طرح مسئله
تمدن اسلامی محصول تلاش جمعی مسلمانان و واقعهنگاری از شاخههای مهم تاریخ نگاری در این تمدن است. در این میان، نگارش چالشهای خونین درون اجتماعی با استقبال بیشتری روبهرو شد و اصحاب امامان (ع) شیعه، با انگیزه ترسیم به خون نشستگان حوادث داخلی مقتلنگاری را پدید آوردند.
مورخانی مانند ابومخنف همسو با جریان عمومی تاریخنگاری و گرایشهای قبایلی - منطقهای آن را گسترش دادند، اما نه تاریخنگاری مقتلنگاران صحابی به ارزشها و رقابتهای قبایلی محدود است و نه آنان استمراربخش دیدگاه قبایلی پیش از اسلام، مبتنی بر مبالغه و تفاخر هستند. تمرکز تحقیق بر نقش اصحاب امامان (ع)؛ یعنی کسانی که رابطه مستقیم با امام (ع) داشته و از آنان کسب علم کردهاند و نیز ناظر به نقش مستقیم و غیر مستقیم امامان (ع) در این خصوص است. بدین ترتیب واژه «اصحاب» به دلیل گسترش مفهومی، شامل غیرامامیه میشود و به لحاظ ارتباط با امام (ع) مفهومی خاصتر از شیعه مییابد.
نوشتار حاضر مقتلنگاری اصحاب امامان شیعه را در دو محور زیر بررسی میکند:
الف) پایهگذاری، زمینهسازی، توسعه، حفظ و تحولات
ب) جایگاه علمی مقتلنگاران، عوامل انگیزشی و منابع معرفتی آنان، گونههای فکری آنان، صنفشناسی نگارشی، تعامل با مخالفان فکری و فرایند انتقال آن دانش به اصحاب و از آنان به آیندگان، با این فرض بررسی میکند که آنان پیشتاز عرصه مقتلنگاری و مؤثر در گسترش، حفظ و استمرار آن بودند. تعالیم دینی از منابع معرفتی، چالشهای سیاسی و رویکردهای متفاوت در شمار عوامل بالندگی و شرایط و اقتضائات زمانی و منطقهای از عوامل انگیزشی آنان بوده است. مفقود بودن برخی مقاتل سبب دشواری بررسی محتوایی، دستیابی به نگرش، نگارش و اهداف و انگیزههای مؤلف است.
آثار علمی موجود درباره مقتلنگاری، رویکرد عاشورانگاری را ترسیم میکند و به محورهای پیشگفته نمیپردازد. به عنوان مثال: مهدی خالقی در «سیر تحول و تطور مقتلنویسی عاشورا از آغاز تا استقرار دولت صفویه» (پایاننامه ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، 1391) علل سیاسی اجتماعی فراز و فرود عاشورانگاری را بحث کرده است. محسن رنجبر در «سیری در مقتل نگاری و تاریخنگاری عاشورا از آغاز تا عصر حاضر (1)» (تاریخ در آینه پژوهش، ش 14، سال 86، ص 16) فهرستوارهای از آثار عاشورایی تا قرن هفتم را ارائه داده است. محمدجواد صاحبی در «سیر تحول مقتلنگاری» (اصفهان، مرکز تحقیقات رایانهای) بررسی دو شیوه استناد و احساس را در عاشورانگاری و تبیین تعارض تاریخنگاری با تحریفگرایی را بررسی کرده است. هادی عالم زاده در «پیشینه تاریخ نگاری عاشورا» (فصلنامه تاریخ اسلام، ش 7، ص 83) مقتلالحسین (ع) ابومخنف را در سایه گزارشی اجمالی از تحقیقات یوسفی غروی در کتاب «مقتل الطّف»، معرفی و به طرح چند پرسش بسنده کرده است. محمدجواد یاوری در «مقتلنگاری شیعیان از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری» (فصلنامه تاریخ اسلام، ش 32، 1386، ص7) به توصیف اجمالی عاشورانگاران شیعه و شرح حال مختصری از آنان اکتفا کرده است.
نگارش مقتل
مقتل برگرفته از قتل به معنای کشتن و در بحثهای تاریخنگاری نوعی واقعهنگاری است، با این تفاوت که محور اصلی گفتوگو در واقعهنگاری مهمترین حوادث و رخدادهای تاریخی و در مقتلنگاری شخصیت یا شخصیتهای مسلمانی است که در پی حوادث داخلی کشته میشوند. ازاینرو، در مقتلنگاری مهمترین چالشهای خونین در درون جامعه اسلامی بر محور یک یا چند شخصیت و گاهی یک خاندان بررسی میشود و کشتههای بدون درگیری داخلی را شامل نخواهد شد. بر همین اساس، کتاب اسماء المُغتالین من الاشراف فی الجاهلیه والاسلام از ابن حبیب بغدادی در شمار مقاتل یاد نمیشود[1]؛ زیرا محور اصلی کتاب، سرشناسان ترور شده در جاهلیت و اسلام است که به لحاظ موضوعی و زمانی، فراتر از تعریف مقتل است. همچنین کتب من قتل عنها زوجها از مدائنی[2] چون به شرح حال زنان شوهر کشته (و نه کشتهها) پراخته و ارتباط مستقیمی با چاشهای خونین درون اجتماعی ندارد، از قلمرو پژوهش خارج است. تاریخنگاران نیز کتابی به نام مقتل عمر تدوین نکردهاند و با اینکه کتابهای اخبار عنوانی مانند کتاب زید و اخباره مقتل شمرده میشود، کتاب اخبار عمر ثقفی و آثاز برخی شیعیان قرن ششم به بعد در شمار مقاتل یاد نمیشود[3].
کشته شدن عثمان نخستین چالش خونین داخلی بود، که با آن به عنوان مقتلی نانوشته در برابر امام علی (ع) برخورد شد. مقتل شفاهی در حادثه عاشورا با سخنان امام سجاد (ع) شکل گسترده تر و رسمیتری یافت و بنیان مقتل مکتوب قرار گرفت.
اما مقتل عثمان بر خلاف مقتل امام حسین (ع) همچنان نانوشته ماند تا آنکه شیعیان عراقی آن را به طور مستقل قلمی کردند و حجم عثمان نگاشتههای آنان بیش از اهل سنت شد؛ به گونهای که به نظر میرسد مقتلنویسان سنی بیشتر متأثر از شیعه و در برابر آرای آنان به نگارش مقتل عثمان پرداختند. شیعیانی که در سه قرن نخست، مقتل عثمان نوشتند عبارتند از: ابومخنف (م.157)[4]، هشام کلبی (م.206)، عیسی مُستَعطِف (اواخر قرن 3)، ثقفی کوفی (م.283)، جَلودی[5]. اما از اهل سنت عامر شَعبی (م.105) کتابی به عنوان الشورا و مقتل عثمان نگاشت و پس از وی مَعمَربن مُثَنّی اباضی مذهب (م.210)، مدائنی (م.225) و ابن شبه نمیری (م.262) درباره مقتل عثمان کتاب نوشتند[6]. اسحاقبن بِشر (م.206)، از محدثان سنی مذهب و از مخالفان شیعه نیز کتابی به عنوان مقتل عثمان نگاشت و در آن بر روایات ابن اسحاق تکیه زد. این کتاب از منابع شیخ مفید در تدوین کتاب الجمل بوده است[7]. بنابراین، با توجه به آنچه در ادامه میآید و اینکه مقتل عثمان، نقل شفاهی بوده، نخستین نگارش مقتل در تاریخنگاری اسلامی به حادثه عاشورا و حوزه تاریخ تشیع باز میگردد. شیعیان با پیشگامی در مقتلنگاری، به ترسیم برخورد خونین حاکمان و والیان با شیعه و رهبران آن روی آوردند.
