک دوران بحرانی آغاز می‌شوند و به میزان مختلف رشد می‌کنند و سپس نهادی شده یا شکست می‌خورند. براساس دیدگاه گتیز که در آثار برخی جامعه شناسان نوشته شده است، بیشتر جنبش‌ها چهار مرحله: مرحله ناآرامی، مرحله برانگیختگی، مرحله قالب‌ریزی و مرحله نهادی شدن را سپری می‌کنند (298، Hiller، 273 ،Smelser). اما باید گفت این چهار مرحله در بررسی فرآیند جنبش سودمند است تا یک جنبش از فرآیند آغازین تا پایانی تبیین شود. یک جنبش اجتماعی ابعاد گوناگون دیگری هم دارد که در ارزیابی جنبش بسیار سودمند است و چنین مینماید که چهار محور: ساختارها، باورها، فرآیندها و نیروهای کنشزا، در برگیرنده همه مراحل یک جنبش از آغاز پدید آمدن اندیشه و نقش نیروهای کنشزاست که از منظر جامعه شناختی، محورها و ارکان اصلی یک جنبشِ اجتماعی را در برخواهد گرفت. بر پایه این مسئله نوشتار کنونی، جنبش مختار را در این چهار محور و تنها در زمینه فرآیند براساس دیدگاه گتیز بررسی خواهد کرد.

1. بررسی مراحل فرآیند جنبش

با توجه به اینکه جنبش مختار از جنبش‌های اجتماعی - انقلابی شمرده می‌شود و مراحل جنبش‌های اجتماعی بر پایه نظریه گتیز قابل توجه است، در این قسمت این مراحل چهارگانه براساس گزارش‌های تاریخی مربوط به جنبش مختار تبیین می شود.

در بررسی جنبش مختار در مرحله ناآرامی باید گفت، بر اثر عدم رعایت حق و عدالت در سطح جامعه توسط حاکم، نارضایتی عمومی پدید می‌آید. این مرحله ممکن است تداوم یافته و سال‌ها طول بکشد (کوئن، مبانی جامعه شناسی، 411). از این رو مرحله اول جنبش، شامل ناخشنودی شیعیان و موالی است. گروه اول به دلیل ظلم و جور علیه امامان شیعه و قتل امام حسین (ع) و یارانش از حکومت اموی ناراضی بودند و گروه دوم به دلیل عدم برخورداری از حقوق مساوی با اعراب و گماشتن به شغل‌های سخت و عدم برخورداری از امکانات مناسب اجتماعی و اقتصادی در پی حقوق خود بودند. لذا این دو گروه با جنبش مختار همراهی کردند و از سوی دیگر اشراف کوفه نیز به دلیل حفظ موقعیت و منافع خود و جایگاه منطقه عراق در مقابل شام و دولت اموی با جنبش همراه شدند.

در مرحله دوم یعنی برانگیختگی نیز گزارش‌ها چنین مینماید که پس از این که توجه همگان به عوامل پدیدآورنده ناآرامی جلب شد، مردم گرد هم می‌آیند. آنگاه محرکان و رهبرانی از میانشان ظهور کرده و مردم را برمی‌انگیزند تا گروهی این مسائل را حل کنند (کوئن، مبانی جامعه شناسی، 411). در این مرحله یاران مختار، به گردآوری نیرو و سازماندهی جنبش مشغول شدند (بلاذری، 382/6؛ طبری، 9/6) و پس از آزادی مختار با او بیعت کردند. سرانجام، چهاردهم ربیع الأول سال 66 هجری به عنوان تاریخ آغاز جنبش اعلام شد (طبری، 18/6؛ مسکویه، 146/2)؛ ولی به دلیل درگیری ابراهیم اشتر با ایاس بن مضارب، تاریخ جنبش تغییر یافت (ابوحنیفه دینوری، 291).

در مرحله قالبریزی، یک ساختار سازمان یافته رسمی با سلسله مراتبی از مسئولان ظهور می‌کند. یکی از مهم‌ترین کارکردهایی که در این مرحله انجام می‌گیرد، این است که ایدئولوژی جنبش برای اعضای آن، روشن شود، همچنین دلیل نارضایتی اعضا، طرح اقدام به جنبش و اهداف آن، باید به طور مشروح بیان شود (کوئن، مبانی جامعه شناسی، 411). این مرحله پس از آغاز حرکت، با تصرف کوفه به انجام رسید و سپس مختار به مسجد رفت و بیعت براساس کتاب خدا و سنت پیامبر و طلب خون اهل بیت (ع) و جهاد با کافران و دفع ظلم را اهداف جنبش بیان کرد (طبری، 32/6؛ ابن اعثم کوفی، 240/6؛ ابن جوزی، 55/6). با این اقدام مختار، برخی اشراف جنبش مختار به یاران زبیری ساکن در بصره پیوستند (مسکویه، 163/2). در ادامه این مرحله، مختار برای تثبیت و جذب حداکثری افراد، ابتدا سپاهی به رهبری یزید بن انس و سپس ابراهیم به جنگ شامیان فرستاد (بلاذری، 425/6؛ ابن اعثم کوفی، 280/6). این جنگ با شکست شام و قتل فرماندهان و سران شام همراه شد که به «یوم الخازر» مشهور است (ابن اثیر، 261/4-264؛ ذهبی، 50/5). پس از این پیروزی، ابراهیم به منطقه غرب و شمال عراق تسلط یافت و موصل را مقر استانداری خود قرار داده و در نصیبین ماند (ابوحنیفه دینوری، 296).

پس از قدرت گرفتن مختار در عراقین، عبدالله بن زبیر که مواضع خویش را در منطقه در خطر می‌دید، برادرش مصعب را به بصره فرستاد تا حکومت مختار را ساقط سازند (طبری، 71/6؛ ابن اثیر، 246/4). بنابراین با حمایت فراریان کوفه چون شبث بن ربعی و محمدبن اشعث بن قیس به بصره زمینه‌ای ایجاد شد تا مصعب به فکر حمله به کوفه بیفتد. از این رو با اصرار ابن اشعث، مهلب بن أبیصفره والی فارس به سوی بصره آمد و به صورت پنهانی از ناراضیان کوفه بیعت گرفت (طبری، 95/6؛ ابن کثیر، 288/8). از آن طرف مختار مردم را به فرماندهی احمر بن شمیط بسیج کرد و فرماندهی موالی را به کیسان ابوعمره سپرد. سرانجام درگیری در منطقه مذار رخ داد و سپاهیان مصعب پیروز شدند.

