مقدمه
از قرون نخست، منابع متعدد و قابل اتکایی به دست ما رسیده که به گزارش نهضت عاشورا پرداختهاند. این منابع را میتوان به دو دسته مستقل و مشتمل تقسیم کرد؛ منابعی که ویژۀ گزارشدهی نهضت عاشورا و حماسهسازان این واقعه بینظیرند و منابعی که تنها بخش و فصلهایی از آنها، درباره قیام امام حسین (ع) است. این منابع از اعتباری یکسان برخوردار نیستند اما همه آنها قابلیت ارجاع و استناد را دارند و به وسیله پژوهشهای تاریخی روشمند، قابل بررسی و پذیرشاند (محمدی ریشهری، 1430: 1/5291). از قرن هشتم به بعد، به سبب استیلای ویرانگر و فرهنگسوز مغولان بر قلمرو حکومت اسلامی و نابودی بخش بزرگی از میراث علمی مسلمانان و به ویژه شیعه که از جمله، برخی از منابع معتبر تاریخ عاشورا بود و اعتماد و بهرهگیری بسیاری از مورخان این مقطع از منابع ضعیف و غیر قابل اعتماد، آثار مقطع یاد شده، از اعتبار چندانی برخوردار نیستند و تنها اخبار و گزارشهای نقل شده از منابع کهن و معتبر در آثار یاد شده، قابل اعتنا و اعتماد است (رنجبر، 1386: 87).
در عین حال، برخی از متون معتبر متقدم، نقش برجستهتری در معرفی طفل شیرخوار امام حسین (ع) داشتهاند که در ادامه پژوهش، به ترتیبِ اطلاعات تاریخیِ موجود درباره مؤلفان آنها، مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت.
1. تَسْمیَهُ مَنْ قُتِلَ مَعَ الحُسَیْن بْن علی (ع) منْ وُلْده و إخوَته و أهله و شیعَته
نخستین مقتل موجود مستقل درباره عاشورا، کتابی به نام «تَسْمیَهُ مَنْ قُتِلَ معَ الحسَیْن بن علی (ع) مِنْ وُلْده و إخْوَته و أهْله و شیعَته» اثر قلمی فضیل بن عمر رسانی زیدی؛ یکی از رجال معروف نیمه اول سده دوم هجری است که از منزلت و اعتبار و وثاقت دینی نیز برخوردار است. مرحوم رسانی در گردآوری اسامی عموم شهیدان جانباز کربلا کوشیده است و در این تلاش، به هر منبع و مأخذ کتبی و شفاهی که دسترسی داشته سر زده و کتاب مزبور را تحریر و از خود به یادگار گذاشته است. این کتاب در حجم کوچک خود، اسامی انصار و یاران باوفا و جانباز اباعبداللهالحسین (ع) در بر دارد که در هیچ جای دیگر به این صورت و کیفیت، گردآوری نشده است. نویسنده کتاب، طفل شیرخوار امام حسین (ع) را اینگونه میشناساند:
عبدالله بن الحسین (ع): مادرش رباب دختر إمرؤالقیس بن عدی بن أوس بن جابر بن کعب بن حکیم کلبی است. او را حرمله بن کاهل اسدی والبی با تیر کشت. او به هنگام جنگ کردن، متولد گردیده بود؛ پس از ولادت، او را به محضر امام حسین (ع) آوردند. امام (ع) در حالی که نشسته بود، آن نوزاد را به آغوش کشید و با آب دهان خود، دهان او را باز فرمود و او را عبدالله نامید. در همین هنگام بود که حرمله تیری افکند. این تیر گلوگاه او را درید. حسین (ع) با دست خود جلوی خون را گرفت و جمع نمود و به سوی آسمان پاشید. از آن خون، قطرهای هم به زمین بازنگشت. فضیل گوید: ابوالورد از قول امام باقر (ع) به من روایت کرد: اگر قطرهای از آن به زمین میرسید، عذاب الهی نازل میگشت. (عقیقی بخشایشی، 1379: 1920)
2. مقتلالحسین ابومخنف
ابومخنف، لوط بن یحیی از شاگردان شاخص امام صادق(ع) است که کتاب «مقتلالحسین» او بعدها به مقتل ابیمخنف معروف شد. این مقتل تا قرن چهارم هجری موجود بوده و طبری در تاریخ مشهور خود، هرجا به مسئله کربلا اشاره میکند، همه را به مقتل ابیمخنف ارجاع میدهد. مجموعه روایات ابومخنف که در تاریخ طبری دیده میشود، 126 روایت است که حدود 110 روایت به خود ابیمخنف میرسد و مربوط به قضایای کربلاست (سنگری،1387: 23).
در حال حاضر، کتابهایی با عنوان مقتل ابیمخنف وجود دارند. دکتر سنگری پس از بازخوانی کتابهای موسوم به مقتل ابیمخنف، آنها را غیر قابل اعتماد دانسته و مینویسد:
کتاب مقتل ابیمخنف در میان منابعی که در مورد تاریخ کربلا نوشته شدهاند مطرح است ولی باید مواظب ضعف و نقصهای آن بود. کتاب کاملی نبوده ولی بخشهایی از کتاب که از تاریخ طبری گرفته شده است قابل اعتماد است؛ گرچه در کتاب طبری هم میتوان نمونههایی از ضعف را مشاهده نمود. (سنگری،1387: 1218)
نویسنده «تاریخ طبری» به نقل از ابومخنف مینویسد:
سلیمان بن ابیراشد از حمید بن مسلم برایم نقل کرد که وقتی حسین (ع) نشست، یکی از کودکانش را برایش آوردند. حسین (ع) او را در دامانش نشاند. این کودک را عبدالله بن حسین پنداشتهاند. عقبه بن بشیر اسدی گفته است: روزی امام باقر (ع) به من فرمود: «ای قبیله بنیاسد! ما در گردن شما خونی داریم». عرض کردم: «ای اباجعفر! خداوند رحم نماید! آن خون کدام است؟» فرمود: «روز عاشورا کودکی را در حجر جدم حسین (ع) قرار دادند، یکی از شما تیری انداخت و او را ذبح کرد. امام (ع) خون را در دو کف خود گرفت و آن را به زمین پاشید. سپس فرمود: ای پرورشدهنده من! اگر منع نمودهای یاری مرا از آسمان، پس قرار بده این مصیبت را برای ثوابی که بهتر است و انتقام بکش برای ما از این ستمکاران». (ابومخنف و طبری، 1364: 171173)
3. الطبقات الکبیر
محمد بن سعد بن منیع زُهری (م230ق)، مشهور به «ابن سعد» و نیز «کاتب واقدی» در کتاب «الطبقات الکبیر»، شرح حال امام حسین (ع) را در دو بخش و به تفصیل آورده است. او در بخش نخست، نسب و تولد و ویژگیها و فضایل و مناقب را گزارش کرده و در بخش دوم به مقتلنویسی و گزارش قیام امام حسین (ع) پرداخته است. وی مینویسد:
در این هنگام حسین (ع) در حالی که جبه خز خاکستری پوشیده بود در مقابل خیمه خود نشسته بود و تیرها بر چپ و راست او فرو میبارید و پسرک سه سالهای از او کنارش بود. عقبه بن بشر اسدی تیری بر او زد و کودک را کشت. (کاتب واقدی، 1410: الخامسه 1/470)