مقتلنگاری در میان سنیان غیر صحابی با تاخیری نزدیک به یک قرن و از اوایل قرن سوم یا اواخر قرن دوم آغاز شد. هیثم بن عدی (م.207)، واقدی (م.207)، مَعمَر بن مُثَنّی (م.210)، مدائنی ابن نطاح (م.252) و ابن شبه نمیری هر یک کتاب مقتل نوشتند[8] و بدین ترتیب میتوان شکوفایی این شاخه را در همان گامهای نخستین در میان فرق مختلف مسلمین با گرایشهای متفاوت شاهد بود. این تلاش در میان سنیان با نگارش مقتل خالد بن عبدالله قسری توسط هیثم بن عدی و سپس «مقتل عثمان» توسط ابوعبیده آغاز شد و در ادامه به دیگر کشتهها و قیام کنندگان توسعه یافت.
در این میان، ابن نطاح مولای جعفر بن سلیمان عباسی مقتل زید بن علی را نگاشت. وابستگی او به عباسیان حکایتگر اهداف او در نگارش چنین کتابی است. به ویژه که ندیم، از او به عنوان نخستین مؤلف کتاب الدوله (اخبار الدوله عباسیه) یاد کرده است. عبدالعزیز الدوری، مدائنی و ابن میمون را پیش گام دولت نویسی یاد کرده و افزوده سبب نخستین شمردن وی، گستره آگاهی وی از عباسیان است[9].
اگر بتوان اسماء من قتل من الطالبین مدائنی[10] را به نوعی مقاتل الطالبین نامید، توسعه دوم با تدوین کتاب وی رخ داده که مقتلنگاری را به مقاتلنگاری خاندانی ارتقا داده است و شیعیان آن را استمرار بخشیدهاند. محمد بن علی بن حمزه (م.286) از اصحاب امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) کتاب مقاتل الطالبین[11] و ثقفی کوفی (م.283) کتاب مَن قُتِل مِن آل محمد (ص)[12] را تدوین کردند. ابوالفرج (م.356)، عنوان کتاب ابن حمزه را برای تدوین مقاتل ترجیح داده است. در قرن پنجم، محمد بن حبیب بغدادی (م.463) مقاتلنگاری را از خاندانی به صنفی گسترش داد و کتاب مَن قُتِلَ مِن الشعرا را نگاشت[13].
مقتلنگاری، زاده و رشد یافته عراق ولی بینشان از میراث ایرانی است. «رثای مرزکو» و «یادگار زریران» میراث فرهنگی ایران است. «رثای مرزکو» مرثیهای به زبان اشکانی[14] و «یادگار زریران» منظومی از عصر ساسانی در وصف کشته شدن «زریر» برادر گشتاسب شاه ایرانی است[15]. اما مقتلنگاری غیر از مرثیه خوانی رایج میان ملتهاست که گویند: قدمتی به دیرینگی آدم (ع) دارد[16]. احتمال تأثیرپذیری برخی عاشورا نگاشتههای متاخر مانند روضهالشهدای کاشفی از یادگار زریران، تأثیر میراث ایرانی را بر مقتلنگاری قرون نخستین تایید نمیکند؛ همانگونه که شرح حال مقتلنگاران نخست، سبک نگارش و محتوای آثار آنان، نیز این سخن را برنمیتابد.
مقتلنگاران صحابی
1. اَصبَغ بن نباته مُجاشِعی
اصبغ زیسته در قرن اول هجری، از تمیمی تباران کوفی و صحابی امام علی (ع) است. او روایتگر نامه حضرت به مالک و وصیت امام (ع) به محمد بن حنیفه و مؤلف مقتل الحسین بن علی (ع) شمرده شده است که ابوبکر دَوری (م.379) مقتل وی را با پنج واسطه روایت کرده[17] و دست کم تا اواخر قرن چهارم پایدار و مرجع دانشوران بوده است. اما در منابع پسینی، جز دو روایت درباره کشته شدن امام حسین (ع) و اصحابش، روایتی ندارد[18].
گفتنی است که طوسی در بیان منصفات شیعه، برای برخی «له کتاب» و برای برخی «له اخبار» و برای اصبغ «له روایه» آورده که گویا، وی اینان را با تسامح در شمار منصفان قرار داده است؛ زیرا هم مختصر نوشتههایی از آنان در دست راویان بوده و هم آنها با فهم عرفی از کتاب متفاوت بوده است. ازاینرو، باید اصبغ در نظر تسامحی طوسی نخستین مقتل نگار یاد شود[19]. لازمه پذیرش این سخن، پیوند مقتلنگاری با گرایشهای کلامی و نقل پیشگوییهای اصبغ از امام علی (ع) درباره شهادت امام حسین (ع) است، که به احتمال اصبغ آنها را پس از شهادت امام حسین (ع) نقل کرده تا کربلا را در امتداد تفکر امامت قرار دهد و برای شیعیان عراقی جاذبه بیشتری ایجاد کرده باشد.
این احتمال که اصبغ راوی نفرین امام حسین (ع) در حق یکی از افراد قبیله دارِم باشد، وجود اخبار عاشورایی را برای اصبغ تقویت میکند؛ زیرا طبری آن خبر را از هشام از قاسم بن اصبغ نقل کرده است[20]، در حالی که، مطالعات نشان میدهد هشام در سایر موارد، از خود اصبغ روایت دارد[21]. از این رو، احتمال میرود، که هشام روایت نفرین را از اصبغ نقل کرده باشد.
به ویژه که هیچ سند دیگری روایتگری قاسم را نشان نمیدهد و احتمال تصحیف «قاسم عن الاصبغ» به «قاسم بن الاصبغ» و تصحیف «ابوالقاسم الاصبغ» (ابوالقاسم کنیه اصبغ است) به «قاسم بن الاصبغ» وجود دارد و این نوع تصحیفها در منابع کم نیست.
بدین ترتیب، اصرار مدرسی بر انتساب کتاب مقتل به قاسم[22] با دشواری بیشتری روبهرو است. همچنین این سخن که مقتل ابومخنف نخستین کتاب در حادثه کربلا است[23]، باید به مقتلهای موجود، یا روشمند و منسجم تفسیر شود، همانگونه که ادعای آغاز نگارش حوادث عراق و مقتلها از نخستین سالهای حکومت عباسیان[24]، اشتباهی آشکار است و باید پذیرفت که مقتل با پیشگامی اصحاب امامان (ع) و به احتمال قوی در میانه عصر اموی بنیان نهاده شده است.
2. جابر بن یزید جُعفی
پس از اصبغ باید از جابر جعفی (م.128)، عرب یمانی تبار مَذحِجی و صحابی امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، به عنوان پیشگام در توسعه مقتلنگاری یاد کرد. او کتابهای مقتل امیر المؤمنین (ع) و مقتل ابی عبدالله الحسین (ع) را نوشت[25] و مقتلنگاری را در نیمه اول قرن دوم از نگارش مقتل امام حسین (ع) به مقتل امام علی (ع) توسعه داد. دو کتاب مقتل جابر از طریق عَمرو بن شَمرِ جُعفی به نسلهای بعدی رسیده و مورد استفاده محمد بن زکریا غَلّابی (م.298) در تدوین کتاب مقتل امیرالمومنین (ع) و حسین بن حصین عَمّی قرار گرفته است[26]. مقتلهای جابر در شمار آثار مفقوده است، اما بر پایه اخبار بر جا مانده از وی، کسانی مانند مدائنی[27] و ابنابیالدنیا (م.298)[28] از مقتل وی بهره بردهاند که نشان از ماندگاری آن دست کم تا پایان قرن سوم است.