در گام پایانی یعنی نهادی شدن جنبش باید گفت که اگر جنبش در جذب طرفداران و جلب حمایت عموم موفق شود، نهادی می‌شود. در این مرحله رهبری منضبط و حرفه‌ای جایگزین شخصیت‌های فرهمند پیشین می‌گردد. جنبش‌های اجتماعی زمانی به نهادی شدن می‌انجامند که حقوق یکسان برای تمام گروه‌هایی که زمانی مورد تبعیض و بیعدالتی قرار گرفته بودند را تأمین کند (کوئن، مبانی جامعه شناسی، 412).

بنابراین گام پایانی نهادینه کردن جنبش در میان مردم است تا پیروزی ماندگار شود. این مرحله زمانی به وقوع میپیوندد که جنبش در جذب حمایت عمومی موفق شود.

این مرحله در جنبش مختار واقع نشد. زیرا به دلیل پیوستن اشراف کوفه به مصب بن زبیر، شکست سپاه مختار، عدم اعتماد ایرانیان به سرانجام مختار و محاصره کوفه باعث شد تا براثر اختلاف میان سپاهیان عرب مختار و موالی ایرانی، مختار را وانهادند (طبری، 97/6-115؛ مسکویه، 199/2-207) و نهادینه شدن جنبش صورت نگرفت.

2. تحلیل ساختار جنبش

بررسی ساختار سیاسی جنبش، شامل بررسی نوع و حیطه عملکرد رهبری جنبش یعنی مختار با اشخاص برتر جنبش از جهت مادی، معنوی و نظامی است.

1.2. جایگاه رهبر جنبش

مختار بن ابیعبید بن مسعود مکنی به ابواسحاق از اعراب طایفه ثقیف (بلاذری، 375/6؛ ابن عبدالبر، 1456/4)، مادرش دومه بنت وهب بن عمر ملقب به دومه الحسناء (ابن طیفور، 178؛ بلاذری، 439/6،375) و پدرش ابوعبید از سوی عمر بن خطاب، فرمانده مسلمانان در جنگ با ایرانیان انتخاب بود و در یوم الجسر به شهادت رسید (ابوحنیفه دینوری، 113). با شهادت پدرش، به سرپرستی عمویش سعد بن مسعود ثقفی درآمد و در کوفه ساکن شد و همانجا با ام ثابت؛ دختر سمره بن جندب (ابن جوزی، 65/6) و عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری ازدواج کرد و از آن‌ها صاحب فرزندانی شد 56 (بلاذری، 443/6؛ طبری، 112/6).

درباره مختار و عملکردش در دوره امام علی (ع) و امام حسن (ع)، تنها نقل شده در ماجرای خوارج وی به نیابت از عمویش عهده دار شهر مدائن شد (ابوحنیفه دینوری، 205؛ طبری، 76/5) و در واقعه زخمی شدن امام حسن (ع) وی به عمویش پیشنهاد داد تا امام را تحویل معاویه دهند که عمویش وی را از این کار برحذر داشت (بلاذری، 36/3؛ ابن کثیر، 14/8). البته عالمان شیعی این اقدام را هوشمندی مختار برای فهمیدن اندیشه سعد بن مسعود درباره امام می‌دانند تا اقدام لازم را برای در امان ماندن جان امام به کار بندد و نیز سند روایت مرسله و فاقد اعتبار لازم می‌باشد. از دیگر حوادثی که مختار در آن نقش داشت، عدم شهادت به خروج حجر بن عدی و یارانش علیه حکومت اموی بود که وی از امضای شهادت نامه پرهیز کرد (بلاذری، 255/5؛ طبری، 270/5؛ خربوطلی، 55).

سرانجام با مرگ معاویه و دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل به عنوان نماینده امام به کوفه آمد و پس از ورود مسلم در خانه مختار سکنی گزید (ابوحنیفه دینوری، 231؛ مفید، 41/2). پرسش این است چرا با وجود بزرگان شیعه در کوفه، مسلم به خانه مختار رفت ؟ در پاسخ باید گفت گرچه گزارش تاریخی در این باره وجود ندارد، اما به نظر می‌رسد تا رسیدن ابن زیاد به کوفه، خانه مختار مرکز فعالیت‌های شیعیان بود زیرا مسلم از توجه مختار به انگیزه شیعیان اطمینان داشت یا دست کم مطمئن بود که او ضداموی است. دلیل دیگر آن بود که او داماد نعمان بن بشیر والی کوفه بود که عملکرد او موجب آزادی عمل شیعیان شده بود (دیکسون، 59، 60؛ قرشی، 771/2).

مختار برای اطلاع از اخبار شیعیان بیرون شهر یا برای سرکشی از مزارع خویش، از کوفه خارج شده اما پس از بازگشت امان نامه گرفت و ابن زیاد که آزادی مختار را درست نمی‌دید، او را به علت اقامت مسلم در خانه اش و مخالفت با اقدامات خود، به زندان انداخت (بلاذری، 337/6؛ این اثیر، 185/4) تا اینکه پس از واقعه کربلا آزاد شد و به مکه رفت و به عبدالله بن زبیر پیوست ولی چون او را مطابق اندیشه و اهداف خویش نیافت، به کوفه بازگشت (ابن اعثم کوفی، 146/5).

بر پایه این گزارش مختار با رفتن نزد ابن زبیر دنبال کسب جایگاه بود. ابن زبیر به او توجهی نکرد، به همین سبب مختار ناامید همزمان با جنبش توابین به کوفه برگشت.

مختار با توابین همکاری نکرد، زیرا خودش را بهتر و صاحب علم در جنگ و سیاست می‌دانست. از این رو به فکر حرکتی جدید افتاد و به دلیل وجود شیعیان و بزرگان شیعی (رضوی اردکانی، 168)، موقعیت مناسب طبیعی و جغرافیایی و اشراف داشتن بر مناطق مهم (پوراحمدی و بابایی سیاب، 12و13) و وجود نارضایتی موالی از امویان به جهت محروم بودن از حقوق مدنی و اجتماعی خود (طبری، 43/6) کوفه را برگزید.

