نسب محمد حنفیه
محمد فرزند علی بن ابی طالب (ع)، معروف به محمد حنفیه از خاندان بنیهاشم بود. او برادر امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است اما مادر حسنین (ع)، فاطمه (س) و مادر محمد، خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفیه بود. برای تمییز از آن دو امام همام (که از ذریه پیامبر اعظم (ص) بودند) محمد را به مادرش نسبت داده، ابن حنفیه خواندهاند. مادرش از تیره بنی حنیفه از تیرههای یمن بود که به مدینه آمد. درباره زمان آمدن او به مدینه، دو روایت متفاوت وجود دارد. بلاذری براساس روایتی از مدائنی مینویسد: پیامبر (ص)، علی (ع) را به یمن فرستاد و او به خوله که در میان بنیزبید همراه عمرو بن معدی کرب مرتد شده بودند، دست یافت. خوله در همان زمان حیات رسول خدا (ص)، سهم علی (ع) شد. پیامبر (ص) به او فرمود: اگر پسری برای تو به دنیا آورد او را به اسم و کنیه من بنام. پس از درگذشت فاطمه (س)، خوله پسری به دنیا آورد و علی (ع) اسم او را محمد و کنیهاش را ابوالقاسم[1] انتخاب کرد. بلاذری پس از نقل روایت مدائنی مینویسد: در روایت دیگری آمده است بنو اسد بن خزیمه بر بنی حنیفه حمله کرده، خوله را به اسارت گرفتند. آنها در آغاز خلافت ابوبکر او را به مدینه آورده، به علی (ع) فروختند. این خبر به خویشان خوله رسید. آنها در مدینه نزد علی (ع) آمدند. امام او را آزاد و با قرار دادن مهریه با او ازدواج کرد و محمد از او به دنیا آمد. بلاذری مینویسد که این روایت از روایت مدائنی «اثبت» است[2]. دیگر مورخان هم نوشتهاند خوله در نبردهای دوران ابوبکر و جنگهای ردّه در یمامه به دست خالد بن ولید اسیر و سهم علی (ع) شد و محمد را به دنیا آورده[3]. در تاریخ طبری این نظر با عبارت «قیل» گزارش شده است[4]. سیدمحسن امین در میان اقوال مختلف این قول را میپذیرد که خوله در زمان خلافت ابوبکر اسیر شد و به ازدواج علی (ع) درآمد[5]. هر چند سید مرتضی علمالهدی بر این باور است که خوله اسیر نبوده، بلکه او به سبب پذیرش اسلام، آزاده بوده است[6].
موضع سیاسی محمد حنفیه
او در جنگهای جمل و صفین، نبردهای عصر خلافت علی (ع) با ناکثین و قاسطین حضور داشت و در برخی موارد پرچمدار بود[7]. فردی از محمد پرسید: چرا پدرت تو را در برابر تیر قرار میدهد، اما حسنین (ع) را نه؟ پاسخ داد: چون آن دو همچون صورت اویند و من همچون دستش. امام با دست خود صورتش را حفظ میکند[8]. علی (ع) در صفین نگران بود محمد کشته شود از این رو، خود با عبیدالله بن عمر تن به تن نبرد کرد[9].
درباره زندگی او پس از شهادت پدرش علی (ع)، گزارش چندانی در دست نیست. به طور طبیعی او در کنار برادرش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) قرار داشته و موضع مخالفی از او گزارش نشده است. در منابع آمده است که امام حسن (ع) به محمد و امام حسین (ع) وصیت کرد که حسین (ع) خیر محمد را بخواهد و محمد یاور حسین (ع) باشد[10]. هنگامی هم که کوفیان از او خواستند که قیام کند، محمد خودداری کرد و مسئله را با برادرش حسین (ع) در میان گذاشت[11].