منابع شیعی خبر پاداش بیتوته نزد قبر امام حسین (ع) در شب عاشورا و ثواب زیارت آن حضرت در روز عاشورا را از مدائنی با دو واسطه از جابر نقل کردهاند[29] که نشان میدهد مدائنی کتاب جابر را در اختیار داشته و آن خبر از طریق او به منابع شیعی نفوذ کرده است. اسناد پیش گفته تأثیر جابر را بر مقتلنگاری مسلمانان نشان میدهد.
به گفته جابر، امام سجاد (ع) پس از عاشورا از مردم کناره گرفت، خیمهای را در صحرا برپا ساخت و سالیان متمادی در آن زیست و پیوسته از آنجا مخفیانه به زیارت قبر امام حسین (ع) و امیرالمؤمنین (ع) میرفت. امام باقر (ع) نیز پدرش را در این سفرها همراهی میکرده و جز دو شتر، هیچ جنبندهای با آنان نبوده است[30]. این خبر، که میتواند ذیلی بر مقتل جابر و مفسر نگاه کلامی وی باشد، با دشواریهای متعددی روبهرو است؛ زیرا بادیهگزینی امام (ع) در منابع انعکاسی ندارد، فضای سیاسی فرهنگی حاکم بر آن زمان با محتوای خبر همخوان نیست، زندگی امام (ع) پس از حادثه عاشورا از دید حکمان اموی مخفی نبوده و فاصله مدینه تا عراق نیز آن قدر نزدیک نبوده که چنین سفری پیوسته صورت گرفته باشد.
3. عَمّار دُهنی
عَمّار بن خباب (معاویه) دُهنی (م.133) از عربهای بنوبَجیله کوفه، سرسلسله خاندانی معروف و تاثیرگذار در شیعه است. یادکرد طوسی از وی در دو کتاب رجال و فهرست، صحابی و شیعی بودن وی را نشان میدهد، ولی نجاشی او را مورد اعتماد عامه دانسته و رجال شناسان به اعتبار آرای آنان در شیعه بودن عمار اختلاف کردهاند[31]. اما ظاهر سخن نجاشی با این احتمال سازگار است که عمار به دلیل معاشرت و دادوستد علمی با اهل سنت، مورد اعتماد محدثان سنی قرار گرفته و ازاینرو، اخبار وی در منابع شیعی و سنی انعکاس یافته است.
برای عمار کتابی بیان نشده، جز اینکه ندیم او را صاحب کتاب دانسته[32] و طوسی به استناد آن، وی را مؤلف شمرده است.
ازاینرو، تنها به استناد مؤلف بودن و برخی اخبار پابرجا میتوان محتوای کتابی را بر وی حدس زد. اخباری مانند سیره نبوی، نبردهای امام علی (ع)، نبرد امام حسن (ع)، قیامهای کربلا و زید بن علی (ع) گرچه میتواند بیانگر تعدد کتاب برای او باشد، اما با توجه به گفته ندیم، به نظر میرسد او یک کتاب جامع شامل بخشهای مختلف داشته است.
آنچه این ادعا را تکمیل میکند آن است که محمد بن عبدالله بن نُمَیر صحیفه عمار را پنج سال نزد عُبیده بن حُمَید فرا گرفته است[33]. بنابراین، کتاب وی در قرن سوم کتاب درسی بوده و فراگیری آن در پنج سال نشان اهمیت، گستره اطلاعات و استقبال جامعه علمی از آن است. طبری اخبار عمار را در خصوص کربلا پابهپای اخبار ابومخنف نقل کرده، با یکدیگر مقایسه نموده و نتیجه گرفته که خبر ابومخف از خبری که عمار از امام باقر (ع) آورده، جامعتر و کاملتر است. طبری نشان داده که عمار از امام باقر (ع) درخواست کرده عاشورا را به گونهای روایت کند که او احساس حضور در حادثه کربلا را داشته باشد. امام (ع) نیز در پاسخ به این احساس به تفصیل حرکت امام حسین (ع) را از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا و سرانجام شهادت آن حضرت را در عاشورا بیان کرده است[34]. اخبار دیگری نیز از عمار درباره امام حسین (ع) وجود دارد: یکی استعمال روغن زیتون پیش از احرام و عطرآگین کردن اصحابش با روغن معطر و دیگری پیشگویی کشته شدن برای امام حسین (ع)[35].
4. رَسّان اسدی
فُضیل بن زُبَیر (م.122) مشهور به رسّان، از موالیان بنواَسَد و از راویان امام باقر (ع) و امام صادق (ع)[36]، از حامیان زید بن علی و از اندیشوران زیدیه بود[37]؛ که در گفتوگویی توانست نظر ابوحنیفه را برای کمک به قیام زید جلب کند[38].
گویا رسان لیستی از شهدای کربلا را به همراه نام قاتلان آنان، با اندک مطالبی درباره وقایع عاشورا فراهم آورده تا بدین وسیله از قیام زید پشتیبانی کرده باشد. او در این کتاب چند برگی، نام امام حسین (ع) و اهل بیت را بر اصحاب مقدم داشته و نام اصحاب را نیز بر اساس نسبتهای قبایلی آورده است، که قبایل شرکت کننده در حادثه کربلا را نشان میدهد. نبرد امام سجاد (ع) با وجود بیماری در روز عاشورا[39] خبر خلاف مشهوری است که با تفکر زیدی رسّان همخوانی دارد و انقلاب را در هیچ شرایطی منتفی نمیشمارد. این کتاب با تحقیق جلالی منتشر شده است.
سه خبر دیگر از رسّان در یک سند و بدون رعایت سیر تاریخی حادثهها، نشان از دیگر اخبار عاشورایی رسان است: یکی برخورد کریمانه امام حسین (ع) با کسانی که وی را به دوزخ بشارت میدادند، دیگری درخواست یزید از محمد بن عمرو برای کشتی گرفتن وی با فرزندش و جواب محمد و سومی حمله شَمِر از جانب چپ سپاه به امام (ع) که منجر به شهادت ابن عُمَیر کلبی و همسرش شد[40].
5. جعفر بن عَفّان طایی
ابوعبدالله طایی، در گذشته حدود سال 150[41] و از شاعران شیعه مذهب کوفی دارای صد برگه شعر است[42]. با اینکه نجاشی و طوسی از وی در شمار مؤلفان و صحابیان ائمه (ع) یاد نکردهاند و از او حدیثی از امامان (ع) روایت نشده است، در شمار یاران مورد احترام امام صادق (ع) است. او در گفتوگویی با سید حِمیری به برتری وی اعتراف کرد[43]. گرچه از جعفر به عنوان مقتلنویس یاد نمیشود اما شعر او در رثای امام حسین (ع) مقتل نگاری را سمت و سوی ادبی و مردمی داد، عاشورا را از لابهلای متون خاموش و اسناد ساکت تاریخی به متن زندگی مردم کشاند. بدین ترتیب مقتلنگاری بیش از دیگر شعبههای تاریخنگاری در میان شیعه توسعه ادبی یافت و توان ماندگاری پیدا کرد.