درباره علل موفقیت مختار در جذب حداکثری از موالی چنین می‌توان گفت که براساس نظر جامعهشناسان اساس یگانگی و اتحاد یک جنبش بستگی به رهبری جنبش دارد. کوئن درباره نوع رهبری مینویسد از میان اعضای گروه، فردی که موقعیت مناسب را کسب کرده بر رفتار دیگران تأثیر گذاشته، آن‌ها را زیر نفوذ رهبری خود در می‌آورد. جامعه شناسان دوگونه رهبری را از یکدیگر متمایزکردهاند: رهبری تخصصی یا ابزاری[2] و رهبری ارشادی[3] (کوئن، مبانی جامعهشناسی، 137). از سوی دیگر کوئن رهبری فرهمند را نیز مطرح کرده و در واقع رهبر فرهمند یک جنبش اجتماعی این توانایی را دارد که توده‌های مردم را به پشتیبانی از اهداف جنبش بسیج کند و میانشان وحدت آفرینی کند (همان، درآمدی بر جامعه شناسی، 57). مختار با گفتن «لا علم له بالحروب و السیاسه» در مورد سلیمان بن صرد، توابین را از هم جدا (بلاذری، 373/6) و به سوی خود جلب کرد و سپس با ادعای نمایندگی محمد بن حنفیه توانست موالی را به جنبش خود جذب نماید.

در تحلیل جایگاه اجتماعی رهبر جنبش یعنی مختار، جامعه شناسان دو راه برای وجاهت اجتماعی فرد ارائه کردهاند: جایگاه ذاتی (موروثی) و جایگاه تحقق یا اکتسابی و از عوامل تعیین کننده در به دست آوردن پایگاه اجتماعی در میان اقشار جامعه می‌توان به نیاکان یا اصل و نسب ممتاز، وضعیت تمکن، کارآمد بودن تلاش فردی، دین مداری و سن اشاره کرد (نیک گهر، 66-70). از این رو گرچه مختار از خانواده اشرافی بود و در آن تصرفی نداشته، اما از نظر جایگاه تحقق یا اکتسابی، مختار با تلاش خود در کنار عمویش توانست به مقام عالی برسد و از سوی دیگر از راه ازدواج با ام ثابت؛ بنت سمره بن جندب و عمره؛ بنت نعمان بن بشیر انصاری جایگاه خود را محکم‌تر کند. او توانست به وجاهت اجتماعی مناسبی در عراقین برسد. هم چنین موقعیت پدرش ابوعبیده به عنوان یکی از فرماندهان بزرگ فتوحات در ایران، او را در چشم بسیاری از بزرگان، خلفا و صحابی، به شخصی برجسته تبدیل کرد و پیوستگی او با شخصیت‌های بزرگی چون عبدالله بن عمر، نعمان بن بشیر انصاری و امام علی (ع) باعث شد تا برخی از محققان او را از تباری بزرگ بدانند (ولهاوزن، 181؛ بهرامی، 66). از نظر وضعیت تمکن که از شاخص‌های جایگاه اجتماعی (منزلت اجتماعی) می‌باشد، مورخان مختار را مالک مزرعه‌ای در حدود کوفه به نام خطرنیه دانسته‌اند (بلاذری، 376/6؛ طبری، 569/5) که نشانگر تشخص اجتماعی و اقتصادی مناسب مختار است.

مختار از ابتدا هیچ اندیشه و برنامه‌ای برای رهبری جنبش نداشته و در منابع حتی از سوادآموزی او گزارشی موجود نیست. به نظر می‌رسد مختار برخی اهداف را از دیگران گرفته و خودش تنها یک نیروی نظامی و اجتماعی بوده نه فکری و علمی و تنها به لحاظ منزلت اجتماعی از حیث خانوادگی و نیز اکتسابی در جایگاه والایی داشته است.

او با کسب آگاهی از افکار موالی منطقه عراق بعد از عاشورا و مشاهده قدرت گیری افرادی چون عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم، خود نیز داعیه قدرت برافراشت و با جذب موالی و شیعیان توانست به قدرت برسد.

2.2. ارتباط رهبری جنبش با کنشگران جنبش

1) ارتباط مختار ثقفی با ابراهیم بن اشتر

مختار ثقفی به عنوان رهبر جنبش ، ارتباط خاصی با رهبر نظامی جنبش یعنی ابراهیم بن مالک اشتر نخعی داشت زیرا یارانش به وی گفته بودند که ابراهیم جوان دلاور، نیرومند، فرزند مرد بزرگ و بلندآوازه‌ای است و عشیره توانمند و پرشماری دارد (بلاذری، 385/6؛ طبری، 15/6؛ امین، 43). از این رو مختار با آوردن نامه‌ای از محمد بن حنفیه، موفق شد تا پسر مالک اشتر را به جنبش جذب نماید (طبری، 15/6-19).

بی‌شک پیوستن ابراهیم نخعی به جنبش مختار، به آن نیرو و کارایی ویژه‌ای داد. با دستور مختار مبنی بر آتش افروختن بر بام‌ها و سر دادن شعارهای «یا منصور امت» و «یا لثارات الحسین» جنبش شدت یافت. گفتنی است محیط کوفه به دلیل بافت جمعیتی متشکل از شیعیان یمنی و موالی برای پذیرش این گونه شعارها و ادعاها آماده بود (دیکسون، 48).

پس از جنگ خازر و پیروزی ابراهیم بر عبیدالله بن زیاد و شامیان، میان وی و مختار جدایی افتاد و ابراهیم او را در برابر سرنوشت حتمی‌اش در مقابله با یورش مصعب بن زبیر و نیروهای بصری تنها گذاشت. دانسته‌های تاریخی در این باره بسیار اندک است.

با این همه این جدایی و کنارهگیری در حساس‌ترین لحظات زندگی مختار انجام گرفت. برای دلایل جدایی آن دو در گزارش‌های تاریخی چنین آمده است: نخستین علتی که باعث دوری جستن ابراهیم از مختار شد، جسارت مختار در رواج برخی بدعت‌ها و بدبینیها مانند مسئله کرسی منسوب به امام علی (ع)‌ بود که آن را مانند تابوت عهد بنیاسرائیل در جلوی سپاه به حرکت درمی‌‎آورد (بلاذری، 423/6؛ طبری، 82/6). از سوی دیگر پیشگویی و ادعای مختار مبنی بر پیروزی در نبرد با اشراف کوفه در جبانه السبیع (طبری، 45/6-63) و پیکار خازر (ابن اثیر، 261/4-264؛ ذهبی، 50/5) زمینه ساز آن شد تا او راه خود را از مختار جدا سازد. دیگر اینکه ابراهیم براساس اصول، ایدئولوژی و دادخواهی رفتار می‌کرد و بر همین اساس نیز با مختار بیعت کرده بود اما برای ابراهیم روشن شد که مختار در جهت مصالح فردی رفتار می‌کند و او و یارانش را برای رسیدن به منافع شخصی خود به کار گرفته است. پژوهشگران با بررسی شخصیت مختار، وی را فردی فرصت طلب، سازشکار، چندچهره و تازه به دولت رسیده دانسته‌اند که از موالی و شیعیان بهره برد تا به اهداف سیاسی خود نائل گردد (دیکسون، 54-60؛ آیینه وند، 117).