ابن سعد در میان مورخان از او با عنوان کثیرالعلم و ورع یاد کرده است[12]. طبری نیز در توصیف او مینویسد: «وکان فاضلاً دیناً ذا علم جم و ورع»[13]. گویا مورخانی همچون ابن سعد، صفتی مانند ورع را برای افرادی به کار میبردند که در مسائل سیاسی دخالت چندانی نداشتند. مؤلف «الطبقات الکبری» اعتقادی را به محمد نسبت میدهد مبنی بر اینکه او هیچ یک از طرفهای درگیر پس از رسول خدا (ص)، حتی پدرش را اهل نجات نمیدانسته است[14]، در حالی که این موضع با حضورش در جمل و صفین و دیگر مواضع او در منازعات سیاسی سازگاری ندارد. جالب آن است همین نویسنده گزارش میکند که محمد اظهار علاقه میکرد جانش را برای شیعیان فدا کند و اعتقاد داشت رفتار امویان از شمشیر مسلمانان کارگرتر خواهد بود[15].
موضع محمد پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه از سوی مورخان متفاوت گزارش شده است. ابن خلدون مینویسد که معترضان به صلح نزد محمد رفته و با او مخفیانه بیعت کردند تا هر وقت ممکن شد خواهان خلافت شود و او نیز برای هر شهری مردی را معین کرد[16]. این در حالی است که ابن سعد نوشته است محمد از همکاری با معترضان خودداری کرد و موضوع را با برادرش حسین (ع) در میان گذاشت[17]. ابن عساکر نیز گفته ابن سعد را تأیید کرده است[18]. ابن کثیر هم نوشته است وقتی شورشیان مدینه در زمان خلافت یزید از محمد خواستند تا همراه آنها بجنگد، او امتناع کرد. از او پرسیدند پس چگونه همراه پدرت جنگیدی؟ گفت: مانند پدرم را بیاورید تا همراه او جنگ کنم[19].
به اعتقاد شیعه، محمد پس از عاشورا بر این باور بود که امامت از آن علی بن حسین (ع) است. در منابع در این باره از زبان صادقین (ع) گفتوگویی میان امام سجاد (ع) و محمد حنفیه نقل شده است. پس از آن که آن دو نزد حجرالأسود رفتند و از آن داوری خواستند و حَجر به جانشینی زینالعابدین (ع) گواهی داد، محمد حنفیه امامت آن حضرت را پذیرفت[20]. محققان شیعه نوشتهاند مسند این روایت صحیح است و برایمان محمد و اعتقاد او به امامت امام سجاد (ع) دلالت دارد[21]. در روایتی از امام صادق (ع) هم نقل شده است که محمد حنفیه نمرد تا این که به امامت علی بن حسین (ع) اعتراف کرد[22].
عکسالعمل محمد حنفیه در برابر حوادث پس از عاشورا نیز اهمیت ویژهای دارد. او با ابن زبیر مخالفت کرد و حاضر به همکاری با وی نشد. وقتی خبر قیام مختار به ابن زبیر رسید، او محمد حنفیه را دستگیر کرد و از وی خواست تا با او بیعت کرده و مطیعش باشد. محمد گفت: اگر مسئله خلافت مطرح باشد، من از تو به این امر سزاوارترم[23]. محمد و ابن عباس از بیعت با ابن زبیر خودداری کرده، از مکه به طائف رفتند[24]. کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه بودند و اینگونه احتجاج میکردند که علی (ع) در جنگ جمل پرچم را به او سپرده است[25]. مختار، نخستین کسی بود که مردم را به امامت او فرا خواند[26].
در گزارشی آمده است که او پس از مرگ ابن عباس، در ایله سکونت گزید و در همانجا درگذشت[27]. برخی مکان مرگ او را طائف یا مدینه دانستهاند[28]. شیخ عباس قمی هر سه قول را بدون ترجیح نقل کرده است[29]. زمان درگذشت او را سالهای 81 یا 82 ق در سن 65 سالگی دانستهاند[30].
آنچه موجب جلب توجه مورخان و شرح حال نویسان به محمد شده، دو حادثه مهم تاریخی است: نخست، غیبت او در کربلا و همراهی نکردن با امام حسین (ع) و دیگری شکلگیری شاخهای از شیعه به نام کیسانیه که مدعی مهدویت او بودند. حادثه نخست مسئله این نوشتار است[31]. شایان توجه است که در آغاز بررسی موضع محمد حنفیه در قیام عاشورا، نخست دیدگاه نویسندگان اهل سنت را درباره عدم همراهی او با امام حسین (ع) آمده و برخی نسبتهای غیرواقعی پاسخ داده شده است، سپس دیدگاه نویسندگان شیعه در این باره اشاره شده و برخی علل احتمالی همراه نشدن او با امام حسین (ع) در نهضت عاشورا را نقد و بررسی کرده است.