به ویژه که امامان شیعه نیز به تشویق این شیوه پرداختند و آن را با مسائل معنوی پیوند داده، توشه آخرت شمردند. این در حالی است که هیچ گزارشی از تشویق مقتلنگاران مکتوب از سوی امامان (ع) در دست نیست. گزارش زیر، به رغم ضعف سندی، نمونهای از این تشویقها را ترسیم میکند:
بنابر گفته زید بن شَحّام، وی و گروهی از کوفیان نزد امام صادق (ع) بودند، که جعفر طایی وارد شد و مورد اعتماد امام (ع) قرار گرفت. به موجب شعر او در رثای امام حسین (ع)، اشک بر گونهها و محاسن امام (ع) جاری شد و فرمود: ملائکه مقرب گفتار تو را درباره حسین (ع) شنیدند و مانند ما و بیشتر از ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو واجب کرد و از خطاهای تو درگذشت و این پاداش کسی است که برای او شعری بخواند، بگرید و بگریاند[44]. منابع سنی مصرع نخست مرثیه را صدایی برآمده از کوه تَباله به هنگام کشته شدن عمر وصف کردهاند[45] و روشن نیست که جعفر سراینده اصلی این شعر یا مرثیه خود را هماهنگ با آن سروده باشد.
6. ابومخنف اَزدی
مقتلنگاری در میان اصحاب ائمه (ع)، پس از عبور از تسمیهنگاری و رویکرد کلامی با نگارش ابومخنف (م.157)، از اصحاب امام صادق (ع)، ادامه یافت و رویکرد تاریخی پیدا کرد. از ویژگیهای ابومخنف پیشگامی او در مطالعه تاریخ سیاسی عراق و بررسی چالشها، فتنهها و قیامهای داخلی مسلمانان در عراق است. از آنرو که عراق بستر بسیاری از برخوردهای خونین داخلی بشمار میرفت و ابومخنف حوادث منطقه را رصد میکرد، حجم مقتل نگاشتههای او جایگاه ویژهای یافت. کتابهایی ماند: مقتل امیرالمؤمنین (ع)، قتل الحسین (ع)، مقتل محمد بن ابیبکر و محمد بن ابی حذیفه و الاشتر، مقتل حُجر بن عَدی و قتل عثمان[46]. ندیم مقتلهای دیگری نیز از ابومخنف به دست داده است: مَرج راهِط و بیعه مروان و مقتل الضحاک بن قَیس، مقتل عبدالله بن زبیر، مقتل سعید بن العاص، یزید بن المُهَلَّب و مقتله بالعُقر و حدیث یا حُمَیرا و مقتل ابنالاشعث.
گویا کتاب دیر الجَماجِم و خلع عبدالرحمن بن الاشعث کتاب دیگری از ابومخنف درباره ابن اشعث باشد[47]. بلاذری چهار خبر[48] و طبری حدود 20 خبر[49] از ابومخنف درباره عبدالرحمان روایت کردهاند.
دور از ذهن نیست که برخی دیگر از آثار ابومخنف همان محتوای مقتل را پوشش دهد، گرچه نام مقتل بر آن نباشد، مانند: کتاب زید بن علی (ع)، یحیی (بن زید) و خالد بن عبدالله القَسری. شاهد آنکه مقتل محمد بن ابی بکر در رجال نجاشی به اخبار محمد بن ابی بکر و کتاب خالد قسری در آثار مدائنی و ابننطّاح به مقتل خالد قَسری یاد شده است.
بیشترین اخبار ابومخنف درباره زید و یحیی، در کتاب مقاتل الطالبین ابوالفرج است. او 10 خبر روایت کرده[50]، در حالی که طبری پنج خبر[51] و بلاذری چهار[52] خبر آورده است. با این تفاوت که ابوالفرج و طبری روایات ابومخنف را در این موضوع از طریق هشام کلبی و بلاذری از طریق وی و مدائنی نقل کرده است. اما پیوند او با کربلا و تدوین کتاب «مقتلالحسین (ع)» نام وی را در شیعه جاودانه کرد؛ زیرا مقتل وی صحیح ترین مقتل و روایات او از این حادثه بیشتر با یک واسطه است. ابومخنف عاشورا را از مخالفت امام (ع) با یزید و حرکت آن حضرت به کربلا تا لحظه شهادت بررسی و به برخی حوادث پس از عاشورا اشاره کرده است. اخباری از آن کتاب را طبری (م.310) حفظ کرده و یوسفی غروی اخبار مربوط را با تحقیقی عالمانه جمع آوری و در سال 1367 با نام «وقعه الطف» منتشر نموده است.
از ویژگیهای مهم مقتل ابومخنف نقل برخی اخبار با واسطه و گاهی بیواسطه از شاهدان روز عاشورا یا حوادث پیشین و پسین آن است. تلاش برای ترسیم حادثه با نگاه اهل بیت (ع) ویژگی دیگر مقتل اوست.
او چهار روایت از امام سجاد (ع)، یک روایت از امام باقر (ع) و یک روایت از امام صادق (ع) و برخی را از اصحاب آنان، باواسطه یا بیواسطه، روایت کرده است[53].
یوسفی غروی، زمان تألیف «مقتلالحسین (ع)» را حدود سال 130، برابر با اوج ضعف امویان دانسته و احتمال داده که نگارش این مقتل به پیشنهاد عباسیان براب پیشبرد اهداف دعوتشان بوده است[54]. مستند ایشان خبری از ابومخنف است که میگوید: «مسلم بن عقیل در کوفه به خانه مختار رفت و امروزه آن خانه «دار مسلم (سلم) بن مسیب نامیده میشود». و چون مسلم بن مسیب در سال 129 از دنیا رفته، پس نگارش مقتل ابومخنف در این زمان بوده است. گرچه احتمال نگارش در اواخر دوره اموی یا اوایل دوره عباسی دور از ذهن نیست، اما تعبیر «دار مسلم» در روایت ابومخنف شاهدی بر زمان تألیف نیست؛ زیرا برخی منازل به نام افراد شهرت پیدا میکنند و استمرار مییابند. ابومخنف نیز با تعبیر «تُدعی الیوم» نشان داده که آن خانه تا زمان وی همچنان به نام مسلم بن مسیب مشهور بوده است[55]. گویا شهرت این خانه از دهه هفتاد تا قرن چهارم به نام مسلم بن مسیب بوده است؛ زیرا ابن اعثم میگوید: «مختار به خانه مسلم بن مسیب رفت و (اینک) آن خانه جز به نام ابنمسیب شناخته نمیشود[56]». بدین ترتیب، احتمال پیشنهاد عباسیان برای مقتلنویسی، توجیهی ندارد، به ویژه که هدف ابومخنف رصد چالشهای داخلی عراق بوده و از همینرو، مقتلهای متنوعی نگاشته است که برخی از آنها با عباسیان همسو نیست.
7. عبدالله بن ابراهیم جعفری
پس از ابومخنف عبدالله بن ابراهیم بن محمد جعفری (م.پس از 183)، از نوادگان جعفر طیار، به مقتلنویسی روی آورد. نام او در اسناد روایی و تاریخی گاهی کامل، گاهی بدون پسوند جعفری، گاهی بدون انتساب به جد آمده است که اسناد و محتوای روایات، یکی بودن آنان را نشان میدهد[57].