در این میان، ولهاوزن برای جدایی ابن اشتر از مختار، تصور می‌کند رابطه بین ابراهیم و مختار از آنجا رو به سردی نهاد که به هنگام عزیمت ابراهیم برای جنگ با ابن زیاد، مختار کارهای عوامانه انجام داده بود و از سوی دیگر جاهطلبی ابراهیم با ‌ حکومت بر جزیره و موصل ارضا شده بود، بنابراین ضرورتی نداشت خود را درگیر کارهای مختار کند (ولهاوزن، 206؛ دیکسون، 99).

2) ارتباط مختار با محمد بن حنفیه

محمد بن حنفیه به عنوان فرزند امام علی (ع)‌ به واسطه شرکت در جنگ جمل از شخصیت و مقام والایی در نزد مسلمانان برخوردار بود و شیخوخیت وی عاملی برای مقبولیت وی در میان شیعیان بود (26,Lewis). از این رو مختار برای جنبش خود در کوفه به دنبال شخص موجهی می‌گشت تا از رهگذر آن شیعیان و موالی را که عنصر شاخصی در معادلات سیاسی- اجتماعی عراق بودند، جذب نماید.

پذیرش رهبری جنبش مختار از سوی ابن حنفیه عمدتاً توسط مورخان اهل سنت گزارش شده است:

الف) اول اینکه مختار از همان ابتدای جنبش، مردم را به بیعت با ابن حنفیه به عنوان امام و رهبر جنبش واداشته بود (طبری، 16/6و17؛ ابن اعثم کوفی، 228/6؛ مسکویه، 110/2؛ ابن جوزی، 52/6؛ ذهبی، 45/5).

ب) دومین گزارش این است که پس از جنگ خازر، مختار سر ابن زیاد را برای محمد بن حنفیه و سپس برای امام سجاد (ع) فرستاد (ذهبی، 187/6).

ج) سومین گزارش، درخواست ابن حنفیه از مختار برای قتل قاتلان و مشارکت کنندگان در قتل امام حسین (ع) به صورت مستقیم و غیرمستقیم است. پس از قدرت گیری مختار و مدارای وی با اشراف کوفه، ابن حنفیه با مشاهده این عملکرد مختار گفت: مختار می‌پندارد که شیعه ماست، در حالی که قاتلان حسین‌ نزد او نشست و برخاست دارند (ابن جوزی، 58/6). پس از این گفتار، مختار به طور جدی افرادی را مأمورکشتن قاتلان امام کرد.

د) چهارمین گزارش یاریخواهی ابن حنفیه و یاران زندانیش در چاه زمزم از مختار و اقدام مختار در جهت نجات ابن حنفیه است (بلاذری، 283/3-285؛ مسکویه، 2/ 188-190). از این رو ولهاوزن با توجه به استنادهای تاریخی مورخان معتقد است که اجازه جنبش توسط ابن حنفیه صادر شده و ایشان رهبری را برعهده گرفت و شیعیان تنها به دلیل انتقام از قاتلان خون امام وشهدای کربلا جذب مختار شده بودند (ولهاوزن، 187).

و) در گزارش مهم دیگر آمده است یاران مختار برای حضور در جنبش از محمد بن حنفیه اذن گرفته بودند نه امام شیعیان، جایی که خطاب به مختار گفته بودند: همانا ابن حنفیه به ما دستور یاری تو را داده است (طبری، 14/6؛ مسکویه، 140/2).

در مقابل بیشتر شیعیان رهبری ابن حنفیه در جنبش مختار را کذب و تهمت می‌دانند و معتقدند که امام سجاد (ع) از ابتدا مورد توجه مختار بود، اما امام به سبب نامساعد بودن وضع سیاسی- اجتماعی جامعه، از همراهی با جنبش مختار سرباز زد و رهبری معنوی جنبش را به خاطر رعایت اصل تقیه به عمویش محمد بن حنفیه سپرد (ابن نما حلی، 97؛ خوئی، 101/18؛ مجلسی، 365/45؛ جعفری، 277). البته این گزارش نیازمند تأمل است زیرا اولاً این‌ها از منابع دست دوم و متأخر شیعی بوده که با دیگر گزارش‌های مبنی بر عدم همراهی امام سازگار نیست.

کراهت ابن حنفیه از قبول پیشنهاد مختار، شاخص دیگر مخالفان رهبری ابن حنفیه است زیرا پس از قدرت گیری خاندان زبیر، عروه بن زبیر مأموریت یافت تا از ابن حنفیه بیعت بگیرد و چون درخواست بیعت نمود، ابن حنفیه در پاسخ گفت به خدا من مختار را به نمایندگی خود نفرستادم و او پشتیبان من نبود (ابن سعد، 79/5؛ ذهبی، 189/6). به عقیده دیکسون این روایت نشان می‌دهد مختار از نام ابن حنفیه برای مقاصد خویش سوء استفاده کرد تا نیروهای متمایل به علویان را جذب نماید و از این راه به جنبش خویش مشروعیت و مقبولیت بخشد؛ در حالیکه ابن حنفیه معترف به امامت امام سجاد (ع) بوده (مسعودی، اثبات الوصیه، 172) و مختار را تأیید نکرده است.

3) ارتباط مختار با امام سجاد (ع)

برخورداری از تأیید امام معصوم که فرزند امام حسین (ع) و ادامه دهنده راه امامت است، می‌توانست برای جنبش مختار پشتوانه محکمی باشد ولی امام از مختار دوری جست و به انجام فعالیت‌های فرهنگی خود پرداخت. در ادامه مختار برای جذب رهبر معنوی نزد محمد بن حنفیه رفت و در نتیجه مختار، خود را نماینده ابن حنفیه خواند و از مردم بیعت گرفت (خربوطلی، 145،146). در تبیین ارتباط امام سجاد (ع) با جنبش مختار دو دیدگاه مطرح است که از سوی محدثان شیعی و مورخان اهل سنت ارائه شده است:

الف) محدثان شیعی که با نگاهی شیعی به جنبش مختار و انتقام عاملان کربلا پرداختهاند، جایگاه مختار و عملکرد وی را مثبت ارزیابی کردهاند؛ از این رو با نقل سه روایت، امام سجاد (ع) را موافق و تأیید کننده اقدامات مختار دانسته‌اند. روایت اول آن است که وقتی مختار، سر بریده ابن زیاد و عمربن سعد را به نزد امام فرستاد، حضرت سر به سجده نهاد و در سجده خداوند را اینگونه سپاس گفت: «حمد و ستایش خدای را که انتقامم را از دشمنانم گرفت و خدا به مختار پاداش و جزای خیر عنایت فرماید» (کشی، 127؛ فیض کاشانی، 693/25؛ مجلسی، 386/45؛ امین، 91).

