مقدمه
«ادبیات متعهد» از آن دست مفاهیمی است که از ابتدای ظهورش تاکنون همواره با ابهامات فراوانی، حتی ابهامات ذاتی، همراه بوده است. از شرح و تعریف «ادبیات متعهد» (ادبیات درخدمت امری غیر از ادبیات) و «ادبیات غیرمتعهد» (ادبیات درخدمت خود ادبیات) که بگذریم، این سؤال به ذهن متبادر میشود که واقعا ادبیات به چه چیزی ممکن است متعهد باشد که این صفت را به دنبال خودش بکشد؟ دیگر اینکه مگر محتوایی که خالق اثر ادبی ارائه میکند از چه جهانی غیر از جهان ما میآید که نخواهد هیچکدام از دغدغههای بشر را تسکین دهد و صرفا بهدنبال زیبایی باشد؟ اساسا در تعریف زیبایی چه حفرهای هست که میتواند انسان را، فارغ از همه دغدغههای اجتماعی، در ادبیات متوقف کند؟ برایناساس، گویی همیشه کلمه یا عبارتی پس از «متعهد» حذف میشود؛ انگار پر کردن سه نقطه به عهده مخاطب گذاشته است.
اما آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد هممعنایی «ادبیات متعهد» با «ادبیات سیاسی» و «ادبیات دینی» است و بنابراین به آثاری اطلاق میشود که یا رنگ و بوی سیاسی (البته درخدمت ایدئولوژی یا گفتمان برتر) داشته باشند یا موضوع و محتوایشان متأثر از فرهنگ دینی باشد. برا ین اساس، خالقان آثار ادبی، بخصوص شعر، به دو دسته تقسیم میشوند: گروه اول آندسته از عالمان و سیاستورزان و وطنپرستان هستند که در راستای هدف خود طبعآزمایی میکنند و شعری میسرایند؛ برای همین هم هیچگاه به شاعری مشهور نمیشوند. خود ایشان نیز به این مسئله تمایلی نشان نمیدهند. اما گروه دوم آن دسته از شاعرانی هستند که در واقع نمیتوان آنها را ذیل گروه یا مذهب یا فرقهای خاص قرار داد، ولی از قضا در مواقع مهمِ تاریخ نقش اجتماعی خود را به خوبی ایفا میکنند و با اهداف بزرگ یک مکتب دینی یا سیاسی همدل میشوند و در مقام دفاع یا همخوانی یا تبلیغ یا ... برمیآیند. شعر این دسته اخیر از شاعران متعهد است که نظر منتقدان و تحلیلگران حوزه ادبیات را جلب میکند.
شاعران فارسی زبان و عرب زبان
اگر بخواهیم دایره شاعران مدنظر خود را کوچکتر سازیم، از بین شاعران پارسیگوی و عربزبان باید دسته دوم را انتخاب کنیم، هم بهدلیل کمیت آثار ایشان و هم بهدلیل تنوع و تکثر در کارکردهای شعر متعهد. شاعرانی از این دست اغلب شخصیتهایی متناقض و آرا و افکاری متباین دارند، امری که باعث میشود تعیین خط فکریشان برای منتقدان ادبی امری شبهمحال به نظر برسد. حال، اگر صرفا با نگاهی ساختاری در آثار برخی از آنان همچون فرزدق و کمیت و دعبل و سیاب و نزار قبانی و آدونیس را مداقه کنیم، میبینیم که این تناقض در شخصیتها و البته حیرانی ناقدان در شرححال آنها بهوضوح مشخص است. ویژگی اصلی این شاعران همان «حرکت» در مفهوم کلی آن است. آنان خود را به سوژه خاصی وابسته نمیدانند، اما ممکن است در مسیر حرکتشان یک سوژه را بستایند. اتفاقا، شاعران متعهدی از این دست در طول تاریخ به حمایت از یک مذهب خاص یا گرایش به عقاید آن متهم شدهاند.
مفهوم تشیع
مفهوم «تشیع» در گستره وسیع خود در سوگ ناشی از عشق و حرکت ناشی از نیاز خلاصه میشود. به این معنا اساسا هیچکدام از نشانههایی که اکنون آنها را به عنوان نشانههای یک جریان شیعی میشناسیم خالی از این عناصر نیست. از این منظر، شروع تفکر شیعی با شعار احقاق حق و حرکت در جهت اصلاح بوده است، تفکری که در عاشورای سال 61 هجری به اوج خود و تلاقی همه این مفاهیم، یعنی دردمندی ازسویی و انقلاب و اصلاح از سویی دیگر، میرسد. بنابراین، مفهوم شیعه بدون امام حسین (ع) اساسا خلأ بزرگی خواهد داشت. این خلأ نه به جنبه رفتاری یا شعاری تشیع، که به مقوله هویت ما شیعیان باز میگردد. این مهم را میتوان هم در جریانهای به وجود آمده پس از واقعه عاشورا و هم در تغییر برخورد حکومتهای غالب با ائمه هدی و شیعیان پس از امام حسین (ع) ملاحظه کرد. بدین معنا خون خداست که قوه محرکه جریانهایی همچون توابین و مختار و زید و نفس زکیه و ... میشود و نیز موجب میشود، در طول تاریخ هیچ حکومتی در خطر همیشگی شیعیان برای خود تردید نداشته باشد. البته که همین ویژگی حرکت دائمی در جهت ایدهآلگرایی است که مذهب تشیع را به پویاترین و زندهترین جریان (چه اقلیت و چه اکثریت) در بین مسلمانان تبدیل کرده است.
شاعران متعهد
بهنظر میرسد گذشتن از کنار نمادهای هویتی مکتبیای همچون تشیع برای هیچ شاعر متعهد عربزبانی امر راحتی نبوده است و به همین دلیل هم امکان ندارد، شاعری اهل حرکت و تغییر دائم در ادبیات عرب بیابیم که نظرش به عاشورا و امام حسین (ع) جلب نشده باشد و در مقام تأیید هدفی مشترک که همان روایت درد و انقلاب است از حرکت آن حضرت بهره نبرده باشد و از آن یاد نکرده باشد (البته بین روایت شاعران معاصر و کلاسیک عرب از درد و طغیان تفاوت هست: گروه اول شعر خود را بر روایت سوگ و درد متمرکز کردهاند و گروه دوم، بنابر انگیزهها و علایقی متفاوت، جنبه انقلاب و طغیان را پررنگ کردهاند).
چالش اصلی
اما چالش اصلی آنجا آغاز میشود که متکلمان، در وهله اول، و تاریخنویسان، در وهله دوم، دست به تقسیم اعتقادی و کلامی شاعران دوره کلاسیک عرب زدهاند. مشخصا به شاعران کلاسیک اشاره میکنم، چراکه اساسا در دوره معاصر بحثهای اعتقادی و کلامی رنگ میبازند و اشاره شاعران به نمادهای دینی برمبنای رویکردی غیرمذهبی است. اما، همانطور که در تاریخ ادبیات دورههای مختلف شعر قدیم خواندهایم، یکی از دغدغههای مهم اهل فرهنگ پرداختن به اصول اعتقادی مکاتب کلامی همچون معتزله، مرجئه، خوارج، اهلسنت و در نهایت شیعه بوده است، و غالبا در نقد و شرح آثار شاعران مکتب کلامی ایشان جزء معیارهای اصلی بهشمار میآمده است. همچنین اغلب شاعران نیز در دورههای مختلف، در کنار موضوعات شعری دیگر همچون تغزل و هجو و رثا و مدح، علاقه وافری هم به تبلیغ مذهب کلامی مورد تأیید خویش نشان میدادهاند؛ از این رو، بیش از آنکه شخصیت شاعر و ساختار محتوایی اشعار او برای متکلمان و تاریخنویسان اهمیت داشته باشد، نگاه موضوعی، آن هم بهشکل فهرستگونه، مبنا قرار گرفته است و نتیجه آن شده که شعرای قدیم هر کدام ذیل عنوان یک مکتب کلامی قرار گرفتهاند. بدتر آنکه همین تقسیمبندی کتب تاریخی مبنای نظر تحلیلگران دورههای بعد و البته مستشرقان قرار گرفته است.
دعبل خزاعی
همینجاست که یک سؤال اساسی پیش میآید، اینکه چگونه شاعرانی همچون دعبل خزاعی که ذیل مکتب تشیع معرفی شدهاند اشعاری با مضامینی مغایر با مفاهیم شیعه دارند. از سه پاسخ محتمل، پاسخ اول آن است که این دست شاعران از اساس علاقهای به خاندان پیامبر نداشتهاند و میزان پیوند معنوی ایشان با مفاهیم تشیع کمتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. پاسخ دوم آن است که ایشان پیوند عمیقی با مفاهیم شیعه داشته و دارند؛ و صرفا به دلیل تقیه بوده که مکنونات قلبی خود را به وضوح آشکار نکردهاند و حتی برخی اوقات به مدح نمادهایی از جریان مخالف شیعه پرداختهاند. اما پاسخ سوم برگرفته از مطالب پیشین در باب تلاقی معارف شیعی با اهداف آرمانخواهانه شاعران متعهد است. بر این اساس، شاعران انقلابی به دلیل رویکرد کلامی و اعتقادی نیست که به مدح و ثنای معارف شیعی روی آوردهاند، بلکه بهدلیل یافتن مصداق آرمانهای خود در این جریان است که ایشان خالصانهترین و زیباترین چکامهها را درباب این موضوعات میسرایند.
دیدار دعبل خزاعی با امام رضا (ع)
از همین منظر، حادثه تاریخی دیدار امام رضا (ع) و دعبل خزاعی تبدیل به نقطه عطفی هم در هویت جمعی شیعه و هم در ادبیات انقلابی شیعه شده است. آرمان جریان شیعه، پس از قیام عاشورا، بازپسگیری حق مظلوم از ظالم است. آنچه این آرمان را در هر دورهای بیش از پیش قوت میبخشد، نه پرداختن به شعارهای سیاسی و اعتقادی، که تکرار و تذکر همیشگی درد حاصل از تضییع حق است. به همین دلیل است که روایت عاشورا و ظلمی که در حق آل پیامبر رفته هیچگاه از شعر شاعران انقلابی شیعه حذف نمیشود. همچنین، پس از قیام عاشورا، تا عصر امام رضا (ع)، هیچکدام از ائمه هدی (علیهم السلام) در مسند قدرت سیاسی قرار نگرفتند؛ به همین دلیل ممکن بود برای هرکدام از شیعیان آن عصر این تلقی بهوجود بیاید که اکنون دیگر تا حد زیادی حق به حقدار رسیده است و لازم نیست که آن آرمانخواهی مبتنی بر درد و طغیان و حرکت ادامه یابد.
نقش دعبل خزاعی، با همه ویژگیهای شخصیاش اعماز طغیانگری و زبان گزنده و آرای متناقض، آن جایی اهمیت دارد که در دیدار او با امام رضا (ع)، به دستور آن حضرت، ساختار هویت معارف شیعه در آن پیچ تاریخی همچنان پویا و مبتنیبر همان دو اصل درد و حرکت انقلابی باقی میماند و شاه بیت قصیده مشهور «مدارس آیات» میشود همان دو بیتی که خود حضرت به این قصیده افزودهاند:
و قبر بطوس یا لها من مصیبه/ الحت فی الاحشاء بالحرقات// الی الحشر حتی یبعث ا... قائمه/ یفرج عنا الهم و الکربات
و قبری در طوس است. وای از آن مصیبتی که آتش و سوز آن همه جان را فراگرفته است، تا روز قیامت که خدا قائمی را برانگیزد و درد و رنج ما را تسکین دهد.
بدینترتیب خود آن حضرت، پیش از شهادت و در زمان حیات، رثای خویش را میسراید تا شیعه دریابد که آرمان او برای رسیدن به قدرت همچنان پابرجاست. حال در تثبیت پاسخ سوم کافی است به بیتی پیش از این دو بیت نگاهی بیندازیم:
و قبر ببغداد لنفس زکیّه تضمّنها الرّحمن فی الغرفات
و قبری است در بغداد متعلق به ذات پاکی که خداوند رحمن او را در یکی از غرفات بهشت ماوا داده است.
اگر چه که در شرح این بیت گفتهاند که منظور دعبل امام موسی کاظم (ع) بوده است «و از قضا قبر محمد نفس زکیه در مدینه است» اما استفاده او از عبارت نفس زکیه واجد معانی و اهداف بیشتری است که قطعا بیشتر رویکرد طغیانگر او را به نمایش میگذارد و البته نکته جالبتر آنکه امام رضا (ع) دقیقا پس از خواندن این بیت است که دو بیت فوق را میسرایند و در اینجا بر چه کسی پوشیده است که نظر ائمه هدی (علیهم السلام) درباره قیام نفس زکیه چیست؟!
نتیجهگیری
بنابراین آنچه که باید بیشتر مورد توجه اهل نظر قرار گیرد آن است که اگر امروز شاعران و متفکرانی همچون آدونیس به تبع دعبل خزاعی از قیام عاشورا یاد کرده و اسطوره حسین (ع) را همچنان تکریم میکنند، آیا باید در سالها یا قرنهای آینده آنها را هم به صرف علوی بودنشان جزو شاعران شیعه متعهد به معارف این مکتب توصیف کنیم؟