اما عبدالله بن محمد جعفری غیر از عبدالله بن ابراهیم بن محمد جعفری است[58].نکته دیگر آنکه کلینی حادثه فَخ را از عبدالله بن جعفربن ابراهیم جعفری نقل کرده[59]، که به دلیل نشانههای ذیل، آن خبر از عبدالله بن ابراهیم جعفری است:
- تعبیر کلینی از «بهذا الاِسناد» بیان روایتگری ابن رَنجَوَیه از عبدالله بن حَکَم اَرمَنی (منسوب به ارمنستان) است.
- عبدالله ارمنی از عبدالله بن ابراهیم (و نه عبدالله بن جعفر) روایت دارد.
- عبدالله بن جعفر جز روایت بالا روایت و شرح حالی ندارد.
- عبدالله بن ابراهیم درباره حادثه فخ کتاب دارد[60].
- نسخههای کتاب «کافی« نام روایتگر حادثه را به اختلاف «عبدالله بن جعفر» و «عبدالله عن جعفر» آوردهاند، که سبب شده خویی گاهی این نسخه و گاهی نسخه دیگر را ترجیح دهد[61]، در حالی که هر دو نسخه گرفتار تصحیف شده و راوی واقعی، مقتلنگار مورد پژوهش؛ یعنی عبدالله بن ابراهیم بن محمد جعفری، فقیه و محدث مورد اعتماد امامیه است.
نجاشی و طوسی در کتابهای رجال خود از او به عنوان صحابی یاد نکردهاند، اما برپایه اسناد پیشگفته، او میتواند صحابی امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده باشد. بر اساس این روایات، اسحاق بن جعفر و یزید بن سلیط از مهمترین مشایخ و عبدالله اَرمنی، بَکر بن صالح، موسی بن عبدالله و ابنحمّاد از راویان او هستند[62].
عبدالله فعالیت قلمی خود را در قلمرو مسائل تاریخی منحصر کرد و آثاری نو پدید آورد. کتابهای خروج محمد بن عبدالله و مقتله و خروج صاحب فخ و مقتله دو اثری است که از طریق شاگردش بَکر بن صالح به نسلهای بعدی رسید[63] و آثار او دستکم تا قرن چهارم که کلینی و ابوالفرج از آنها بهره بردهاند، مورد استفاده محدثان و مورخان بوده است.
او نخستین مورخ عصر عباسی است که قیامهای مخالفان آن دولت را بررسی کرد، مقتلنگاری را از حصار قیامهای عصر اموی بیرون آورد و گام جدیدی در عرصه مقتلنگاری برداشت.
مورخان پیشین به دلایلی، مانند سختگیریهای مرحلهگذار و تثبیت دولت، از پرداختن به قیامهای عصر عباسی خودداری میکردند، اما جعفری افتخار ابتکار نگارش قیامهای شیعی را در دوره خلافت عباسی از آن خود کرد و دیگران را به پیروی از خود وادار نمود. نصر بن مزاحم منقری (م.212) با نگارش کتاب اخبار محمدبن ابراهیم (بن طباطبا) و ابی السرایا[64] و مدائنی با تدوین کتاب اسماء مَن قُتِلَ مِن الطالبین[65] شکست این حصار را کامل کردند. اما ثقفی گویا نخستین کسی باشد که پس از جعفری قیام نفس زکیه را در کتابی مستقل با نام محمد (نفس زکیه) و ابراهیم (باخمرا)[66] بررسی کرده است، گرچه احتمال میرود که آن بخشی از کتاب مَن قُتل مِن آل محمد (ع) نگاشته دیگر او باشد. پس از ثقفی، جَلودی در کتابهایی به نام اخبار محمدبن عبدالله و اخبار ابراهیم بن عبدالله بررسی این موضوع را ادامه داد[67]. همچنین جَوّانی (م.قرن4) نیز کتابهای اخبار صاحب فخ و اخبار یحیی بن عبدالله را تدوین کرد[68].
ویژگی مهم جعفری در کتابهای خود، استفاده از روایات شفاهی و منابع اولیه است. او اخبار قیام نفس زکیه را از نواده امام سجاد (ع)، به نام خدیجه دختر عُمَر اَشرف و موسی بن عبدالله (برادر نفس زکیه) و از نخستین بیعت کنندگان با او، گرفته که نوعی تاریخ شفاهی است. کلینی به مناسبت موضوع امامت بخشهایی از کتابها (مقتلها)ی جعفری را، مربوط به تعامل قیام کنندگان با امام صادق (ع) و امام کاظم (ع)، در کتاب الحجه گزینش کرده است[69]. شاهد این گزینش، اخبار دیگری از جعفری در کتاب مقاتل الطالبین است که به رابطه قیام کنندگان با حاکمان میپردازد[70]. این گزینشها تمایز نگاه محدث را از مورخ نشان میدهد.
جعفری روایاتی ماند چگونگی انعقاد نطفه و تولد امامان معصوم (ع)[71] را نقل کرده، که نگاه حدیثی کلامی وی و تا حدودی نگرش او به تاریخ دانسته میشود. ابولحسن شعرانی این روایت را به لحاظ علمی خبر واحدی دانسته که نه پشتوانه اجماع شیعه را دارد و نه محتوای آنها در شمار معتقدات شیعه است.
با این حال، نقل آنها در کافی نشان میدهد این روایات به رغم ضعف سند، چندان هم با انکار محدثان شیعه روبهرو نبوده و کلینی به غلو و تخلیط متهم نشده است[72].
جعفری از یزید بن سلیط دو روایت درباره امامت امام رضا (ع) نقل کرده[73]، که اسناد آنها نشان میدهد، مراد از جعفری، عبدالله بن محمد بن ابراهیم جعفری است[74] و محتوای آنها بیانگر زنده بودن جعفری تا اوایل دوره امامت امام رضا (ع) است؛ زیرا بر اساس این روایات، برادران امام رضا (ع) پس از شهادت پدرشان بر ضد امام (ع) شکایت کردند. همچنین یزید بن سلیط در سفر عُمره آن امام (ع) را همراهی کرده است. بنابراین بعید نیست که عبدالله جعفری درگذشته پس از سال 180 باشد.
8. هشام کلبی
هشام بن محمد کلبی از کلبیان کوفه است که تشیع خاندانی، اختصاص وی به شیعه در تعبیر[75] و تصریح منابع رجالی اهل سنت، مانند تصریح ذهبی به رافضی بودن هشام[76]، گرایش مذهبی وی را نشان میدهد. تستری هشام را از سنیان صحابی امام صادق (ع) شمرده و صحابی یاد نشدن وی را غفلتی از سوی طوسی دانسته است[77]. هشام مورخ مشهور عراقی و آفریننده آثار تاریخی فراوان است، ولی با تٔثیرپذیری از مهم ترین استادش، ابومخنف، محمرهای تاریخنگاری و حتی عناوین و موضوعات انتخابی خود را مانند وی قرار داد.
کتابهای قیامالحسین (ع)، مقتلالحسین (ع)، مقتل امیرالمؤمنین (ع)، مقتل حُجربن عدی، مقتل عثمان و مقتل ابن اشعث همنام با آثار ابومخنف است. هشام با روایت مقتلهای ابومخنف، افزودن مطالبی بر آنها و نیز نگارش مقتلهای نانوشتهای مانند مقتل رشید و میثم و جُوُیریه بن مُسهِر[78] مقتلنگاری را توسعه داد.