روایت دوم: نماینده مختار وقتی مقابل خانه امام ایستاد، گفت: ‌ای اهل بیت (ع) پیامبر و معدن رسالت و جایگاه فرود فرشتگان و منزلگاه وحی، من فرستاده مختارم که همراهم سر عبیدالله بن زیاد است؛ پس زنی از بنی هاشم نماند مگر اینکه شیون کشیدند و امام فرمود خدا او را به آتش کشاند و در ادامه روایت شده که امام از روزی که پدرش کشته شد، هیچ روزی خندان دیده نشد؛ مگر همان روز که زنان خاندان پیامبر شانه کردند، در حالیکه از شهادت امام تا آن روز چنین نکرده بودند (یعقوبی، 259/2؛ ابن حیون، 271/3).

روایت سوم: منهال بن عمرو روایت کرده که چون خدمت امام سجاد (ع)‌ رسیدم، امام از حرمله بن کاهل سؤال کرد و سپس فرمود «خدایا به او طعم آهن داغ را بچشان».

چون به کوفه برگشتم نزد مختار رفتم و ماجرا را بیان کردم و دیدم در کناسه کوفه مختار حرمله را دستگیر و او را به شدیدترین عذاب‌ها کشت (طوسی، 239؛ اربلی، 112/2و113).

در نقد روایات ذکر شده به نظر می‌رسد گرچه تأییدی بر جنبش مختار از سوی امام نیست و تنها نقل‌هایی بر ارادت مختار نسبت به امام و بالعکس یافت می‌شود اما بیشتر روایات مدح مختار از سوی امام سجاد (ع) و صادقین (کشی، 125؛ ابن داودحلی، 513؛ ابن مطهرحلی، 169؛ فیض کاشانی، 698/25؛ مجلسی، 343/45و351)، از سوی محدثان و رجالیون شیعی متأخر نقل شده که سند روایات مخدوش بوده است؛ از سوی دیگر این روایات تنها مدح مختار را به جهت کشتن قاتلان امام حسین (ع) می‌ستاید و خبری از تأیید جنبش دربر ندارد؛ ضمن آنکه برخی روایات با مبانی عقلی سازگار نبوده و از شأن امام بدور است.

ب) مورخان: در کنار محدثان شیعی که به جنبش با دید مثبت نگریستهاند، مورخان که تمام آن‌ها از گرایش اهل سنت برخوردار بوده اند، بیان می‌دارند که امام سجاد (ع) عملاً ارتباطی با جنبش مختار نداشته و هرجا که مختار سعی داشت تا خود را به امام نزدیک کند، مورد تکذیب امام قرار می‌گرفت. دیکسون به نقل از «مروج الذهب» مسعودی نقل می‌کند که مختار به علی بن حسین نامه نوشت تا با او به امامت بیعت کند و رهبری جنبش او را پذیرا شود، اما امام او را در مسجدالنبی بر بالای منبر لعن نمود و کذاب خواند و استفاده از میل مردم به آل ابیطالب را از شگردهایش دانست.

پس چون مختار از علی بن حسین ناامید شد، در این هنگام گام اساسی را برداشت و محمد بن حنفیه را به عنوان رهبر جنبش برگزید (مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، 74/3؛ دیکسون، 61-63). بی شک لعن شدن و کذاب خواندن مختار از سوی امام سجاد (ع) (ابن سعد، 164/5؛ ابن عساکر، 393/41؛ مزی، 396/20) باعث شد تا امام پول‌های فرستاده شده مختار را نپذیرد (کشی، 126؛ ابن داود حلی، 514) و در نامه‌ای به عبدالملک بن مروان با نقل ماجرای پول مختار، کسب تکلیف نماید (ابن سعد، 164/5؛ طبری، 630/11؛ ابن کثیر، 106/9).

گرچه اتخاذ رویه لعن و تکذیب مختار از سوی امام منطقی به نظر می‌رسد، زیرا احیای جامعه مرده پس از جنبش کربلا و قدرتمندی احزاب اموی و زبیری فرصت اظهارنظر آزادانه را از امام گرفته و شاهدی بر دوری امام از ادعای رهبری جنبش مختار بوده است (امین، 40)؛ دوم این که این گزارش‌ها باید ساخته دست مخالفان مختار باشد (جعفریان، 288، 291)؛ به ویژه آن که منابع آن غیرشیعی و متن گزارش‌ها مبهم است. از سوی دیگر در تحلیل این گزارش‌های تاریخی عواملی چون سند، ناقلان خبر، شرایط و اوضاع سیاسی - اجتماعی مؤثر است و نمی‌توان یک سویه و تنها به دلیل یک یا چند نقل، به داوری آن‌ها پرداخت. از این رو با توجه به گزارش‌های مختلف، در پذیرش روایت‌های تاریخی قرن اول و دوم هجری باید تردید کرد، مگر آن جا که قرینه‌های قطعی یا اطمینان بخشی آن را تأیید کند زیرا در آن سال‌ها تهمت و افتراکاری رایج و ساختن حدیث با تخلیط و تدلیس در متن آن وسیله مؤثری برای پیشبرد اهداف نظام حاکم بوده است (شهیدی، 209).

بنابراین آنچه که مسلم است این است که امام ممکن است برای مختار در برابر کشتن قاتلان امام، دعا و طلب خیر نماید؛ اما شواهد تاریخی و روایی یاد شده نشان می‌دهد امام در مورد رهبری جنبش و تأیید آن، روی خوش به مختار نشان نداد (همان، زندگانی علی بن حسین، 92).

3. باورهای جنبش

هر جنبشی پس از وقوع دارای یک سری باورهاست که ویژه همان حرکت است.

بسیاری بر این باورند که اندیشه‌های انقلاب که توسط رهبران انقلاب به کار گرفته می‌شود باید به نوعی جنبش را به سوی اهداف عملی آن اندیشه‌ها بکشاند؛ اما می‌توان گفت اعتقاد و پایبندی رهبران انقلاب به ایدئولوژی خاص آن، از عوامل پایداری در روند جنبش است (اسکاچ پل، 197) از این رو بایسته است تا براساس گزارش‌های تاریخی باورهای جنبش مختار بررسی شوند.

1.3. مهدی دانستن ابن حنفیه

مهدی خواندن ابن حنفیه در منابع تاریخی که از سوی مختار و یا پس از مرگ وی برای بد جلوه دادن چهره مختار بیان شد؛ بیانگر آن است که مختار در آغاز جنبش چون از امام ناامید شد، برای جلب مردم کوفه، ابن حنفیه را امام قائم (مهدی) (ع) می‌داند (مرزبانی، 395).