4. تاریخ یعقوبی
احمد بن ابی یعقوب، معروف به یعقوبی (284ق) در تاریخ خود معروف به «تاریخ یعقوبی»، جریان قیام امام حسین (ع) را به صورت بسیار مختصر و توصیفی گزارش کرده است. گزارش وی با اینکه بسیار کوتاه است، با روایت ابومخنف همخوانی زیادی دارد؛ از اینرو محتمل است که وی براساس مقتل ابومخنف، گزارش توصیفی خود را سامان داده باشد (حسینی،1386: 72). یعقوبی درباره طفل شیرخوار امام حسین (ع) چنین مینویسد:
سپس مردان یکی یکی خود را تقدیم نمودند و شهید شدند تا اینکه حضرت (ع) تنها ماند؛ هیچ کس از اهل و فرزندان و نزدیکان، با ایشان نبودند. امام (ع) بر اسب خود سوار و پس از کمی استراحت که تازه از میدان بازگشته بود، دوباره عازم میدان شد. کودکی که در همان ساعت متولد شده بود، نزد آن حضرت (ع) آوردند. امام در گوش فرزند خود، اذان و اقامه گفت و کام او را برداشت؛ در همان هنگام تیری به حلق آن طفل اصابت کرد و او را به شهادت رسانید. امام (ع) آن تیر را از حلق طفل بیرون کشید و کودک را به خون آغشته ساخت و گفت: به خدا سوگند تو گرامیتر از ناقه صالح در پیشگاه خدای تعالی هستی و جد تو رسول خدا (ص) نزد خدا گرامیتر از صالح، پیامبر خداست. سپس پیکر او را آورد و در کنار اجساد پسران و برادرزادگانش نهاد. (یعقوبی، 1371: 2/181182)
5. الفتوح
ابومحمد، احمد بن اعثم کوفی (م حدود 314ق)، از مورخان مشهور قرن سوم است که در کتاب «الفتوح» خود، اخبار مسلمانان را پس از رحلت پیامبر خدا (ص) تا دوران خلافت عباسی در نیمه قرن سوم هجری آورده و در این میان، بخشی قابل توجه (در حدود یک نهم کتاب) را به گزارش نهضت حسینی، اختصاص داده است. او در معرفی طفل شیرخوار امام حسین (ع) چنین مینویسد:
برای او فرزند دیگری بود که به او علی میگفتند و شیرخوار بود. پس حسین (ع) جلوی باب خیمه آمد و گفت: آن طفل را بدهید تا با او وداع کنم. سپس آن کودک را به دست او دادند. پس خواست تا او را ببوسد، در حالی که میگفت: ای فرزندم! وای بر این گروه، در آن وقتی که جدم پیغمبر خدا (ص) دشمن آنها باشد.
پس ناگاه تیری آمد و در گلوی آن طفل خورد و او را کشت. پس حسین (ع) از اسب خود پایین آمد و با غلاف شمشیر خود، برای او قبری حفر کرد و آن طفل را به خونش آغشته نمود و برای او نماز خواند و دفنش نمود. (ابناعثم کوفی، 5/115)
6. مقاتل الطالبیین
ابوالفرج ، علی بن حسین اُموی اصفهانی (م356ق)، از مورخان پرکار قرن چهارم است که کتاب مقاتل الطالبیین را در سال 313ق نوشته و در آن بیش از دویست کشته خاندان ابوطالب را در سه قرن نخست هجری، نام برده و احوالشان را شرح داده است. ابوالفرج به کشتگان طالبی نهضت عاشورا _ که بیش از بیست تن هستند _ نیز پرداخته و سپس با تفصیل به شرح حال سرور شهیدان، امام حسین (ع) و گوشههایی از قیام ایشان و نیز اسارت خاندان ایشان روی آورده است (محمدی ریشهری، 1430: 1/64). او در معرفی طفل شهید کربلا مینویسد:
نام مادرش «رباب» دختر امرئ القیس بن عدی... و به عقیده ابن عبده، رباب دختر حارثه خواهرزاده اوسبنحارثه بوده است... و عبداللهبنالحسین (ع) در روز شهادت، کودکی خردسال بود و همچنان که در دامان پدر نشسته بود تیری اصابت کرد و او را سر برید. از حمید بن مسلم نقل است که امام حسین (ع) طفلی را خواند و بر زانوانش نشاند؛ ناگهان عقبه بن بشر با پرتاب تیری او را ذبح کرد. از یکی از شاهدان کربلا نقل است که گفت: همراه حسین (ع) کودک خردسالش بود که ناگاه تیری آمده و گلویش را برید؛ در این حال حسین (ع) خون را از گلو و گردن کودک گرفته و آنچنان به آسمان پرت میکرد که چیزی از آن بازنمیگشت و عرضه میداشت: خدایا! این طفل نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست. (اصفهانی، 2007: 5051)
7. مقتل الحسین (ع) به روایت شیخ صدوق
ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به «شیخ صدوق» و «ابنبابویه» (م381ق) تا جایی مورد قبول علمای شیعه قرار گرفته که روایات مرسل او در حکم مسند دانسته شده است. همچنین روایات کتابش «من لا یحضره الفقیه» یکی از کتب اربعه شیعه ؛ به اجماع علمای شیعه ، در شمار روایات صحیح گنجانده شده است. شیخ صدوق نزدیک به 250 کتاب نوشته است که در حال حاضر، فقط چهارده کتاب و رساله از او به جا مانده و منتشر شده است. در میان کتابهای منتشرنشده شیخ صدوق، کتابی به نام «مقتل الحسین» هست که ایشان در ضمن برخی از آثار منتشرشدهاش از این کتاب نام برده و به آن ارجاع داده است (صدوق، 1377: 1/103؛ همان، 1367: 522).
مقتل شیخ صدوق، با عنوان «مقتل الحسین (ع)» به روایت شیخ صدوق، با تحقیق و ترجمه صحتی سردرودی، اخیراً بازنویسی و نشر یافته است (نک: صدوق، 1381). این کتاب حاوی دویست و اندی حدیث و روایت است که همگی از طریق شیخ صدوق روایت شده و بیشتر آنها از میان آثار منتشر شده شیخ صدوق و اندکی نیز از میان آثار کسانی که از شیخ صدوق، حدیث نقل کردهاند گردآوری شده است (صحتی سردرودی، 1385: 34). این مقتل دارای مزیتهای مهمی است که نزدیکی کتاب، از لحاظ زمانی به عصر عصمت و زمان حضور امامان معصوم (ع) از مهمترین آنهاست. دیگر آنکه عمده مطالب این مقتل که حدود نود درصد آن را تشکیل میدهد از احادیث و اخبار مأثوری است که از پیشوایان دینی و چهارده معصوم (ع) به ویژه امام سجاد، امام صادق و امام رضا( نقل شده است (همان: 367).