طبری در نقل مقتل ابومخنف، بیشتر بر اخبار هشام کلبی تکیه دارد و پس از طبری کسانی مانند شیخ مفید (م.413) و سِبط ابن جوزی (م.654) از مقتل الحسین (ع) هشام روایت کردهاند. با این تفاوت که طبری به نقل سند پرداخته و نشان داده که هشام چه اخباری را از ابومخنف نقل کرده است، اما مفید با حذف اسناد و اشاره به نام هشام به ذکر محتوای خبر پرداخته است[79].
سبط ابن جوزی نیز 18 خبر از هشام آورده که در بیان سند به ذکر هشام از ابومخنف بسنده کرده است. او بیش از 20 خبر نیز با تعابیر «قال هشام» و «ذَکَر هشام» آورده که نشانگر نقل هشام از ابومخنف است؛ زیرا اخبار هشام از غیر ابومخنف را مشخص کرده است[80]. تطبیق اخبار کتابهای ارشاد و تذکره الخواص با تاریخ طبری تفاوتهای اندکی را در حد برخی حروف و کلمات نشان میدهد که هشام از ابومخنف نقل کرده است[81]. با توجه به این تشابه، ادعای قطعی برای ماندگاری «مقتلالحسین (ع)» هشام تا قرن هفتم چندان قطعی به نظر نمیرسد؛ زیرا این تشابه میتواند بیان احتمالی استفاده سبط ابن جوزی از تاریخ طبری باشد.
هشام پس از ابومخنف از عَوانه بن حَکَم (م.158) و دیگران در تدوین کتاب مقتل بهره برده است. اخبار عاشورایی هشام از غیر ابومخنف، بیانگر افزودههای هشام بر مقتل امام حسین (ع) است[82].
ابوالفرج (م.356) بر خلاف طبری در بیان مقتل امام حسین (ع) بر مدائنی و عمر بن سعد (سعید) بصری تکیه دارد و هیچ خبری از هشام نقل نکرده است. او هشت خبر از مدائنی و به همین تعداد از ابنسعد بصری نقل کرده و نه خبر نیز از ابومخنف آورده که به یکی از این دو تن بازمیگردد. او در این میان، فقط یک خبر از نصر بن مزاحم روایت کرده است[83]. ابوالفرج تنها به نقل دو خبر از هشام از ابومخنف بسنده کرده است: یکی درباره قیام و کشته شدن زید بن علی (ع) و دیگری درباره فرزندش یحیی[84]. اما سبط ابنجوزی دایره نقل از وی را به مقتل امام علی (ع)، نفس زکیه، شهید فخّ گسترش داده است[85].
9. نصر بن مُزاحم مِنقَری
نصر (م.212) از تمیمان کوفه است. طوسی وی را صحابی ابوجعفر، امام باقر (ع) (م.114) خوانده[86] و خویی او را اشتباه و ابوجعفر را به امام جواد (ع) تطبیق داده است[87].
همچنین نصر درباره امام صادق (ع) مسائلی از امام رضا (ع) پرسیده[88] که با نظر خویی هماهنگ است. او مانند ابومخنف مطالعات خود را بر حوادث تاریخی متمرکز کرد، با این تفاوت که تنها به بررسی حوادث مربوط به شیعیان داخل عراق پرداخت و دو کتاب مقتل حُجر بن عَدی و مقتل الحسین بن علی (ع) را نگاشت[89]. نصر کتاب الفضائل نیز داشته[90] که روایات آن توجه فضائلنگارانی مانند ابنعُقده، خوارزمی، راوندی و از همه بیشتر طبری و سپس محمدبن سلیمان کوفی را جلب کرده است[91]. اما خبری از روایات نصر مربوط به حُجر بن عدی، مختار ثقفی و نبرد عَین الورده یافت نشد، تا شاهد بهره دیگران از آن آثار باشد.
ابوالفرج در خصوص حوادث کربلا، اخباری از نصر روایت کرده که نشان میدهد مقتلالحسین (ع) نصر از منابع وی بوده و از آنجایی که بیشتر این روایات را از ابومخنف روایت کرده، اعتماد ابوالفرج در ترسیم حادثه به روایات نصر بیش از روایات هشام کلبی بوده است[92].
بنابراین، مقتلنویسی نصر نیز نوعی بازخوانی و افزودن اخباری به مقتلهای ابومخنف است. عدم نوآوری یا نگشودن محور جدیدی در مقتلنگاری سبب شد آثار او چندان مورد استقبال قرار نگیرد و این ربطی به گرایش فکری وی نداشت. تصور میشود دلیل اینکه نصر در اخبار مقتل به آثار هشام کلبی استناد نکرده، این باشد که مقتلهای هشام نیز نوعی بازخوانی و حاشیهنویسی بر کتابهای ابومخنف بوده و با وجود آنها نیازی نمیدیده اخبار را از معاصر خود بگیرد.
نصر افزون بر دو مقتل پیشگفته کتابی به نام اخبار محمد بن ابراهیم و ابوالسرایا تدوین کرده که به لحاظ موضوعی مقتل است و ذهبی اخبار وی را ذیل عنوان مقتل ابی السرایا آورده است[93]. جنبش ابو السرایا از جنبشهای زیدیان کوفه و نصر بازگو کننده اخبار آن به عنوان شاهد حادثه است، که سبب شده ابوالفرج در بیان قیام ابوالسرایا اخبار نصر زیدی را بر علی بن محمد نوفلی امامی مذهب ترجیح دهد[94]. همچنین نصر چهار خبر درباره قیام ابراهیم باخمرا در بصره روایت کرده است، ولی منابع از کتابی مناسب با این اخبار برای وی یاد نکردهاند. با پذیرش اینکه وی کتابی دراینباره نداشته، احتمال میرود وی آنها را به مناسبت در همان کتاب پیش گفته، به عنوان پیشینه قیامهای زیدی، آورده باشد[95].
10. محمد بن عبدالله کرخی
دو تن با نام و کنیه و محدوده زمانی مشترک به کرخی معروف هستند: یکی غالی و صحابی امام جواد (ع) و امام هادی (ع) و دیگری ابنخانبه که در این پژوهش از وی یاد نمیشود[96].
کرخی پس از نصر بن مزاحم، حرکت مقتلنگاری را استمرار بخشید اما همسو با تفکر غالیانه کتاب مقتل ابوالخطاب را نگاشت. ابوالخطابِ رهبر فرقه خطابیه، از صحابیان غالی و طرد شدگان از سوی امام صادق (ع) بود[97]. اثری از کتاب مقتل ابی الخطاب در منابع پسینی یافت نشد اما اخبار دیگری از کرخی پابرجا مانده که نباید احتمال خلط دو کرخی را در سند آنها از ذهن دور داشت و نجاشی کتابهای او را به دلیل آمیختگی صحیح و ناصحیح قابل استناد ندانسته است. نقل خبر از محمد بن سنان (م.220)[98] و محمد بن صدقه عنبری[99] و روایتگری اسحاق بن محمد بصری[100]، نصر بن صباح بلخی[101] و حسن بن جمهور[102] از کرخی جریان غلو را در سلسله اساتید و شاگردان نشان میدهد.
11. محمد عباسی
محمد بن علی بن حمزه، ابوعبدالله علوی عباسی (م.286) از نوادگان امام علی (ع) است که نسب او با چهار واسطه به ابوالفضل (ع) میرسد. او از محدثان برجسته و مورد اعتماد امامیه و در شمار اصحاب امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) است. مادر امام مهدی (عج) پس از درگذشت امام عسکری (ع) به خانه او رفت و در آنجا زندگی کرد. محمد عباسی در زمره آگاهان به رویدادهای تاریخی، ادیبان و شاعران بود[103]. مرزبانی، ابوالفرج و امین به شخصیت ادبی او اشاره دارند[104].