در جای دیگر نیز مختار ابن حنفیه را امام و مهدی تلقی می‌کند، آنجاست که پس از تسلط نسبی ابن زبیر بر حجاز و زندانی شدن ابن حنفیه در چاه زمزم، وی به مختار نامه نوشت و مختار در جواب نامه، چنین گفت «هذا کتاب مهدیکم و صریح اهل بیت نبیکم» و سپس افرادی را به مکه فرستاد و آنان با فریاد «یالثارات الحسین»، ابن حنفیه و افرادش را نجات دادند (بلاذری، 283/3-288؛ طبری، 77/6 و78).

به نظر می‌رسد مختار اگر هم از علی بن حسین برای سرپرستی جنبش خود دعوت می‌کند، دعوتی ظاهری و بدون پشتوانه است و برعکس تأکید عمده او بر امام و مهدی(قائم) دانستن محمد بن حنفیه است زیرا سر بریده ابن زیاد را برای ابن حنفیه می‌فرستد و وقتی او انتقاد نمود که چرا از قاتلان حسین انتقام نمی‌گیرد و اشراف را به خود نزدیک کرده است، مختار بلافاصله اقدام می‌کند و یا با زندانی شدن ابن حنفیه و یارانش در چاه زمزم، وی از مختار یاری میطلبد و مختار نیز او را می‌رهاند. این موارد حکایت از آن دارد که مختار ابن حنفیه را به عنوان امام و بزرگ جنبش باور دارد و خود را نماینده و عامل او در عراق می‌پندارد و سعی دارد برای اولین بار مسئله امامت فرزندان علی از غیر فاطمه را بنیان نهد؛ امری که بعدها مورد سوء استفاده برخی افراد و گروه‌های وابسته به خاندان اهل بیت (ع) قرار می‌گیرد.

از این رو مختار با عوامفریبی و ادعای رسالت و رسیدن وحی (ابن جوزی، 57/6و61؛ شهرستانی، 194) و قرار دادن ابن حنفیه در مقابل علی بن حسین‌ به عنوان امام و مهدی امت و نماینده خواندن خود از سوی ابن حنفیه و انتقام از قاتلان امام حسین (ع) سعی در جذب تمام گروه‌های ساکن در کوفه (جعفری، 283) و تشکیل حکومت و رسیدن به قدرت در عراق داشت، امری که خود بدان اذعان نموده (ابوحنیفه دینوری، 307؛ بلاذری، 440/6) و شهرستانی (ص 194) و اندیشمندان غربی بر این موضوع صحه نهاده‌اند. ولهاوزن مختار را نخستین کسی برمی‌شمارد که برای از بین بردن تفاوت‌های اجتماعی زمان خود کوشید. او می‌پذیرد که مختار از نام ابن حنفیه بهرهبرداری کرده اما به او احترام می‌گذارد زیرا در اعتقاداتش یک دل بوده و کار بدی از او سر نزده است. وی استفاده از نام ابن حنفیه و مدارای وی با اشراف را به عنوان تاکتیک لازم جهت پیشبرد اهداف جنبش ذکر می‌کند و نه خطا و اشتباه (ولهاوزن، 210-212). هم چنین دیکسون، مختار را مصالحه‌گری در جنبش شیعه می‌داند که نسبت به عناصر مختلف چون تقدس عرب‌ها و برابری موالی رواداری داشت و عظمت جنبش خود را در افراطیترین آیین‌های مذهبی برخاسته از زمان و عنصر سیاسی جدید یعنی موالی می‌دید (دیکسون، 56-58). بنابراین جنبش مختار ظاهری شیعی داشته و مختار تنها در پی قدرت یابی بود و موالی، شیعیان و اشراف را به نحوی فریب داد تا وزنه قدرت را به نفع خود سنگین نماید.

2.3. شکل گیری فرهنگ مهدویت خواهی

مهدویت خواهی از دیگر آموزه‌های جنبش مختار است که از دیرباز در میان ادیان و مذاهب ابراهیمی و غیرابراهیمی رایج بوده وطرفدارانی داشته است، از این رو با توجه به گفته گهربار پیامبر و ائمه مبنی بر ظهور آخرین منجی، مهدویت خواهی طرفدارانی یافت و برای اولین بار مختار ثقفی با ادعای مهدویتِ محمد بن حنفیه و امامت وی، خود را نماینده او خواند و دست به جنبش زد و به این ترتیب فرقه مختاریه یا کیسانیه 1 شکل گرفت (اسفراینی، 28).

به لحاظ سیاسی نهضت مختار یک اندیشه سیاسی معطوف به قدرت بود. علی رغم شکست جنبش مختار، این جنبش، اندیشه امامت محمدبن حنفیه و نظریه موعود گرایی را احیا کرد؛ زیرا بیشتر جنبش‌های بعدی در جهان اسلام نیز با طرح اندیشه مهدویت و منجی در جهت زوال ستم و ستمگری در جامعه اسلامی سر برآوردند (بهرامی، 73).

از سوی دیگر برخی از اندیشمندان معتقدند که مختار بیشتر عقاید و افکار خویش را از ابوعمره کیسان، ایرانی تبار گرفته است. اما مادلونگ ثابت می‌کند که فرقه کیسانیه و شعب متعدد آن پس از شهادت مختار به وجود آمده است (مادلونگ، 148) گرچه شاید برخی به دنبال آن بودند تا باورهای خود را به مختار پیوند دهند تا مقبولیت یابند اما چنین مینماید این سخن نادرست بوده و مختار به دلیل جذب رهبر معنوی و حمایت خواص و عوام، ابن حنفیه را رهبر قرار داد تا به حرکت خود قوام بخشد.

4. نقش نیروهای کنش زا در جنبش

براساس نظریه کنش متقابل میان افراد و گروهها، در هر جنبشی عواملی سبب نزدیکی افراد و گروه‌ها به یکدیگر می‌شود. از این رو جامعه شناسان از عواملی که گروه‌های اجتماعی را در کنار هم جمع می‌کند، داشتن منافع مشترک می‌دانند (نیک گهر، 126). بنابراین سه گروه اصلی شیعیان، موالی و اشراف در این جنبش نقش

1- کیسانیه گروهی بودند که امام و مهدی خود را در وجود محمد بن حنفیه دیدند و معتقد بودند که ابن حنفیه پس از شهادت امام حسین (ع) مختار را بر عراقین فرمانروایی داد. این فرقه قائل به تأویل برخی از ارکان شریعت مانند نماز و روزه بوده و تناسخ، حلول و رجعت پس از مرگ را قبول داشتند و معتقد به بداء در علم و اراده الهی بودند (شهرستانی، 193-194). در اینکه چرا این فرقه به نام کیسانیه شهرت دارد، فرق شناسان نظرات متعددی ارائه کرده‌اند برخی کیسان را نام یکی از موالی امام علی (ع) دانسته و برخی کیسان را لقب مختار می‌دانند و معتقدند که امام علی (ع) او را بر زانوی خود نشاند و گفت: انت کیس (نوبختی، 13).‌  

2- اندیشه غیرفاطمی بودن امام را برای اولین بار بیان کرد. تاثیر بسزایی داشته‌اند.