در این مقتل، نام امام چهارم (ع)، علی بن الحسین الاکبر (ع) (صدوق، 1381: 293) یا علی بن الحسین است (همان: 37، 41، 69، 116، 156، 172 و...). همچنین در روایت خروج کاروان حسینی از مدینه، نام یکی از فرزندان امام حسین (ع)، «علیاصغر» ذکر شده است (همان: 126).
8. الإرْشاد فی مَعْرفه حُجَجِ الله عَلَی الْعباد
ابوعبدالله ، محمد بن محمد بن نعمان بغدادی (م413ق) مشهور به شیخ مفید، از درخشانترین چهرههای شیعه از آغاز تاکنون است و کتابهای او از مآخذ اصلی دانشهایی چون کلام و عقاید، فقه، حدیث، تاریخ و سیره است. کتاب مهم و مشهور او «الْإرْشاد فی مَعْرفه حُجَجِ الله عَلَی الْعباد» زندگینامه همه امامان شیعه را در بر دارد. حدود یک هفتم از «الارشاد»، به زندگانی امام حسین (ع) و نهضت عاشورا اختصاص یافته است (محمدی ریشهری، 1430: 1/7071). شیخ مفید در مقتل طفل شیرخوار مینویسد:
پس از شهادت حضرت قاسم، حضرت امام حسین (ع) برابر خرگاه همایونی خود نشسته بود. فرزند خردسالش به نام عبدالله را آوردند و در دامن او گذاردند. مردی از بنیاسد آن طفل را هدف تیر ستم قرار داد و او را به پدران نامدارش ملحق ساخت. امام حسین (ع) دست مبارکش را زیر گلوی آن طفل میگرفت و چون از خون پاک آن نوباوه پر میشد، به طرف آسمان میپاشید و میفرمود: پروردگارا! اگر در نصرت و یاری آسمانی را به سوی ما بستهای، این قربانی را به جای بهترین تقدیمها از ما بپذیر و داد ما را از این گروه ستمگر بگیر! (مفید، 1380: 462)
9. إعلامُ الوَری بأعلامِ الهدی
امین الاسلام فضل بن حسن طَبرِسی (م548ق)، مفسر، متکلم، ادیب، شاعر و مورخ بزرگ امامیه در قرن ششم هجری است. وی با تکیه بر اندوختههای تاریخی خود، کتاب «إعلامُ الوَری بأعلامِ الهدی» را در شرح حال اهل بیت (ع) نگاشت و به ویژه در زندگی امام حسین (ع) با تفصیلی در خور تحسین، به شرح نهضت عاشورا همت گماشت (محمدی ریشهری، 1430: 1/75). او در شرح حال طفل شهید کربلا چنین مینویسد:
پس از قتل قاسم بن الحسن، حسین (ع) جلوی خیمهها نشست. پس فرزندش عبدالله را که طفلی بود آوردند و در دامان حضرت نشسته بود که مردی از بنیاسد تیری رها کرد و آن طفل را کشت. پس حسین (ع) خونهای او را در دستش پر میکرد و بر زمین میریخت. سپس فرمود: «پروردگارا! اگر نصرتی را که در آسمان نزد توست از ما جلوگیری نمودی، پس قرار ده آن را برای ما، بهتر از آنچه است و انتقام ما را از این گروه ستمکار بگیر!» سپس جسد کودک را در کنار کشتگان از خاندان گذاشت. (طبرسی، 1376، 1/466)
10. تاریخ الموالید الائمه و وفیاتهم
این کتاب اثر شیخ ابی محمد عبدالله بن النصر ابن الخشاب البغدادی (م567ق)، ادیب، زبانشناس، آموزگار، مفسّر حدیث و شاعر عربی عراقی در سده ششم هجری است و در چهارده بخش به معرفی زندگی اهل بیت (ع) پرداخته است. او در شرح حال امام حسین (ع) مینویسد:
برای حسین (ع)، شش پسر و سه دختر بود. از پسران، علیاکبر که با پدرش شهید شد و علی (ع) امام زینالعابدین (ع) و علیاصغر و محمد و عبدالله که با پدرش شهید شد و جعفر و زینب و سکینه و فاطمه. (بغدادی، 1406: 21)
11. مقتلالحسین خوارزمی
ابوالمؤید ، موفق بن احمد بن ابی سعد خوارزمی مکی (م568ق) مشهور به اخطب خوارزم، از عالمان حنفی و معتزلی و جانشین زَمَخشری در مناصب شرعی خوارزم بوده است. خوارزمی، سخنوری بلیغ، محدثی شهیر، فقیهی خبیر و در علوم گوناگونی از جمله سیره، تاریخ و ادب، چیرهدست بود. او تألیفات فراوانی دارد و به دلیل علاقهاش به اهل بیت (ع)، چندین کتاب در فضایل امیرالمؤمنان (ع) و امام حسین (ع) نوشت.
خوارزمی در «مقتل الحسین»، ابتدا فضایل پیامبر (ص)، حضرت خدیجه (س)، امام علی (ع) و مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه زهرا (س) و نیز امام حسن (ع) را آورده و سپس در فصلی جداگانه، به فضایل امام حسین (ع) و پس از آن تا پایان کتاب به احوالات امام حسین (ع) از تولد تا امامت و نیز نهضت ایشان و وقایع پس از شهادت امام (ع) پرداخته است (محمدی ریشهری، 1430: 1/76). وی در باب طفل شهید امام چنین مینگارد:
حسین (ع) به در خیمه آمد و فرمود: «علی، طفلم را بیاورید تا با او خداحافظی کنم!» پس کودکش را گرفت و او را میبوسید و میفرمود: «وای بر این قوم، هنگامی که جدّ تو، محمد (ص) دشمن آنها باشد!» پس در همان هنگام حرمله بن کاهل اسدی، تیری بر کودک که در آغوش او بود زد؛ پس او را ذبح کرد، در حالیکه در آغوش پدر بود. سپس حسین (ع) دستانش را از خون او پر کرده و به طرف آسمان میپاشید و میگفت: «خداوندا! اگر یاریات را از ما بازداشتی، پس آن را به آنچه که برایمان بهتر است قرار بده!» پس حسین (ع) از اسب خود پایین آمد و با غلاف شمشیر قبری کند و آن طفل را به خون خود آغشته نمود [و او را دفن نمود] و بر او درود فرستاد. (اخطب خوارزم، 1423: 2/37)
12. مناقب آل ابیطالب
ابوجعفر، رشیدالدین محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی (م588ق)، از عالمان بزرگ شیعه در قرن ششم است. او به فقه، کلام، کتابشناسی، تفسیر، حدیث و تاریخ آگاه بود و رجالشناسان، او را رجالشناسی ثقه و شاعری بلیغ خواندهاند. به دلیل انکار برخی کژروان نسبت به فضایل امیر مؤمنان، ابن شهر آشوب، مناقب ایشان و همسر و فرزندان ایشان را با تکیه اصلی بر کتب اهل سنت، گرد آورد و در آغاز کتاب خود نیز بخشی از مناقب پیامبر (ص) را گزارش کرد. وی در این کتاب، زندگینامه و مناقب امام حسین (ع) را نیز با تفصیلی متناسب با حجم کتاب خود آورده و تعدادی از سخنان گهربار امام (ع) را هم نقل کرده است (محمدی ریشهری، 1430: 1/7980). ابن شهر آشوب مقتل کودک شیرخوار امام حسین (ع) را چنین مینگارد:
حسین (ع) پس از شهادت علیاکبر (ع) تنها ماند و در دامانش علیاصغر بود. پس تیری به سوی کودک رها شد و به گلوی او رسید. پس حسین (ع) آن خون را از نحرش میگرفت و به طرف آسمان میپاشید و چیزی از آن بازنمیگشت و میگفت: «پروردگارا! این کودک بر تو از شتر صالح کمتر نیست!» (ابنشهر آشوب، 1412: 4/118)
13. مُثیرُ الأحْزان وَ مُنیرُ سُبُلِ الأشجان
نجم الدین جعفر بن محمد حِلّی (م645ق) مشهور به ابن نُما، در خاندانی بزرگ و در روزگار زرین حوزه حله پرورش یافت. او از علمای قرن هفتم و یکی از اساتید علامه حلی است. کتاب «مُثیرُ الأحْزان وَ مُنیرُ سُبُلِ الأشجان» شامل مقدمهای در فضائل اهل بیت پیامبر (ص) و فضیلت ذکر مصائب آن بزرگواران و گریه بر آنها و دارای سه مقصد است.
مقصد اول، گزیدهای از زندگینامه امام حسین (ع) و سیر تحولات تاریخی در به وجود آمدن حادثه کربلا از حرکت امام (ع) از مدینه تا ورود به کربلا است. مقصد دوم، وقایع روز عاشورا تا شهادت امام (ع) و آغاز اسارت اهل بیت آن حضرت (ع) است. مقصد سوم، داستان اسیران تا بازگشت آنان به مدینه را در بر دارد. ابن نُما فرزند خردسال امام حسین (ع) را چنین میشناساند:
آن حضرت (ع) به سراپرده بانوان و شیرزنان نزدیک شد و فرزند خردسالش «عبدالله» را خواست تا برای آخرینبار او را ببیند و مورد لطف و مهر پدرانهاش قرار دهد و او را وداع کند. کودک محبوب آن حضرت را آوردند و حسین (ع) او را در آغوش گرفت تا هم پدر، کودک خردسال خود را نیک بنگرد و هم کودک، توشهای از پدر گرانمایهاش را برگیرد که به ناگاه عنصر تبهکاری از بنیاسد، گلوگاه آن کودک معصوم را در آغوش پدر، هدف تیر بیداد قرار داد و گوش تا گوش او را برید و درید. خون سرازیر شد و حسین (ع) کف دستها را زیر گلوی آن خردسال شهید گرفت تا از خون، لبریز گردید و آنگاه خونها را به سوی آسمان فشاند و رو به بارگاه خدا گفت: «پروردگارا! اگر در این سرای زودگذر و فناپذیر بر اساس حکمت و مصلحت، یاری و پیروزی ظاهری از سوی آسمان را از ما دریغ داشتهای بهتر از آن را در سرای جاودانه، نصیب و روزی ما ساز! و داد ما و رهروان ما را از این بیدادگران خودکامه بستان!» امام باقر (ع) فرمود: «از خون گلوی کودک شهیدش که آن را به سوی آسمان پاشید قطرهای به سوی زمین بازنیامد و آن حضرت (ع) پیکر بیجان او را به سوی سراپرده شهیدان راه حق و عدالت برد و او را نیز در میان پیکرهای به خون خفته یاران و عزیزان جای داد». (ابننما، 1380: 251)
14. المزار الکبیر
ابوعبدالله محمدبنجعفر مشهدی (م610ق)، از عالمان و محدثان و از مشایخ اجازه در قرن ششم هجری است. شهید اول (م786ق) به کتابهای او طریق داشته و شیخ حر عاملی (م1107ق) او را ستوده و وی را فاضل، محدث و صدوق نامیده است. سید بن طاووس نیز در کتب ادعیه و زیارات خود، از او بهره گرفته و بر او اعتماد کرده است.
مشهدی در کتاب المزارالکبیر، زیارت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) را به ترتیب، ذکر کرده و در میان آنها، فضایل برخی مساجد و اعمال برخی ماهها را آورده است. در «زیارت ناحیه مقدسه» و «زیارت ناحیه دوم» مذکور در این کتاب، به طفل شهید امام حسین (ع) نیز سلام داده شده است (ابنمشهدی، 1378: 488 و 498).
15. مَطالِبُ السَؤول فی مَناقِب آلِ الرَّسول (ص)
محمد بن طلحه دمشقی (م652ق)، شافعی مذهب و از دانشوران شایسته اهل سنت است. او کتابی با عنوان «مَطالِبُ السَؤول فی مَناقِب آلِ الرَّسول (ص)» نوشته و در آن درباره شهادت امام حسین (ع) مطالب ارزشمندی بیان داشته و مخالفان و قاتلان ایشان را بخششناپذیر و محروم از شفاعت و اصحاب آتش میشمارد. ابن طلحه در یادکرد فرزندان امام حسین (ع) چنین مینویسد:
او را ده فرزند پسر و دختر بود: شش پسر و چهار دختر. پسرها: علی اکبر، علی اوسط که همان امام زین العابدین (ع) است و در باب مربوط به او، ذکرش میآید. علیاصغر، محمد، عبدالله و جعفر هستند. علیاکبر که پیش روی پدرش جنگید تا به شهادت رسید. علیاصغر در حالی که طفلی بیش نبود تیری آمد و او را به قتل رساند... و گفته شده که عبدالله هم با پدرش، حسین (ع) شهید شده است. (نصیبی، بیتا: 256257)
16. تَذکِرَهُ الخَواصّ مِنَ الأمّه فی ذِکرِ خَصائص الأئمه
ابوالمظفر، یوسف بن قِزُغلی بن عبدالله (م654ق)، سبط (نوه) ابوالفرج ابن جوزیِ مشهور است. او ابتدا حنبلی بود و سپس حنفی گشت اما به دلیل علاقهاش به اهلبیت (ع)، شرح حال بسیاری از آنان را به نگارش درآورد. سبط ابن جوزی افزون بر گزارش احوال و مناقب شخصی امام حسین (ع)، به نهضت کربلا پرداخته و از آغاز تا انجام آن و حتی وقایع پس از شهادت سید الشهدا و همچنین برخی مراثی را درباره امام حسین (ع) هر چند به شیوه داستانی و بدون ذکر سند نیز نقل کرده است (محمدی ریشهری، 1430: 1/84). وی به نقل از هشام بن محمد، مقتل طفل شهید عاشورا را چنین مینویسد:
حسین (ع) به سوی یکی از اطفالش رفت که از تشنگی میگریست؛ او را بر سر دست گرفت و گفت: «ای قوم! اگر بر من رحم نمیکنید بر این کودک رحم کنید!» در این حال مردی از آنان، تیری به سوی او انداخت و ذبحش کرد. حسین (ع) میگریست و میگفت: «خدایا! میان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا ما را یاری دهند اما ما را کشتند، داوری کن!» در این هنگام، ندایی از آسمان رسید: «او را واگذار، ای حسین! که برای او، شیردهندهای در بهشت است!» (ابنجوزی، 1426: 2/164)
17. اللُّهوف على قتلَى الطفوف
سید رضیالدین علی بن موسی بن جعفر حلی (م664ق) مشهور به سید بن طاووس، از عالمان و عارفان مشهور شیعه است که شخصیتی علمی، اجتماعی، ادبی و نیز عارف و متقی داشته و کتاب «اللُّهوف على قتلَى الطّفوف یا المَلهوف علی قَتلَی الطّفوف» را درباره امام حسین (ع) و مقتل ایشان، ویژه زائران امام حسین (ع) نوشته و داشتهها و آگاهیهای تاریخی خود را نیز در این زمینه به آن افزوده است (محمدی ریشهری، 1430: 1/8586). مقتل طفل شیرخوار امام حسین (ع) در ملهوف به این شرح است:
حسین (ع) به در خیمه نزدیک شد و به زینب (س) فرمود: فرزند خردسال مرا به دست من بده تا برای آخرین بار او را ببینم! کودک را به روی دست گرفت و همین که خواست کودک را ببوسد حرمله بن کاهل اسدی تیری پرتاب نمود که به گلوی کودک رسید و گوش تا گوش او را برید. امام (ع) به زینب (س) فرمود: «او را بگیر!» سپس کف دستانش را زیر خون گرفت تا پر شدند. خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود:« آنچه مصیبت وارده را بر من آسان میکند این است که خداوند میبیند.» امام باقر (ع) فرموده است: «از آن خون، یک قطره به روی زمین نیفتاد.»
گونهای دیگر نیز روایت شده که به عقل نزدیکتر است چرا که آن زمان، وقت وداع با طفل نبود؛ چون سخت به جنگ و کشتار مشغول بودند؛ در این هنگام خواهرش زینب (س) نوزاد را بیرون آورد و فرمود: برادرجان! این فرزند توست، سه روز است که آب نخورده، برایش جرعهای آب درخواست کن! امام او را روی دست گرفت و فرمود: ای مردم! شما شیعیان و اهل بیتم را کشتید و فقط این کودک باقی مانده که تشنگی جگرش را میسوزاند. او را با جرعهای آب سیراب کنید! در این زمان، فردی تیری به سوی کودک پرتاب کرد و او را شهید کرد. پس امام (ع) آنان را نفرین کرد؛ چنانکه مختار و دیگران بر سرشان آوردند. (ابنطاووس، 1390: 136139)
18. کَشْفُ الغُمَّه فی مَعْرِفَهِ الأئمّه
ابوالحسن علی بن عیسی بن ابیالفتح اربلی (م692ق) از عالمان و ادیبان عراق در قرن هفتم است که مورد ستایش عالمان شیعه و اهل سنت قرار گرفته و عالمان بزرگی مانند ابوعبدالله علامه حلی و برادرش رضیالدین اربلی نزد او شاگردی کردهاند (محمدی ریشهری، 1430: 1/88). «کَشْفُ الغُمَّه فی مَعْرِفَهِ الأئمّه (ع)» کتابی در شرح حال، فضایل و معجزات چهارده معصوم (ع) است که نویسنده، آن را با انگیزه روشنکردن حقانیت آنان بر دشمنان اهل بیت و مقابله با غلوکنندگان ائمه (ع)، نگاشته و در تألیف خود، استفاده از منابع اهل سنت را بر منابع شیعی مقدم داشته است. اربلی برای امام حسین (ع) شش فرزند ذکور میشمارد:
علیاکبر، علیاوسط که همان زینالعابدین است و در باب دیگر به آن خواهیم پرداخت؛ علیاصغر، محمد، عبدالله، جعفر. علیاکبر در کنار پدرش جنگید تا به شهادت رسید اما علیاصغر، طفلی بود که تیری به او خورد و او را کشت. کسی گفته که عبدالله نیز با پدرش، حسین (ع) شهید شد. (اربلی، 1421: 1/581582)
19. الأصیلی فی أنساب الطالبین
این کتاب، اثر صفىالدین ابوعبدالله محمدبنعلى حسنى، معروف به ابن طَقطَقى یا ابنطِقطِقا (م709 ق) و از آثاری مهم است که در انساب طالبیان نگاشته شده است. ابن طقطقى از علما، مورخان و نسبشناسان امامیّه در روزگار خود از خاندان نقابت و خود نقیب حلّه، کربلا و نجف بوده است. وی اعقاب امام حسین (ع) را چنین مینویسد:
امام حسین (ع)، پنج فرزند داشت: علی (زین العابدین)، علیاکبر که در واقعه طف به شهادت رسید و علیاصغر که با اصابت تیر در کربلا به شهادت رسید و عبدالله که با پدرش در کربلا شهید شد و جعفر که مادرش از قضاعه بود. (ابنطقطقی، 1418: 143)
بحث و بررسی
به ادعای برخی مقتلنویسان، در منابع تاریخی، نام علیاصغری که طفل شیرخواره باشد مذکور نیست بلکه در جملهای از آنها، تعبیر به طفلی شیرخوار شده و ذکری از اسم او به میان نیامده و در جملهای از آنها، به عبدالله تعبیر شده ولکن در بسیاری از کتب متأخرین، به علیاصغر تعبیر گردیده است (کاشانی، 1384: 1/ 499). این در حالی است که مورخان مشهوری مانند ابناعثم کوفی (م.حدود 314ق) در کتاب الفتوح و خوارزمی در مقتل الحسین و ابن طقطقی در «الاصیلی فی انساب الطالبیین» و علامه اربلی در «کشف الغمه فی معرفه الائمه»، طفل شیرخوار امام حسین (ع) را «علی» دانستهاند و نام او را در شمارِ شهدای کربلا، گزارش نمودهاند. شیخ صدوق و پس از او، ابن خشاب بغدادی (م567ق) نام یکی از فرزندان امام حسین (ع) را «علیاصغر» دانستهاند (صدوق، 1381: 126؛ ابنخشاب بغدادی، 1406: 21) و ابن شهر آشوب (م588ق) نام طفل شیرخوار اباعبدالله را «علیاصغر» نگاشته است (ابنشهر آشوب، 1412: 4/118).
همچنین سید بن طاووس در کتاب «الاقبال الاعمال» در اعمال روز عاشورا زیارتنامهای را برای سیدالشهدا (ع) نقل مینماید که نام علیاصغر نیز در فرازی از آن آمده است:
صَلّیالله عَلَیک وَ عَلَیهِمْ وَ عَلی وَلَدِک علیٍّالاَصْغَرِ الّذی فجِعْتَ بِهِ؛ (ابن طاووس، 1376: 3/71)
درود خدا بر تو و بر ایشان (شهیدان) و بر فرزندت علیاصغر؛ همان کسی که دلها در سوگ او به درد آمد.
از سوی دیگر، بر پایه برخی از گزارشها، امام حسین (ع) شش پسر داشته که دو تن از آنان عبدالله و علیاصغر، نام داشتهاند. در «زیارت ناحیه مقدسه» که نام بیش از هشتاد و دو نفر از شهدای کربلا در آن ذکر شده است چنین میخوانیم:
السَّلامُ عَلى عَبدِاللّهِ بنِ الحُسَینِ، الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ، المُتَشَحِّطِ دَماً، المصَعَّدِ دَمُهُ فِیالسَّماءِ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حجرِ أبیهِ، لَعَنَ اللّه رامیَهُ حرمَلَهَبنَکاهِلٍ الأَسَدِیَّ وَ ذَویهِ؛ (ابنمشهدی، 1378: 488)
سلام بر عبداللّه پسر حسین (ع)، کودک شیرخوار، تیرخورده، به زمین افتاده، به خون غلطیده، که خونش به سمت آسمان بالا رفت و در دامان پدرش، با تیر ذبح شد؛ خدا لعنت کند، حرملهبنکاهل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند!
همچنین در «زیارت ناحیه دوم» آمده است:
أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ علَى الرَّضیعِ الصغیرِ؛ (ابنمشهدی، 1378: 498)
سلام بر علی بزرگ! سلام بر شیرخواره کوچک!
با توجه به مطالب فوق، میتوان احتمال داد ( همانطور که ابن طلحه گفته، این دو فرزند امام (ع)، هر دو در روز عاشورا شهید شدهاند؛ با این تفاوت که یکی شیرخواره و دیگری چند ساله بوده است. پس شاید بتوان گفت گزارشهایی که کلمه «رضیع» (شیرخواره) در آنها به کار رفته یا تصریح میکنند که «فرزندی از امام (ع) که در روز عاشورا به دنیا آمده بود، روی دست پدر، تیر خورد و شهید شد» به شهادت یکی از این فرزندان، اشاره دارند اما گزارشهایی که به شهادت فرزند سه ساله امام حسین (ع) اشاره کردهاند یا تعبیرهای مشابه و نزدیک به آن دارند، مربوط به شهادت فرزند دیگری از ایشاناند. با این همه باید گفت تشابه بسیاری از گزارشها درباره نام کودک، نام مادرش و نام قاتلش و همچنین عدم تصریح اکثر منابع به شهادت دو فرزند خردسال امام حسین (ع) در صحنه عاشورا، این فرضیه را از حد یک احتمال، فراتر نمیبرد (محمدی ریشهری، 1390: 658659).
شهید قاضی طباطبایی( درباره مدفن طفل شهید اباعبدالله (ع) مینویسد:
این جریان که بر سر زبانهاست و برخی منبریها آن را نقل میکنند که حضرت سجاد (ع)، علىاصغر (ع) را در موقع دفن بر روى سینه حضرت سیدالشهدا (ع) گذاشت و آن طور دفن فرمود، سند صحیحی ندارد؛ و علاوه بر آن از نظر حکم فقهی نیز اشکال بر آن وارد است زیرا در آداب دفن میّت آمده است که جنازه را در قبر به طرف راست میخوابانند که صورتش به طرف قبله باشد و مانند حال احتضار نمیخوابانند که سینه به طرف آسمان باشد تا جنازه طفل روى آن گذاشته شود. البته ممکن است گفته شود: امام سجاد (ع) در مقابل سینه امام حسین (ع) در زمین به طرف قبله گذاشت اگرچه چنین چیزی ممکن است، اما مدرک و دلیلی بر اینگونه دفنشدن علیاصغر نداریم. شاید مقصود این باشد که شهادت علیاصغر به قدری بر امام حسین (ع) سخت بوده است که قلب مقدس حضرت (ع) را سوزانده است و گویا علیاصغر به روی سینه پدر دفن شده است. اینگونه تفسیر، نوعی مجازگویی است. بنابر این، سخن مشهور همان است که تاریخنویسان گفتهاند: شهدای کربلا از جمله علیاصغر در زیر پای امام حسین (ع) مدفوناند. (قاضى طباطبایى، 1383: 95)
بر این استدلال، نقدی جدی وارد است و آن، توجه نکردن به طرق کشف حقیقت در باب عاشورا و عاشوراییان است چرا که منابع و مدارک رویدادهای عاشورا، به اسناد تاریخی منحصر نیست؛ بلکه افزون بر اسناد تاریخی، میتوان در عرصههای دیگری به منابع متقن دست یافت. گستره منابع نهضت عاشورا را میتوان همچنین شامل روایات و زیارات در منابع حدیثی، اشعار شاعران و مرثیههای آنان، گفتههای دشمنان اهلبیت (ع) و اعتراف آنها، شیوع و اشتهار، نقلهای سینه به سینه و... دانست.
از جمله منابع معرفتشناسی عاشورا، منابع روایی و حدیثی هستند. بر پایه برخی مستندات تاریخی و روایی، در زمان بنیامیه _ که تمام تلاش حکومت در جهت حذف نام و یاد امام علی (ع) و شیعیان آن حضرت بود _ امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن یاد و آرمان اصیل اسلامی پدر بزرگوارش، تمام فرزندان پسر خود را «علی» مینامید:
لَوْ وُلِدَ لِی مِائَهٌ لَأَحْبَبْتُ أَن لَا أُسمِّیَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا عَلِیّاً؛ (کلینی، 1407: 6/19)
اگر صد پسر نیز برای من متولد شود، دوست دارم همه را علی نامگذاری کنم و حتی حاضر نیستم یکی از آنها را جز علی، به اسم دیگری بنامم.
همچنین ارباب مقاتل روایت نمودهاند که عبیدالله بن زیاد، در آن مجلس کذایی که ترتیب داده بود، از امام سجاد (ع) پرسید: تو کیستی؟ امام فرمود: من علیبنالحسین هستم. ابنزیاد گفت: مگر خدا علیبنالحسین را نکشت؟ امام (ع) فرمود: من برادری داشتم که علی نام داشت و مردم او را [در کربلا] کشتند...» (ابنطاووس، 1390: 192193).
از این روایات نتیجه میگیریم پسران امام حسین (ع) که روز عاشورا در کربلا بودند همگی «علی» نام داشتند و اگر پسری از ایشان، نام دیگری چون عبدالله داشت باز او را «علی» صدا میکردند. از اینرو میتوان چنین برداشت نمود که «علیبنالحسینالاصغر» در واقع همان «عبداللهبنالحسین» است که در مقاتل و منابع، با عنوان «عبداللهالرضیع» یا «الطفلالرضیع» نیز از او یاد میشود.
درباره مدفن علیاصغر، دو قول تاریخی وجود دارد:
قول اول آن است که اباعبدالله الحسین (ع) از اسب خویش پیاده شد و گودالی برای آن طفل با غلاف شمشیر، حفر نمود و او را همچنان به خون آغشته، دفن کرد. با استناد به این قول تاریخی، نمیتوان خبری قطعی از محل دفن علیاصغر به دست آورد. بر این اساس امام حسین (ع) تمام بدنهای شهدا را به غیر از بدن قطعه قطعه شده اباالفضل العباس، به خیمهها آورد و در کنار یکدیگر نهاد ولی هیچکدام را دفن نکرد و فقط بدن خونآلود علیاصغر را (کنار خیمه یا پشت خیمه) دفن نمود. شاید این اهتمام و توجه خاص حضرت (ع) نسبت به علیاصغر، به این دلیل بوده است که جسم کوچک و رنجور او، پس از شهادت پدر، مورد بیاحترامی سپاه دشمن قرار نگیرد و شاید به آن جهت بوده است که آن حضرت (ع)، از بازگرداندن طفل شیرخوار خود به مادرش رباب، شرم داشت و این منافاتی با عصمت ایشان ندارد؛ طبیعتاً وقتی پدری انجام دادن کاری را به عهده میگیرد اما به سبب نبودن امکانات یا یاری نکردن دیگران یا سفاکی و بیرحمی دشمنان در انجام دادن آن ناکام میماند، به طور طبیعی حالت شرمندگی از کسانی که منتظر انجام دادن آن کار یا وعده بودهاند، به وی دست میدهد؛ به ویژه اگر آن شخص دریای کمالات انسانی و اقیانوس احساسات پاک و لطیف پدرانه باشد که در این صورت، احساس مسئولیت بیشتر وی، این حالت را در وی تشدید میکند (ویجویی، 1395: 2/75). در همینباره برخی علمای شیعه معتقدند مصیبت شهادت حضرت علیاصغر (ع) از بزرگترین مصائب است که اگر پیغمبر مرسل به مانندش مبتلا میشد و او را جز این، مصیبت دیگر نمیرسید، در جلالت شأن و بلندی مقام صبر او کفایت میکرد (همان: 1/ 461).
قول دوم درباره مدفن علیاصغر آن است که امام حسین (ع)، جنازه طفل را آورد و کنار بدن دیگر شهدا قرار داد. برخی به استناد این قول و اعتقاد شیعه مبنی بر «دفن اجساد مطهر شهدای کربلا، توسط امام سجاد (ع) »، مدفن علیاصغر را پایین پای مبارک پدر بزرگوارش دانستهاند.
به نظر میرسد در باب مدفن و علت شهادت علیاصغر، معرفتهای حسی و استدلالی به تنهایی برای دستیابی به معارف و اثبات حقایق، کافی نیست بلکه باید «شهود عارفانه و مکاشفات» نیز به اینها ضمیمه شود تا زمینه دستیابی به معارف و حقایق فراهم آید و یافتهها و شناخته شدهها دیده شوند و واقعیت معلوم، به طور حضوری مورد شهود قرار گیرد (بهشتی، 1394: 35). این مکاشفات، گوناگون هستند و به نحوههای مختلف انجام میپذیرند. از جمله مهمترین آنها تشرف به محضر امامان معصوم (ع) در خواب یا بیداری، در عصر غیبت است. اینگونه منبع با احراز حق بودن مکاشفه برای خود شخص، معتبر است و اگر برای شخصیتهای برجستهای همچون شیخ مفید، سید بحرالعلوم، سیدبنطاووس، میرداماد، صدرالمتألهین، ملا محمدتقی مجلسی، محمدباقر مجلسی، شیخ بهایی، شهید اول و شهید ثانی، علامه حلی، ملامهدی و ملا احمد نراقی و امثالهم رخ دهد، به سادگی نمیتوان آنها را انکار نمود. ممکن است بزرگانی خبرهایی درباره عاشورا ذکر کرده باشند، در حالی که آن خبرها نیز سندی ندارند؛ چه بسا مستند اینگونه اخبار، شهودات و مکاشفات آنها باشند و آنان بدون آنکه بخواهند این امر را افشا کنند، تنها خبر را نقل کرده باشند. بزرگانی که به وثاقت، دقت نظر، فرهیختگی، پارسایی و صدق شهرهاند، به ندرت گاه اخباری میدهند که در منابع موجود نیست؛ چهبسا منشأ نقل آنها همین مکاشفات باشد و در واقع آنها به راه شهود و مکاشفه، استناد جسته و از راه ارتباط با حضرات معصومین (ع) به این اخبار ویژه دست یافتهاند (حسینزاده، 1395: 112113). برای مثال، در خاطرات بازمانده از عارف بالله و عاشق دلسوخته اهل بیت (ع)، حاج شیخ جعفر آقا مجتهدی( چنین نقل است که او به افتخار زیارت و رؤیت حضرت علیاصغر (ع) نایل گردیده بود؛ در حالیکه ایشان را طفلی در آغوش مادر (حضرت رباب)، دیده بود (سفید آبیان، 1384: 169 و 232).
خبر دادن از محل دفن حضرت علیاصغر، نتیجه یکی دیگر از این مکاشفات منتسب به آیتالله سید مرتضی کشمیری است. ماجرا از این قرار است که جمعی از زوّار در کربلا خدمت عالم بزرگوار مرحوم سیّد مرتضی کشمیری رسیدند و از مکان قبر حضرت علیاصغر پرسیدند. ایشان پس از گریه زیاد پاسخ داد: نمیدانم؛ صبح بیایید شاید پاسخ قانع کنندهای برای شما بیابم. شب در عالم رؤیا خدمت حضرت سیدالشهدا (ع) شرفیاب شد. حضرت (ع) فرمود: سید مرتضی! چرا جواب زائران را ندادی؟! عرض کرد: ای أباعبدالله! من چه بگویم؟! قبر آن عزیز را نمیدانستم. سیدالشهدا (ع) فرمود: بدان! و به آنها بگو پیکر عزیزم، روی سینه من است (شیخ الرئیس و مهدیپور، 1383: 263).
درباره علت شهادت طفل شیرخوار اباعبدالله، بسیاری بر این عقیدهاند که حضرت علیاصغر (ع) اختیار شهادت نمود و خود را فدای امام حسین (ع) کرد. مبنای این استدلال آن است که در آموزههای شیعی، اطفال نیز دارای روح بزرگ و انتخاب و اختیار وجدانی هستند و از جمله ادلّه شرعیه بر این ادعا، حج کودکان و استحباب شرعی آن است که یقیناً از باب صرفِ عمل تعبّدی و شباهت به حُجّاج نیست. مستحب است به اطفال ، گرچه طفل یکروزه باشد احرام بپوشانند و ولیّ او نیت کند و او را طواف دهد، به جای او نماز بخواند، با خود به عرفات و مشعر و منا ببرد، قربانی کند و تمام مناسک حج را انجام دهد زیرا روح طفل و نفس مستعدۀ او حقیقتاً حج میکند و لبیک میگوید و به فوز و درجات شخص مُحرِم و حجکننده میرسد؛ یعنی در نفس او همان آثار حج شخص حاجی، بالاستعداد و بالقوه موجود میشود (حسینی تهرانی، 1427: 98).
برخی گفتهاند که امام حسین (ع) بر جنازه علی اصغر نماز خواند و چون «نماز میت بر جنازه طفل شیرخوار، واجب نیست» احتمال دادهاند که سن کودک اباعبدالله در هنگام شهادت، حدود شش سال یا بیشتر بوده است (سلیمانی بروجردی، 1389: 86). این در حالی است که «صلی علیه» میتواند به معنای درود فرستادن حضرت (ع) بر فرزندش باشد و نیز میتواند به مصداق آیه قرآنی (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوهِ(، نشان از یاری جستن از نماز، برای کسب آرامش و تحمل شهادت آن طفل صغیر باشد.
نتیجهگیری
در آنچه گذشت، اهم اسناد معتبر، درباره طفل شهید امام حسین (ع) در عاشورا، بازخوانی شد و این نتیجه به دست آمد که عبدالله رضیع، ملقب به علیاصغر، تنها طفل شیرخوار شهید امام حسین (ع) در عاشوراست. در بیان علل اختلاف منابع و مقاتل درباره تبارشناسی و اخبار شهادت علیاصغر، چنین به نظر میرسد که برخی تفاوتها، ناشی از اختلاف در قرائت راویان از متون منبع است و احتمال اینکه بعدها در حاشیه نسخههای خطی، جملاتی نوشته و سپس داخل متن شده باشد بعید نیست و چنانکه تاریخ نشان میدهد، بارها چنین کارهایی شده است. همچنین توجه نکردن به طرق کشف حقیقت در باب عاشورا و عاشوراییان از دیگر علل اختلاف در اخبار حضرت علیاصغر (ع) به شمار میرود. برای شناخت اخبار صحیح این طفل شهید عاشورایی، علاوه بر اسناد تاریخی، باید به روایات و زیارات در منابع حدیثی، اشعار شاعران و مرثیههای آنان، گفتههای دشمنان اهل بیت (ع) و اعتراف آنها، شیوع و اشتهار، شهود عارفانه و مکاشفات، نقلهای سینه به سینه و... نیز توجه کرد.
منابع
ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم (1411ق)، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول.
ابن جوزی، یوسفبنقراوغلی (1426)، تَذکِرَهُ الخَواصّ مِنَ الأمه فی ذِکرِ خَصائص الأئمه، قم، المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
ابن خشاب بغدادی، عبداللهبننصر (1406ق)، تاریخ الموالید الائمه و وفیاتهم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
ابن شهر آشوب، محمدبنعلی (1412ق)، مناقب آل ابیطالب، بیروت، دارالاضواء.
ابن طاووس، علیبنموسی (1390ق)، أللُّهوف عَلى قَتْلَىِ الطُّفوف، ترجمه: مهدی رمضانی، مشهد، جوان یاوران.
ابن طاووس، علیبنموسی (1376ش)، الإقبالُ بالأعمالِ الحَسَنَهِ فیما یُعمَلُ مَرَّهً فی السنَهِ، تصحیح: جواد قیومی اصفهانی، قم، مرکز النشر التابع لمرکز الاعلام الاسلامی.
ابن طقطقی، محمدبنعلی (1418ق)، الاصیلی فی انسابالطالبیین، محقق: مهدی رجایی، قم، کتابخانه عمومی آیتالله مرعشی نجفی.
ابن مشهدی، محمدبنجعفر (1378ش)، المزار الکبیر، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
ابن نما، جعفر بن محمد (1380ش)، در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیرالاحزان)، ترجمه: علی کرمی، قم، نشر حاذق.
ابومخنف، لوطبنیحیی؛ طبری، محمدبنجریر؛ غفاری، حسن (1364ش)، مقتلالحسین (ع)، قم، حسن غفاری.
اخطب خوارزم، موفقبناحمد (1423ق)، مقتلالحسین (ع) للخوارزمی، قم، انوار الهدی.
اصفهانی، ابوالفرج علیبنالحسین (2007م)، مقاتلالطالبیین، بیروت، دارالکتب العلمیه.
اربلی، علی بن عیسی (1421ق)، کَشْفُ الغُمَّه فی مَعْرِفَهِ الأئمّه، قم، الشریف الرضی.
بهشتی، محمد (1394ش)، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن؛ جلد پنجم: فیض کاشانی، تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
حسینزاده، محمد (1395ش)، «تحلیلی بر مبانی معرفت شناختی مطالعه نهضت عاشورا»، معرفت کلامی، ش2.
حسینی تهرانی، سید محمدحسین (1427ق)، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، چاپ نهم.
رنجبر، محسن (1386ش)، «سیری در مقتلنویسی و تاریخنگاری عاشورا از آغاز تا عصر حاضر(2)»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، ش15، ص5390.
سفید آبیان، حمید (1384)، لالهای از ملکوت، قم، مؤلف.
سلیمانی بروجردی، علی (1389ش)، تحقیقی جامع پیرامون سه طفل شهید سیدالشهداء (ع) در کربلا (علیاصغر، عبدالله رضیع، علی رضیع)، قم، دارالتفسیر.
سنگری، محمدرضا (1387ش)، عاشورانگاران: پژوهش و تحقیق در منابع، مقاتل و مآخذ عاشورایی، تهران، خورشید یاران.
شیخ الرئیس، عباس؛ علیاکبر مهدیپور (1383ش)، شاهکار آفرینش: مقتل شیخ الرئیس، قم، عصر ظهور.
صحتی سردرودی، محمد (1385ش)، عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریفشناسی تاریخ امام حسین (ع)، قم، انتشارات خادم الرضا (ع).
صدوق، محمد بن علی (1377ش)، الخصال، ترجمه: محمدباقر کمرهای، تهران، کتابچی.
صدوق، محمد بن علی (1381ش)، مقتلالحسین، تهران، نشر هستینما.
صدوق، محمد بن علی (1367ش)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه و شرح: علی غفاری، تهران، صدوق.
طبرسی، احمد بنعلی (1403)، الإحْتِجاجُ عَلی أهْلِاللّجاج، تصحیح: موسوی خرسان، مشهد، نشر المرتضی.
طبرسی، فضل بن حسن (1376ش)، إعلامُ الوَری بأعلامِ الهدی، قم، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث.
طبری آملی، محمد بن جریر (1383ش)، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر.
طبری، محمد بن جریر بن رستم (1413ق)، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه.
عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم (1379ش)، سه مقتل گویا در حماسه عاشورا، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
قاضى طباطبایى، سید محمدعلی (1383ش)، تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهدا (ع)، تهران، وزارت ارشاد.
کاتب واقدی، محمد بن سعد (1410ق)، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول.
کاشانی، حبیبالله بن علی مدد (1384ش)، تذکره الشهداء، تهران، شمس الضحی.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، الکافی، تحقیق و تصحیح: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
محمدی ریشهری، محمد (1390ش)، گزیده شهادتنامه امام حسین (ع)، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث.
محمدی ریشهری، محمد (1430ق)، دانشنامه امام حسین (ع) بر پایۀ قرآن، حدیث و تاریخ (ج1)، قم، دارالحدیث.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1380ش)، اَلْإرْشاد فی مَعْرفه حُجَجِ الله علَیالْعِباد، ترجمه و شرح: ساعدی خراسانی، تصحیح: محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه.
نصیبی، محمد بن طلحه (بیتا)، مطالِبُ السَؤول فی مَناقِب آلِ الرَّسول(ص)، بیروت، مؤسسه البلاغ.
ویجویی، عباس (1395ش)، حکمتهای عاشورایی با تأکید بر دیدگاه حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، تهران، سبحان.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (1371ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.