محمد با نگارش کتاب مقاتل الطالبین توسعه جدی در حوزه مقتل نگاری به وجود آورد. گرچه مدائنی پیشتر کتاب تسمیه من قتل من آل محمد را نگاشته است، با توجه به تداعی تسمیهنگاری از عنوان کتاب، شاید بتوان محمد عباسی را نخستین کسی دانست که مقتلنگاری را از قلمرو شخص به خاندان گسترش داد.
در همین زمان کتابهای جامع با موضوعات و ابواب مختلف جایگزین کتابچههای روایی میشد و شاید محمد تحت تاثیر این حرکت فرهنگی، جامعنگاری را به مقتلنگاری کشانده باشد.
مرزبانی او را مورخی یاد کرده که اخبار بسیاری را از خاندان و عموزادگان خود بازگو نموده[105] و در حقیقت با این کار تلاش داشته تاریخ تشیع را در عرصه سیاست و چالشهای درونی، سرخ فام ترسیم کند. اما روشن نیست با چه هدف و انگیزهای به چنین ترسیمی دست زده است. وابستگی خاندانی، مسائل زیست محیطی یا مقایسه عباسیان با امویان ، که هر یک میتواند عاملی برای نگارش کتاب مقاتل باشد. با این حال اخبار پابرجا از وی این حدس را تقویت میکند که انگیزه او از تدوین مقتلهای متعدد در یک اثر جامع، نشان دادن وسعت خونریزی در دولت عباسیان و گستره بدرفتاری آنان با خاندان رسول خدا (ص) بوده است.
شاهد دیگری که توان تقویت این گمانه را تاکید میکند آن است که مردم ظلم اموی را بر ستم عباسی ترجیح میدادند و خواهان بازگشت دولت ستمکار امویان و نابودی (شعار) عدالت خواهی عباسیان بودند تا از ظلم طاقت فرسای آنان رهایی یابند[106]. مردم پیوند ستمکاری را با دولت عباسی چنان پابرجا میدیدند که میگفتند تا یکی از عباسیان در منصب حکومت باشد، رهایی از ستم امکان ندارد[107]. گرچه عباسیان با شعار خونخواهی امام حسین (ع) قیام کردند، اما تصور جامعه شیعی از عملکرد عباسیان در شعر ابنسِکِّیت (م.244) و به نقلی بَسّامی (م.302) اینگونه جلوهگر است که عباسیان تاسف میخوردند چرا در قتل امام حسین (ع) با امویان همراهی نکردند[108]. به نظر میرسد محمد، مورخی برجسته و مورد اعتماد خاندانش نیز بوده که صلاحیت نگهداری سند تاریخی مربوط به خاندان هاشمی را پیدا کرده است. طوسی سندی ارائه داده که در آن عبدالله بن موسی، از نوادگان امام مجتبی (ع) نامهای به مامون، نوشت و او در پاسخ، رسالهای نگاشت که محمد عباسی آنها را نزد خود نگه داشته بود[109].
در نقش محمد عباسی در دادوستد علمی باید از پذیرش علی بن حمزه، عبدالصمد هاشمی، حسن بن داوود جعفری، ابوعثمان مازنی، عباس بن فرج رِیاشی و عُمَربن شَبه نُمَیری به عنوان مشایخ محمد یاد کرد. کسانی نیز مانند محمد بن عبدالملک تاریخی، وَکیع قاضی، محمد بن مَخلَد و ابوحاتم رازی از شاگردان و راویان وی بودند. ابوحاتم که خود روایت از او شنیده، وی را در نقل خبر راستگو شمرده است[110]. محمد عباسی برخی اخبار تاریخی را از یحیی بن مَعین، مدائنی[111] و مدینی[112] روایت کرده است. گرایشهای فکری متنوع در سلسله مشایخ و شاگردان، یادآورد تعامل علمی او با همفکران و مخالفان است.
حمزه بن قاسم برادرزاده محمد، کتاب مقتل وی را روایت و به مورخان و محدثان پسینی منتقل کرده است[113]. ابوالفرج آن را از طریق حمزه در اختیار گرفت و در ارائه اخبار سرخ فامی تشیع بر آن تکیه کرد[114]. گویا او تحت تاثیر این کتاب، شیوه تدوین و نام کتاب خود را مانند آن قرار داد و در مجموع 25 خبر از آن روایت کرد که جایگاه و اهمیت آن کتاب را نزد مورخان نشان میدهد. آنچه جایگاه علمی کتاب و مورخ را بیشتر نشان میدهد آن است که ابوالفرج حتی از اخبار منحصر به فرد او درنگذشته و به سبب اعتماد به وی، گزارشهایی را از محمد عباسی روایت کرده که شاهدی بر آن در دیگر منابع نیست[115]. ابوالفرج در مواردی نیز محمد عباسی را نقد کرده[116] که این نیز شاهد دیگری بر جایگاه علمی محمد است.
محمد در ترسیم سرخ فامی خاندان ابوطالب، با شعری در رثای امام مجتبی (ع)[117]، به واقعه کربلا و برخی شهدای آن[118] پرداخته و در گذر انتقال قدرت از امویان به عباسیان[119] به نقش عبدالله بن معاویه، نواده جعفر طیار[120] و مسموم شدن عبیدالله نواده امام سجاد (ع) توسط ابومسلم[121] خبر داده است. سپس قیامها، کشتهها و آزارهای عصر منصور، هارون، مامون، متوکل، مکتفی و نیز مواردی را که زمان آنها دانسته نیست، بررسی کرده است[122].
باید از محمد عباسی به عنوان آخرین صحابی مقتلنگار یاد شود و افزود که، شیعیان غیر صحابی دگیری مانند ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (زیسته در 269)، سَلَمه الخطاب براوستانی (م.270)، محمد بن احمد اشعری قمی (م.حدود280)، ابراهیم ثقفی کوفی، محمد بن زکریا غلابی (م.298)، عیسی بن مهران مُستَعطِف، ابنواضح یعقوبی (م.292) و عبدالعزیز جلودی نیز حرکت مقتلنگاری را استمرار بخشیدند. اما اینان همچنان شیوه نگارش بر محور یک شخصیت را ترجیح دادند و بیشتر بر نگارش مقتلالحسین (ع) تکیه کردند. شاید سبب آن باشد، که عاشوراپژوهی نزد آنان، بر خلاف دیگر وقایع خونین، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. با این حال مقتلنگاری بر محور یک شخصیت در آثار جلودی، از مورخان قرن چهارم، اوج گرفت و او با نگارش مقتلهای متعدد نشان داد که چندان استقبالی به جامعنگاری یا جامعنگری در نگارش مقتل وجود نداشته است. ابوالفرج تنها کسی بود که با انتخاب شیوه محمد عباسی و نقل روایت از او، جامعنگاری را در مقتل استمرار بخشید و اثرش را جاودانه کرد.
نتیجه
اصحاب ائمه (ع)، در پی چالشهای سیاسی کلامی، برای دفاع از امام علی (ع) و خاندان وی و نیز تفکر امویستیزی، مقتلنگاری را پدید آوردند، حجم وسیعی از مقاتل را به تصویر کشیدند و سپس آن را از شخص محوری به خاندان محوری توسعه دادند. آنان بیگانه با اندیشههای شعوبی و بیاعتنا به ترسیم نبردهای جاهلی، فتوح و حرکت خوارج در عصر اموی بودند که این امر، نشان از مبانی معرفتی و گرایش آنان به حفظ جزئیات حوادث مربوط به اهل بیت (ع) دارد.
سه جریان عمده حدیثنگر به نمایندگی اصبغ، تاریخنگر به نمایندگی ابومخنف و غلونگر به نمایندگی کرخی، مقتلنگاری را تاسیس و توسعه دادند. دو عنوان مربوط به عصر خلفای نخست، شانزده عنوان مربوط به عصر امویان و شش عنوان مقتلهای عصر عباسی را پوشش میدهد. نگارش مقتلهای امام علی (ع) و امام حسین (ع) محصول مشترک دو جریان حدیث گرا و تاریخ گرا و دیگر مقاتل، محصول مقتلنگاران تاریخنگر است. اختصاص یک یا دو اثر به هر حادثه و شش اثر از مجموع بیست و چهار اثر، به واقعه عاشورا، اهتمام جریانها را به عاشورانگاری حکایت میکند که ریشه در توجه خاص شیعه و ائمه (ع) به کربلا، روایتگری و تشویق ائمه (ع) به مرثیه خوانی و نیز نشاط بخشی عاشورا به انقلابهای بعدی دارد.
با اینکه زیدیه سردمدار قیامها بوده، اما امامیه، بر خلاف آنان، بیشترین نقش را در مقتلنگاری ایفا و فرهنگ ظلم ستیزی را نهادینه کرده است. برخی مانند ابومخنف، همسو با گرایشهای تاریخی - منطقهای به شیوه تاریخ پژوهی کمک بیشتری کردند، نامشان مشهورتر و آثارشان ماندگارتر شد. دانشوران سنی مقتلنگاری را به دیگر چالشهای خونین داخلی گسترش دادند و کتابهایی را مانند «مقتل عثمان» آفریدند. پس از آن، دو جریان شیعی و سنی با خروج ظاهری از حوزه کلامی، مقتلهایی را با انگیزههایی متفاوت نگاشتند، اما اهل سنت با تکیه بر مبانی معرفتی متفاوت، به ایام العرب و فتوح بیش از نگارش مقتل بزرگان شیعه رغبت نشان دادند. انتخاب موضوعات و عناوین در حوزه مقتل، نوعی تفاوت یا رقابتی آشکار و ناپیدا میان شیعه و سنی را در مبانی و منابع حکایت دارد که حتی دادوستدهای علمی نیز آنها را کمرنگ نکرد.
منابع و مآخذ
آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.
ابنابی الدنیا، عبدالله بن محمد، اللهواتف، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، الکتب الثقافیه، 1413 ق.
ابنابی الدنیا، عبدالله بن محمد، مقتل الامام الامیرالمومنین (ع)، تحقیق مصطفی القزوینی، بیروت، دارالعلوم، 1423 ق.
ابناعثم، احمد، الفتوح، تحقیق شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق.
ابنحبیب بغدادی، محمد، اسماء المُغتالین، تحقیق کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422 ق.
ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه، ج1)، تحقیق محمد بن صامل، طائف، الصدیق، 1414 ق.
ابنطاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحه الغری، تحقیق تحسین آل شیب، قم، الغدیر، 1419 ق.
ابنعساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق شیری، بیروت، دارالفکر، 1414 ق.
ابنعُقده، احمد بن محمد، فضائل امیرالمومنین (ع)، تحقیق عبدالرزاق محمد، بینا، بیجا، بیتا.
ابنقولویه، محمد بن جعفر، کامل الزیارات، تحقیق قیومی، قم، النشر الاسلامی، 1417 ق.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415 ق.
____، مقاتل الطالبین، نجف، الحیدریه، 1385 ق.
ابونعیم، احمد بن عبدالله، دلائل النبوه، بیروت، دارالنفائس، 1412 ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، 1381 ق.
امامی، حسن «یادگار زریران – نخستین حماسه دینی ایران»، ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه بیرجند)، ش 1، ص 12 – 7، 1380.
امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
بغدادی، عبدالقادر، خزانه الادب، تحقیق محمد نبیل، بیروت، دارالکتب العلمیه،1998 م.
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت، 1417 ق.
بهرامیان، علی، «ابومخنف»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، تهران، دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1373.
تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، النشر الاسلامی، 1410 ق.
تفرشی، مصطفی بن حسین، نقد الرجال، تحقیق آل البیت (ع)، قم، موسسه آل البیت (ع)، 1418 ق.
تفضلی، احمد، «شعری در رثای مرزکو»، راهنمای کتاب، سال 10، ش6، ص 579 – 577.
حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، تحقیق بحرالعلوم، قم، شریف رضی، 1402 ق.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417 ق.
خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، تحقیق مالک محمودی، قم، النشر الاسلامی، 1411 ق.
خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، تحقیق لجنه التحقیق، نجف، مطبعه الآداب، 1413 ق.
ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.
____، سیر اعلام النبلاء، تحقیق الارنووط والاسد، بیروت، الرساله، 1413 ق.
راوندی، سعید بن هبهالله، الخرائج والجرائح، تحقیق موسسه الامام المهدی، قم، موسسه الامام المهدی، 1418 ق.
____، قصص الانبیا، تحقیق عرفانیان، قم، الهادی، 1418 ق.
رسان اسدی، فُضَیل بن زُبیر، «تسمیه مَن قُتِل مع الحسین (ع)»، تحقیق جلالی، قم، آل البیت، مجله تراثنا، ج2، ص127 – 160، 1406 ق.
سِبط ابن جَوزی، یوسف بن غراوغلی، تذکره الخواص، قم، شریف رضی، 1418 ق.
صَفَدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، تحقیق الاناووط و ترکی مصطفی، بیروت، داراحیاء التراث، 1420 ق.
طبرسی، فضل بن علی، اعلام الوری، تحقیق آل البیت، قم، آل البیت، 1417 ق.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387.
طبری، محمد بن علی، بشاره المصطفی (ص)، تحقیق قیومی، قم، النشر الاسلامی، 1420 ق.
طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق رجائی، قم، آل البیت، 1404 ق.
____، الامالی، تحقیق موسسه البعثه، قم، دارالثقافه، 1414 ق.
____، الفهرست، تحقیق قیومی، قم، الفقاهه، 1417 ق.
____، رجال، تحقیق قیومی، قم، النشر الاسلامی، 1415 ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363.
مازندرانی، مولی محمدصالح، شرح اصول الکافی، تحقیق شعرانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1421 ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، الوفاء، 1403 ق.
مدرسی، محمدرضا، میراث مکتوبه شیعه، ترجمه قرائی و جعفریان، قم، انتشارات مورخ، 1386.
مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، تحقیق البجاوری، مصر، النهضه، بیتا.
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تحقیق ال البیت (ع)، بیروت، دارالمفیدف 1414 ق.
____، الجمل، تحقیق میرشریفی، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413 ق.
نجاشی، احمد بن علی، رجال، تحقیق شبیری زنجانی، قم، النشر الاسلامی، 1416 ق.
ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، تحقیق رضا تجدد، بینا، بیجا، بیتا.
نمازی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، شفق،1412 ق.
نویسنده ناشناس، اخبار الدوله العباسیه، تحقی الدوری والمطلبی، بیروت، دارالطلیعه، 1971.
یاقوت حموی، معجم الادباء، بیروت، دارالفکر، 1400ق.
یوسفی غروی، محمدهادی، وقعه الطف، قم، مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1427 ق.