در توصیف جایگاه، تعداد و عملکرد عناصر شرکت کننده در جنبش، منابع اطلاعات اندکی به دست داده‌اند. از این میان اولین عنصر شاخص در جنبش، حضور شیعیان عراق بوده که انگیزه شان از حضور، انتقام از قاتلان امام حسین (ع)‌ و برپایی عدل و قسط در سطح جامعه بوده است. از نظر موقعیت می‌توان گفت افراد شاخص این گروه از یمنیهای شیعه ساکن در کوفه بوده‌اند که به دلیل رفتار امام علی (ع) به حکومت اهل بیت (ع) علاقه داشته و مختار را یاری کردند. منابع از تعداد این شیعیان سخنی نیاورده اما ابن جوزی تعداد اعراب حاضر در جنبش را 700 نفر می‌داند (ابن جوزی، 59/6) که شامل اشراف کوفه نیز می‌باشد که بعدها به دلیل حفظ موقعیت و منافع خود به نیروهای زبیری مخالف مختار در کوفه پیوستند. از شیعیان مطرح حاضر در جنبش می‌توان به افرادی چون سائب بن مالک اشعری، عبدالرحمن بن ابی عمیر ثقفی، یزید بن انس شاکری، احمربن شمیط بجلی، عبدالله بن شداد جشمی و عبدالله بن کامل اشاره کرد (بلاذری، 286/6، 382؛ ابن اعثم کوفی، 229/6-245؛ ابوحنیفه دینوری، 289، 393؛ طبری، 570، 9/6، 96-98؛ مسکویه، 202/2؛ ذهبی، 58/5) که به همراه مردان طایفه خود در جنبش شرکت داشتند. اکثر این افراد از قبایل جنوبی اصیل و از شیعیان مخلص امام علی (ع) بودند. بنابراین اصلیترین قبایل جنوبی حاضر در جنبش، بجیله، نخع، ازد، حنیفه، همدان، طوایف شبام، بنی شاکر، بنی نهد و عرنیه بوده‌اند (دیکسون، 74).

عنصر تأثیرگذار دیگر، موالی ایرانی بودند. این قشر براساس نظریه محرومیت نسبی اسملسر، اثرگذاری فوق العاده در طول جنبش داشته‌اند. او معتقد است جنبش‌های اجتماعی بیانگر تجلی احساس محرومیت بخشی از جامعه و نابرابری اجتماعی است (دلاپورتا و دیانی، 17-21؛ کرامپتون، 32). از این رو موالی به عنوان نیروهای اثرگذار و پرتعداد در نقش نیروی نظامی در ساختار جنبش که به دنبال به دست آوردن منافع خویش بودند؛ به عنوان یک هویت واحد اجتماعی در برابر اشراف عرب ایستادند. موالی به دلیل رنگ چهره با لقب «حمراء» معروفند (ابوحنیفه دینوری،293).

بی شک ایرانیان به استثنای تعداد اندکی از سواران و دهقانان که به واسطه همراهی با فاتحان، از برخی امتیازات بهره مند بودند؛ اکثریت، در سایه گرایش‌های برتری‌طلبانه اعراب به ویژه در زمان خلیفه سوم، به تدریج به ستوه و به دنبال رفتار معتدل و برابری جویانه امام علی (ع) امیدی یافته بودند اما با حکومت معاویه و پسرش یزید دوباره دچار آسیب شده و از حقوق اجتماعی، سیاسی و مالی مساوی با اعراب محروم بودند.

از این رو مختار با شناخت کافی از اوضاع و دقت نظر در وضعیت روانی و اجتماعی جامعه کوفه به ویژه موالی به آن‌ها متمایل شد و با طرح حقوق مساوی و برابر در تمام ابعاد، از آنان به عنوان یک نیروی عاصی و ناراضی از اعراب و به ویژه مخالف با اشرافیت قبیله‌ای عرب بهره برد (بهرامی، 60 و61).

بنابراین با دعوت مختار ابتدا تعداد سه هزار نفر از موالی با او همراه شدند (ابن جوزی، 59/6)؛ اما پس از تصرف کوفه و قدرت گیری مختار، تعداد بیست هزار نفر از آنان با ابراهیم برای جنگ خازر راهی شدند (ابن اعثم کوفی، 277/6؛ ابوحنیفه دینوری، 289 و293).

عنصر شاخص دیگر که برای حفظ موقعیت و منافع خود به جنبش پیوستند، اشراف کوفه بودند که با حضور آشکار و پنهان خود در قتل امام حسین (ع)‌ و تأیید کار ابن زیاد و یزیدبن معاویه ایفای نقش کردنه بودند. این گروه در ابتدای جنبش مختار گرچه علم مخالفت برداشتند، ولی با قدرت گیری سیاسی مختار در عراقین به خاطر مبارزه با حکومت شام به حکومت مختار پیوستند و مختار نیز آنان را گرامی داشت (بلاذری، 395/6 و447؛ طبری، 33/6). با آشکار شدن هدف جنبش برای کشتن قاتلان امام حسین (ع) که مورد توجه شیعیان و موالی بود و بها دادن مختار به موالی، اشراف با در خطر دیدن منافع خود، به مصعب بن زبیر در بصره پیوستند (ابن جوزی،57/6).

بنابراین می‌توان گفت از میان سه گروه شیعیان، موالی و اشراف، موالی شاخص ترین گروه جنبش مختار بودند که برای احقاق حقوق سیاسی، جایگاه اجتماعی و وضعیت اقتصادی مطلوب بدین جنبش پیوستند و تا آخر نیز همراه جنبش بودند؛ زیرا برابری میان عرب و عجم خواسته اصلی آنان بود و در ادامه این شیعیان بودند که برای خونخواهی به جنبش پیوستند و اشراف با دیدن اوضاع آشفته کوفه، فرار کرده و به یاران مصعب در بصره پیوستند تا جنبش مختار را دفع کرده و دوباره به موقعیت سابق خویش بازگردند.