الف) دیدگاه نویسندگان اهل سنت
برخی مورخان اهل سنت نوشتهاند: محمد هنگام حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه، با آن حضرت همراهی نکرد و به او پیشنهاد کرد که از یزید و شهرها دوری کند و داعیان خود را به سوی مردم اعزام نماید؛ اگر با او بیعت کردند وارد آن شهر شود. اما امام پاسخ داد که میرود. محمد گفت: پس به مکه برو. امام فرمود: ای برادر تو از سر دلسوزی و خیرخواهی سخن گفتی[32]. ابن کثیر مینویسد: در پی نامهای که امام حسین (ع) به مدینه نوشت و جمعی از بنیهاشم که شمار آنها نوزده تن بودند، در مکه به آن حضرت پیوستند و محمد حنفیه هم به دنبال آنها آمد. او پس از دیدار با امام، مخالفت خود را با حرکت به عراق ابراز داشت[33]. طبری به نقل از ابومخنف نوشته است وقتی حسین (ع) از مکه راهی کوفه شد، خبر آن در مدینه به محمد حنفیه رسید. او در حالی که داشت وضو میساخت به قدری گریه کرد که اشکهایش در تشت میریخت[34]. این گزارش هم نشان میدهد محمد به مکه نیامده است. بنابراین، همراه نشدن محمد با امام تردیدناپذیر است. البته نویسندگان اهل سنت افزون بر مخالفت محمد از همراهی با برادرش، مطلب دیگری را نیز به او نسبت میدهند که او نه تنها خود، امام را همراهی نکرد، بلکه از رفتن فرزندانش نیز جلوگیری نمود[35]. برخی محققان معاصر شیعی ادعای یاد شده را به دلایلی رد کردهاند:
اولاً: در کتابهای شیعه چنین مطلبی نیامده است.
ثانیاً: در منابع اهل سنت هم به جز ابن عساکر، مزی و ذهبی، نویسنده دیگری این مطلب را نیاورده است. روایت ذهبی و مزی مرسل است و شاید آنها از ابن عساکر گرفتهاند، افزون بر اینکه بیشتر راویان این گزارش مجهولاند، به گونهای که برخی از آنها را خود ابن عساکر نیز ضعیف دانسته است. علاوه بر این باید توجه داشت که هر سه نویسنده یاد شده، به نوعی از ابن سعد گرفتهاند که هم تأثیرپذیری آنها از ابن سعد و هم تعصب اموی ابن سعد بر صاحب نظران پوشیده نیست.
ثالثاً: این روایت از جعلیات امویان به نظر میرسد که میخواستهاند وحدت صفوف هاشمیان را در نهضت حسینی مشوّه سازند. آنها به ابن حنفیه بد کردند در حالی که او به امامت حسنین (ع) و امام سجاد (ع) باور داشت[36].
افزون بر دلایل یاد شده در ردّ ادعای فوق، باید گفت که مورخان مشهوری همچون طبری و به پیروی او، ابن اثیر به منع فرزندان و رنجش امام هیچگونه اشارهای نکردهاند، بلکه آن دو فقط نوشتهاند که محمد با حسین همراهی نکرد[37]. دینوری هم نوشته است او در مدینه ماند اما سخنی از منع فرزندان و گفتوگویی که موجب رنجش امام شود، نیاورده است[38]. بنابراین، چنانکه گفته شد دور از ذهن نیست که ادّعای حبس فرزندان، ساخته برخی نویسندگان متعصب همچون ابن سعد باشد که دیگران نیز از او پیروی کردهاند. متأسفانه برخی از پژوهشگران معاصر، مخالفت محمد با همکاری فرزندانش با امام حسین (ع) را مسلّم فرض کردهاند[39].
ابن اعثم کوفی مینویسد: محمد به برادرش حسین (ع) پیشنهاد داد از مدینه به مکه برود و در صورت مساعد نبودن شرایط ، راهیِ یمن شود؛ شهری که یاران جدّ، برادر و پدرش آنجایند، و اگر یمن هم مساعد نبود، از شهری به شهر دیگر برود تا ببیند عاقبت چه خواهد شد[40].
ب) دیدگاه نویسندگان شیعه
پیشنهادهای محمد حنفیه
مورخان شیعه نوشتهاند که محمد حنفیه از رفتن همراه امام خودداری و پیشنهادهایی را مطرح کرد.
شیخ مفید مینویسد: محمد حنفیه نمیدانست امام به کجا میرود. او به امام پیشنهاد داد از بیعت با یزید و رفتن به شهرها خودداری کند و نمایندگان خود را به سوی مردم اعزام نماید و آنها را به سوی خود بخواند، اگر از او پیروی کردند و با او بیعت نمودند، شکر خدا را بجا آورد و اگر روی کس دیگری اجماع کردند، خداوند چیزی از دین و عقل او را کم نخواهد کرد و بدین گونه مروّت و فضیلتش حفظ خواهد شد. امام از او پرسید: کجا بروم؟ محمد گفت: به مکه برو؛ اگر ماندن در آنجا امن و مطمئن بود، همانجا میمانی و در صورت مساعد نبودن اوضاع، از شهری به شهری دیگر میروی و از بیعت با یزید امتناع میکنی. او با حرکت به سوی شهری خاص مخالف بود[41]. طبرسی نیز همچون شیخ مفید مینویسد: محمد، امام حسین (ع) را در حرکت به عراق همراهی نکرد و نمیدانست امام به کجا میرود[42]. دیگر مورخان شیعه نوشتهاند: شبی که امام آهنگ حرکت به سوی کوفه را نمود، محمد به مکه آمد و امام را از فریبکاری کوفیان نسبت به پدر و برادرش هشدار داد و گفت من ترس آن دارم که حال تو نیز مانند آنها شود، چنانچه در مکه بمانی عزیزترین کس در حرم خواهی بود و مردم از هر سو به طرف تو خواهند آمد. امام در پاسخ او ترس از ترور را مطرح کرد. محمد پس از شنیدن پاسخ امام به او پیشنهاد کرد که به یمن برود[43]. در مجموع، هشدارها و پیشنهادهای محمد در موارد زیر خلاصه میشود: پرهیز از بیعت با یزید، مخالفت با حرکت به کوفه، هشدار به فریبکاری کوفیان، اقامت در مکه و حرکت به یمن یا نواحی دیگر[44].
ج) علل عدم حضور محمد در کربلا
در خصوص علل همراه نشدن محمد حنفیه با امام حسین (ع) در کربلا موارد ذیل گفته شده است:
- بیماری محمد
- نمایندگی از سوی امام در مدینه
- قرار نگرفتن نام او در لوح محفوظ شهدای کربلا
- باز ماندن از فتح
1. بیماری
برخی علمای شیعه بر این باورند که محمد حنفیه زمان خروج امام حسین (ع) بیمار بود. در بخشی که با عنوان کتاب «حکایه المختار فی الأخذ بالثار» به ضمیمه لهوف چاپ شده، اینگونه آمده است که محمد به طوری دستش آسیب دیده بود که توان به دست گرفتن شمشیر را نداشت[45]. البته معلوم نیست این بخش، از فصول پایانی کتاب لهوف است یا دیگران بر آن افزدهاند. از سخن برخی مترجمان لهوف نیز اینگونه فهمیده میشود که این بخش کتاب جداگانهای است[46] که در چاپ به لهوف ضمیمه شده است[47]. بنابراین نمیتوان این سخن را نظر سید بن طاووس در لهوف نامید. علامه حلی، فاضل دربندی و حبیبالله کاشانی نیز مسئله بیماری محمد را نقل کردهاند[48]. مجلسی مینویسد: از علامه حلی درباره تخلف محمد حنفیه سؤال شد. او گفت: شأن محمد حنفیه، عبدالله بن جعفر و امثال آنها اجلّ از آن است که اعتقاداتشان برخلاف حق باشد، اما درباره تخلف محمد از یاری امام حسین (ع) نقل شده که او مریض بوده است[49]. برخی مقتلنویسان به نقل از ابن نمای حلی، بیماری چشم را به عنوان عذر ابن حنفیه ذکر کردهاند[50].
مامقانی از طرفی روایت ستایش محامده (محمدها)[51] را دلیل بر عدالت محمد میداند و از سوی دیگر بیمار بودن محمد را هنگام قیام حسینی، صحیح ندانسته و معتقد است چنانچه بیماری او صحت داشته باشد پس از شهادت امام حسین (ع) و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه بوده است؛[52] سخنی که از خود محمد حنفیه نیز نقل شده است[53]. مامقانی در عبارتی دیگر علت نیامدن محمد را به کربلا عذر و مصلحت خاصی دانسته است[54]. گفتنی است در منابع کهن که گفتوگوی امام حسین (ع) با محمد را گزارش کردهاند، هیچ سخنی از بیماری محمد به میان نیامده است.
2. نمایندگی امام در مدینه
در منابع کهن مانند تاریخ طبری و پس از آن در کامل ابن اثیر سخنی از اجازه امام به محمد برای ماندن در مدینه و چشم آن حضرت بودن، دیده نمیشود[55]. تنها در منابع کهن، ابن اعثم این مطلب را نقل کرده و به تبع او مستوفی هروی در ترجمه فتوح ابن اعثم آورده است[56]. اما در برخی منابع متأخر آمده است که امام به محمد فرمود: مانعی ندارد که تو در مدینه بمانی و عامل اطلاعاتی من باشی و هیچ امری از امور حکومت را از من پنهان نکنی[57]. برخی محققان معاصر هم نوشتهاند با توجه به این روایت، پاسخ این سؤال که چرا محمد حنفیه امام را همراهی نکرد، روشن است زیرا محمد به فرمان امام (ع) در مدینه ماند و همراه او حرکت نکرد[58].
به نظر میرسد نمیتوان با استناد به روایت یاد شده، محمد را مأمور از سوی امام دانست. تنها مطلبی که میتوان گفت این است که بر فرض صحت این گزارش، چون محمد به همراهی با امام تمایلی نشان نداد، امام هم او را مجبور نکرد و فرمود که عامل اطلاعاتی من در مدینه باش. اگر محمد اظهار همراهی مینمود، به طور حتم امام از همراهی او استقبال میکرد.
3. نبودن نام محمد حنفیه در لوح محفوظ
ابن شهر آشوب مطلبی را به نقل از محمد حنفیه آورده است که دیگران نیز همین مطلب را به نقل از او آوردهاند. او مینویسد: محمد درباره همراه نشدنش با امام در کربلا گفت: «انّ اصحابه عندنا لمکتوبون بأسمائهم و أسماء آبائهم[59]؛ نامهای یاران امام حسین (ع) و نام پدرانشان نزد ما نوشته و از پیش تعیین شده بود».
مامقانی نیز مینویسد:
جواب درست آن است که یاران شهید امام حسین (ع) افراد معینی بودند و شمار آنها 72 تن که در تقدیر الهی به این افتخار رسیده بودند؛ سخنی که از خود محمد حنفیه نیز نقل شده است»[60].
این علّت همان توجیهی است که ابن عباس هم در پاسخ به سرزنشش از سوی دیگران در همراهی نکردن امام میگفت که احدی از یاران امام حسین (ع) کاهش و افزایش نیافتند و ما پیش از شهادتشان آنان را به نام میشناختیم[61].
این علت نیز پذیرفته نمیشود، زیرا:
اولاً: در صورت وجود چنین علمی، این آگاهی اختصاص به امام معصوم (ع) دارد نه کسان دیگر؛ دیگران فقط بر اساس روایات شنیده بودند که چنین رویدادی برای امام حسین (ع) رخ خواهد داد، اما این که یاران او چه تعداد و چه کسانی خواهند بود، دست کم برای امثال ابن عباس و ابن حنفیه معلوم نبوده است.
ثانیاً: چنین آگاهی برای هیچ کس، چه امام و چه غیر امام (بر فرض داشتن چنین آگاهی)، تکلیف آور نیست. معصومان (ع) اعم از پیامبران و امامان نیز فقط برای اثبات نبوت و امامت و موارد مهمی از این قبیل، از این آگاهی بهره میبردند، نه در زندگی عادی و شخصی زیرا چنانچه میخواستند برای هر کاری از این علم بهره ببرند، از بشر بودن خارج شده و دیگر نمیتوانستند الگوی دیگران باشند.
ثالثاً: این توجیه میتواند ادّعا و بهانهای برای همه کسانی باشد که از یاری امام حسین (ع) سر باز زدند.
4. باز ماندن از فتح
از امامان شیعه (ع) جز یک روایت در این باره گزارش نشده است. در این روایت، حمزه بن حمران (یا عمران) از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) درباره خروج امام حسین (ع) و تخلف محمد حنفیه از همراهی با آن حضرت میپرسد. امام میفرماید:
ای حمزه در این باره سخنی با تو میگویم ولی پس از این جلسه در این باره پرسش مکن. امام حسین (ع) وقتی عازم عراق شد، کاغذی خواست و بر آن نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی الی بنیهاشم. امّا بعد، فانّه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح، و السلام[62].
ابن قولویه هم این روایت را در کامل الزیارات آورده است. سید بن طاووس نیز در لهوف به همین صورت نقل کرده است[63].
در برخی منابع همانند روایت مذکور با اندک تفاوتی، از زبان خود امام حسین (ع) نقل شده است که امام در کربلا نامهای به این مضمون به برادرش محمد حنفیه نوشت:
من الحسین بن علی (ع) الی محمد بن علی و من قبله من بنی هاشم. اما بعد، فانّ من لحق بی استشهد و من تخلف لم یدرک الفتح و السلام از حسینبن علی به محمدبن حنیفه و هر کس که از بنیهاشم نزد او است: اما بعد، هر کس به من بپیوند به شهادت میرسد و هر کس تخلف کند به پیروزی دست نیافته است و السلام[64].
اما آنچه ابن قولویه نقل کرده با عبارت فوق متفاوت است. او به نقل از امام باقر (ع) مینویسد: امام حسین (ع) نامهای از کربلا به برادرش محمد و دیگر بنیهاشم نوشت و فرمود: «اما بعد فکأن الدنیا لم تکن و کأن الآخره لم تزل و السلام[65]؛ گویا دنیا نبوده و آخرت همیشگی بوده است». مجلسی و شیخ عبدالله بحرانی هر دو صورت روایت را از ابن قولویه نقل کردهاند[66].
علامه مجلسی دو تعلیقه بر روایت نخست، نوشته است:
الف: معنای لم یبلغ الفتح، یعنی به آرزوهای فتح دنیوی و تمتع از آن نمیرسد که ظاهر عبارت، سرزنشآمیز است. شاید هم معنایش مخیر گذاشتن بنیهاشم است؛ بنابراین، گناهی بر متخلف نیست.
ب: معنای دیگرش آن است که امکان فتح و فلاح دنیا یا آخرت برای متخلف نیست[67].
برخی محققان نوشتهاند: نص این روایت (عبارت لم یبلغ الفتح) بیتردید این نکته را بیان میکند که هرکس به امام ملحق نشود از این فتح محروم خواهد بود؛ چه معذور باشد یا غیر معذور؛ بنابراین، دلیلی در این عبارت نیست که هر متخلفی غیرمعذور است. شاید هم امام صادق (ع) میخواهد گفت و گو کنندگان در اینباره را به این نکته رهنمون سازد که آنچه مهم است اصل محروم ماندن از رسیدن به یاری حسین (ع) است نه سبب تخلف شخص محمد حنفیه، چون حقّ هر مؤمنی است که از محروم ماندن از این فوز عظیم اظهار حسرت کند[68]. پژوهشگر دیگری نوشته است: روایت لم یبلغ الفتح دلالت دارد بر این که متخلفان از همراهی با امام به مقام شهادت نایل نشدند، نه این که مؤاخذ و معاقب باشند[69].
به هر حال، همراهی نکردن محمد با برادرش حسین (ع) و محروم شدن از جهاد، سلب توفیقی از او بود اما امام با برخورد کریمانه، ماندن در مدینه را (در صورت پذیرش روایت نمایندگی از سوی امام) برای او مجاز شمرد و همچون وظیفهای برای وی دانست. از طرف دیگر، امام به جمع نیرو نپرداخت و همه را آزاد گذارد. از برخورد کریمانه امام با محمد فهمیده میشود که او میخواست در مدینه بماند، امام هم او را آزاد گذارده، مکلف به همراهی با خود نکرد.
با توجه به نقد فرضیههای بیماری ابن حنفیه، داشتن نمایندگی از سوی امام، نبودن نامش در میان لوح محفوظ شهدای کربلا و بالأخره بازماندن از فتح، در جمعبندی علل تخلف محمد حنفیه از همراهی با امام، گزینههای دیگری زیر محتمل است:
- مخالفت با هرگونه قیامی علیه امویان.
- مشروع دانستن حکومت امویان.
- نپذیرفتن تاکتیک امام در برابر امویان.
- عافیتطلبی و عدم خطرپذیری و نداشتن تفکر انقلابی
در میان فرضیات چهارگانه یاد شده، سه فرضیه نخست، غیرقابل پذیرشاند زیرا محمد در پیشنهادهایش به امام، خودداری از بیعت با یزید را مطرح نمود؛ نکتهای که مورخان شیعه و اهل سنت آن را نقل کردهاند و ابتدای نوشتار گفته شد. از سوی دیگر، او امام را به حرکت از شهری به شهری دیگر فرا میخواند که باز نشانه غیر مشروع دانستن امویان در باور اوست. او در اینباره حرکت به یمن را پیشنهاد میداد. همچنین از این فراخوان او فهمیده میشود که او با هرگونه قیامی علیه امویان مخالف نبوده است. بنابراین، ممکن است اینگونه نتیجه گرفته شود که ابن حنفیه با اصل قیام علیه امویان مخالف نبوده، بلکه با تحلیل ظاهری از قیام، با حرکت امام به عراق نظر مساعد نداشته است و علت آن را فریبکاری و بیوفایی آنان با پدر و برادرش میدانست، در حالی که امام حسین (ع) به گونهای دیگر میاندیشید. همین نوع نگاه او به قیام امام حسین (ع) موجب بازماندنش از رسیدن به فتح گردید؛ تعبیری که در روایت یاد شده به آن تصریح شده است، اما باید توجه داشت که از آغاز حرکت امام از مدینه به قصد مکه که هنوز بحثی از رفتن امام به عراق نبود، او امام را همراهی نکرد. پس گزینه سوم نیز قابل دفاع به نظر نمیرسد. در مجموع میتوان نتیجه گرفت که گزینه چهارم به واقعیت نزدیک است؛ یعنی ابن حنفیه تفکر انقلابی و روحیه خطرپذیری نداشت، اما حرکت امام را مشروع میدانست و چون امام به او تکلیف و الزام نکرد که او را همراهی کند، در مدینه ماند و قرار شد اطلاعات مدینه را به امام گزارش کند.
نتیجه
با توجه به آنچه در این مقاله بیان شد، محمد حنفیه ؛ برادر امام حسین (ع) از حضور در کربلا باز ماند. ملاقات محمد با امام (ع) در دو جا گزارش شده است؛ برخی این ملاقات را در مدینه و برخی دیگر آن را به مکه مربوط دانستهاند. براساس نقل ملاقات مدینه، محمد به امام توصیه کرد به مکه برود یا از شهری به شهر دیگر حرکت کند. براساس نقل ملاقات مکه و آگاهی محمد از نیت امام برای حرکت به کوفه، به امام توصیه کرد در مکه بماند. وقتی امام فرمودند در مکه بیم ترور وجود دارد، محمد پیمانشکنی مردم کوفه نسبت به جدشان امیرالمؤمنین و برادرش امام حسن مجتبی (ع) را یادآوری و به امام توصیه کرد به سمت یمن برود. امام بعد از شیندن توصیههای محمد، وی را در همراهی با خودش آزاد گذاشت که محمد ماندن در مدینه را انتخاب کرد و از همراهی با امام (ع) باز ماند.
محققان برای ریشهیابی علت همراهی نکردن محمد، دلایل متعددی بیان کردهاند؛ مانند: مریضی محمد، نمایندگی از طرف امام، نبودن نام محمد در لوح محفوظ شهدا، مخالفت با هرگونه قیامی علیه امویان، مشروع دانستن حکومت امویان، نپذیرفتن تاکتیک امام در برابر امویان، عافیتطلبی و عدم خطرپذیری ونداشتن تفکر انقلابی.
به باور نگارنده، از میان تمامی دلایل مزبور، عافیت طلبی و عدم خطرپذیری و به تعبیر دیگر نداشتن تفکر انقلابی، عامل حقیقی شرکت نکردن وی در قیام کربلا بوده است.
منابع
ابن طاووس، علیبن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ترجمه، تعریب، تصحیح و تحقیق عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، 1377.
ابن کثیر الدمشقی، أبو الفداء اسماعیلبن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.
ابن اعثم الکوفی، أبومحمد أحمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1441ق/ 1991م.
ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن علیبن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر ـ دار بیروت، 1385/1965.
ابن بابویه قمی، علیبن الحسین، الامامه و التبصره من الحیره، قم: مدرسه الامام المهدی (ع)، 1404 ق/1363 ش.
ابن حزم، ابومحمد علیبن احمدبن سعید، جمهره أنساب العرب، تحقیق لجنه من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ق/1983م.
ابن خلدون، عبدالرحمنبن محمد، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، ط.الخامسه، 1408/1988.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمدبن صامل السلمی، الطائف، مکتبه الصدیق، 1414/1993.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق/1990م.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب (ع)، نجف، المکتبه الحیدریه، 1376 ق/1956م.
ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انوار الهدی، 1417ق.
ابن عساکر، علیبن حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق/1995م.
ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق الشیخ جواد قیومی، مؤسسه النشر الإسلامی، 1417ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فیمعرفه الائمه، بیروت، دار الاضواء، 1405 ق/1985م.
امین عاملی، سیدالمحسن، لواعج الاشجان فیمقتل الحسین (ع)، قم، مکتبه بصیرتی، 1331.
امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بیتا.
بحرانی اصفهانی، شیخ عبد الله، العوالم، الامام الحسین (ع)، قم، مدرسه الامام المهدی (ع)، 1407ق / 1365 ش.
بلاذری، أحمدبن یحییبن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417/1996.
ثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیمبن محمد، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینیارموی، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش.
چلونگر، محمدعلی، «محمدبن حنفیه و قیام کربلا»، حوزه و دانشگاه، ش 33، زمستان 1381،
ص 150 ـ 137.
حسین یعقوب، احمد، کربلا، الثوره و المأساه، بیروت، الغدیر، 1418 ق/ 1997 م.
حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، تحقیق مشتاق المظفر، بیجا، بینا، 1420 ق.
حموی، شهابالدین ابو عبد الله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، 1995م.
خوئی، سیدابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، بیجا، بینا، 1413ق/ 1992 م.
دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضی، 1368ش.
ذهبی، شمسالدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413/1993.
رضوی اردکانی، سیدابوفاضل، ماهیت قیام مختار، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378 ش.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1405 ق/ 1363 ش.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق حاج میرزا محسن کوچه باغی، تهران: مؤسسه الاعلمی، 1362 ش/ 1404 ق.
طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، 1417 ق.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387/1967.
طبری، محمد بنجریر بنرستم، دلائل الامامه، قم: مؤسسه البعثه، 1413ق.
طبسی، نجمالدین، الامام الحسین (ع) فی مکه المکرمه (مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه)، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه لممثلیه ولی الفقیه فی حرس الثوره الاسلامیه، 1421ق/1379ش.
فتال النیشابوری، محمد، روضه الواعظین، قم، منشورات الرضی، بیتا.
قمی، حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبد الملک قمی، تحقیق سیدجلالالدین تهرانی، تهران، توس، 1361 ش.
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1338 ش.
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، قم، هجرت، 1411 ق.
طهرانی، الشیخ آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دار الاضواء، 1403 ق/ 1983 م.
طوسی، محمد بن الحسن، اختیار معرفه الرجال، تصحیح و تعلیق المعلم الثالث میرداماد الاسترآبادی، تحقیق السیدمهدی الرجائی، قم، مؤسسه آلالبیت (ع) لاحیاء التراث، 1404 ق.
کلینی الرازی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403/ 1983.
مزی، ابو الحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بغداد، مؤسسه الرساله، 1406 ق/ 1985 م.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409.
مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، القاهره، دارالصاوی، بیتا (افست قم، مؤسسه نشر المنابع الثقافه الاسلامیه).
مفید البغدادی، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آلالبیت (ع) لاحیاء التراث، بیروت، دار المفید، 1414 ق/ 1993 م.
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، بیجا، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا.
مقرم، عبدالرزاق الموسوی، مقتل الحسین (ع)، بیجا، المکتبه الحیدریه، 1423 ق.
منقری، نصربن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1370 ش.