نتیجه

پیوند اشراف کوفه به مصعب و بیاعتمادی ایرانیان به سرانجام مختار و اختلاف سپاهیان عرب و موالی ایرانی، در نهادی نشدن جنبش مختار موثر بوده و فرآیند جنبش را با چالش روبرو کرد. همچنین مختار در جایگاه رهبر جنبش دارای هیچ اندیشه و دانشی نبوده و تنها به عنوان یک نیروی نظامی و اجتماعی عمل کرده است. همچنین تلاش مختار در رواج برخی بدعت‌ها مانند مسئله کرسی منسوب به امام علی (ع)‌ و ادعاهای مختار در آگاهی از پیروزی در نبردها، سبب شد که برخی کنشگران مانند ابراهیم را از دست بدهد. مخالفت ابن حنفیه با نمایندگی مختار و پشتیبانی نکردن از او، به ویژه نبود همراهی امام سجاد (ع) با مختار و همچنین هماهنگ نشدن گروه‌های سهگانه شیعیان، موالی و اشراف با مختار در شکست و نهادینه نشدن جنبش مختار نقش داشته است. مهمترین رکن شکست جنبش به جایگاه مختار و باورهای وام گیرانه او و نبود هماهنگی برنامه‌ها و رفتارهای او با این باورها ارتباط دارد.

 منابع

 آیینه وند، صادق، قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، تهران، نشر مرکز فرهنگی رجاء، 1367ش.

 ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ش.

 ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، .1411

 ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415.

 ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه (ع)، تحقیق محمدحسین حسینی، قم، جامعه مدرسین، 1409.

 ابن داود حلی، حسن بن داود، الرجال، تهران، دانشگاه تهران، 1342ش.

 ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410.

 ابن طیفور، احمد بن ابوطاهر، بلاغات النساء، قم، دارالشریف الرضی، بیتا.

 ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412.

 ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.

ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1417.

ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407.

ابن مطهرحلی، حسن بن یوسف، رجال، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، دارالذخائر، چ 2، 1411.

ابن نما حلی، جعفربن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، قم، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، بیتا.

ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات‌ الرضی، 1386ش.

اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تبریز، نشر بنی هاشمی، 1381ش.

اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین، شرح و تفضیل محمود محمدالخضیری، قاهره، المکتبه الأزهریه للتراث، 1419.

افتخارزاده، محمود، نهضت مختار ثقفی (پژوهشی، انتقادی، کلامی، سیاسی و تاریخی)، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش.

امیری، حمی‌ده، «بررسی تطبیقی شخصیت مختار در منابع تاریخی (تا قرن چهارم هجری) و مختارنامه‌ها»، به راهنمایی علی محمد ولوی و مشاوره مهدی فرهانی منفرد، تهران، دانشگاه الزهرا (س)، 1388ش.

اسکاچ پل، تدا، دولت‌های و انقلاب‌های اجتماعی، ترجمه سیدمجید روئین تن، تهران، نشر سروش، 1376ش.

امین، سیدمحسن، أصدق الاخبار فی قصه الاخذ بالثار، صیدا، مکتبه بصیرتی، 1331ش.

بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417.

بهرامی، روح الله، کیسانیه: جریان‌های فکری و تکاپوهای سیاسی، تهران، نشر پژوهشکده تاریخ اسلام، 1394ش.

پوراحمدی، حسین و بابایی سیاب، علی، "ایرانیان و نقش کوفه در تشیع آن‌ها"، فصلنامه شیعه شناسی، ش 39، (پاییز1391ش).

تقوی، سیدابوالفضل، تاریخچه زندگانی امام حسین (ع) و انتقام مختار، تهران، نشر مؤلف، 1380ش.

جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 11، 1392ش.

جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران، نشر علم، 1390ش.

خربوطلی، علی حسنی، المختار الثقفی مرآه العصر الأموی، مصر، دارالثقافه و الإرشاد القومی، 1962م.

خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، قم، مدینه العلم، 1409.

دلاپورتا، دوناتلا و دیانی، ماریو، مقدمه‌ای بر جنبش‌های اجتماعی، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، نشر کویر، 1383ش.

دیکسون، عبدالامیر، بررسی سیاسی خلافت اموی، ترجمه گیتی شکری، تهران، نشر طهوری، 1381ش.

دورماگن، ژان و ایو موشار، مبانی جامعه شناسی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، نشر آگه، 1389ش.

ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413.

رضوی اردکانی، سیدابوفاضل، قیام مختار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1389ش.

رهبری، مهدی، جنبش‌های اجتماعی، تهران، نشر کویر، 1393ش.

شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ترجمه خالقداد عباسی، تهران، نشر اقبال، 1361ش.

شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، نشر علمی و فرهنگی با همکاری مرکز نشر دانشگاهی، 1383ش.

ضیائی فرد، محمود، «بررسی نهضت مختار»، به راهنمایی اللهیار خلعتبری و مشاوره عزیزالله بیات، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1374ش.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387ش.

طوسی، محمدبن حسن، الأمالی، قم، دارالثقافه، 1411.

فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، اصفهان، نشر کتابخانه امام امیرالمومنین علی(ع)، .1406

قرشی، باقر شریف، شرح کامل زندگانی امام حسین (ع)، ترجمه سیدمحمد صالحی و غلامرضا حمصیان کاشانی، تهران، نشر معیار اندیشه، 1394ش.

کرامپتون، رزماری، طبقه و قشربندی اجتماعی، ترجمه هوشنگ نائبی، تهران، نشر نی، 1396ش.

کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، مشهد، نشر دانشگاه مشهد،.1409

کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، نشر سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی(سمت)، 1387ش.

کوئن، بروس، درآمدی بر جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر توتیا، 1383ش.

مادلونگ، ویلفرد، «کیسانیه»، ترجمه علی اکبر عباسی، فصلنامه تاریخ پژوهان، ش 11، (پاییز1386ش).

مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403.

مرزبانی، ابوعبیدمحمدبن عمران، معجم الشعراء، تحقیق فاروق اسلیم، بیروت، دارصادر، 1425.

مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسه الرساله، 1400.

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409.

مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، قم، نشر انصاریان، 1426.

مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، نشر سروش، 1379ش.

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، .1413

میرشکاک، یوسف علی، قیام مختار، تهران، نشر روزنامه همشهری، 1386ش.

نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، 1355ش.

نیک گهر، عبدالحسین، مبانی جامعه شناسی، تهران، نشر اسلامیه، 1369ش.

ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدراسلام (شیعه و خوارج)، ترجمه محمدرضا افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش.

یعقوبی، احمدبن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا.